زبان ايراني
آذري
«آذري»
نام زباني
ايراني است كه
در آذربايجان و
تا پيش از
گسترش زبان
كنوني تركي،
بدان تكلم ميشد.
سخن گفتن به
زبان «آذري» در
آذربايجان،
طي نخستين سدههاي
اسلامي، و نيز
«ايراني» بودن
آن، در منابع متعدد
همان دوره،
تصريح و تصديق
شده است (Yarshater, 1989, p. 238).
اينك همه همداستاناند
و در واقع جاي
هيچ گونه
ترديد جدي
وجود ندارد كه
پيش از ورود
تركان، مردم
آذربايجان و زنجان
نيز همانند
مردم ساير
مناطق ايران،
به يكي از
زبانهاي
ايراني گفتوگو
ميكردند
(هنينگ، ص 6-315).
هر چند امروزه
در سرزمين
آذربايجان نه
به زبان كهن و
ايراني
«آذري»، بل كه
به زباني از
شاخه آلتایی كه
تركيبي از
عناصر فارسي و
تركي و عربي
است سخن گفته
ميشود، اما
انبوهي از
اسناد و آثار
و شواهد تاريخي
و زبانشناختي،
به موجوديت و
اصالت زبان
ايراني «آذري»
در اين منطقه
پيش از رواج و
چيرگي زبان
«تركي» كنوني،
تصريح دارند:
كهنترين
منبعي كه از
زبان «آذري» به
عنوان يكي از
زبانهاي
«ايراني» ياد
كرده، «ابن
مقفع» (كشته
شده در: 142ق) است
كه گفتهي وي
در كتاب
«فهرست» ابن
نديم (ص 22) نقل
شده است. به گفتهي
ابن مقفع،
زبان
آذربايجان، «پهلوي»
(الفهلوية)
بوده كه منسوب
است به پله (فهله)،
يعني سرزميني
كه شامل ري و
اصفهان و همدان
و ماهنهاوند
و آذربايجان
بوده است.
همين گفته را
«حمزهي
اصفهاني»
(منقول در:
ياقوت حموي،
ج3، ص925) و خوارزمي
(ص 112) نيز نقل
كردهاند. پس
از وي،
«مسعودي» مورخ
اوايل سدهي
چهارم ق. در
كتاب خود (ص 8-67)
پس از ذكر نام
بلاد ايران
(مانند:
آذربايجان،
ري، طبرستان،
گرگان، هرات،
مرو، سيستان،
كرمان، فارس،
اهواز و…) ميگويد
كه: «همهي اين
بلاد، كشوري
واحد بودند و
پادشاه و زباني
واحد داشتند
جز اين كه در
برخي واژگان
تفاوتهاي
داشتند …
مانند پهلوي و
دري و آذري و
ديگر زبانهاي
فارسي».
«ابواسحاق
ابراهيم
اصطخري»
جغرافينگار
سدهي چهارم
ق. در نوشتار
خود (ص 2-191)، به
صراحت زبان مردم
آذربايجان را
«فارسي»
(الفارسية) ميخواند.
«ابن حوقل»
(اواخر سدهي
چهارم ق.) نيز
همين سخن را
بازگفته، به روشني
مينويسد كه:
«زبان مردم
آذربايجان و
بيشتر
ارمينيه
فارسي است» (ص 97).
«ابوعبدالله
مقدسي» نويسندهي
اواخر سدهي
چهارم ق.،
سرزمين ايران
را به هشت
اقليم تقسيم
نموده مينويسد:
«زبان مردم
اين هشت
اقليم،
ايراني (العجمية)
است؛ جز اين
كه برخي دري و
بعضي پيچيده
(منغلق) است و
همهي آنها
فارسي ناميده
ميشود» (ص 259). وي
ميافزايد كه
«فارسي
آذربايجان در
حروف، به فارسي
خراسان شبيه
است» (ص 378).
در اوايل سدهي
هفتم ق. «ياقوت
حموي» مينويسد:
«مردم
آذربايجان
زباني دارند
كه آن را "آذري"
(الآذرية) مينامند
و براي ديگران
مفهوم نيست» (ج1/
ص128). «حمدالله
مستوفي» مورخ
اوايل سدهي
هشتم ق.
دربارهي
زبان مردم
«مراغه» مينويسد:
«زبانشان
پهلوي مغير
است» (ص 100)؛ و
دربارهي
زبان مردم
«زنجان» ميگويد:
«زبانشان
پهلوي راست (=
كامل) است» (ص 67)؛
و دربارهي
زبان مردم
«گشتاسفي» (ولايتي
ميان اردبيل و
باكو) اظهار
ميدارد كه:
«زبانشان
پهلوي به
جيلاني
بازبسته است»
(ص 107).
در سدهي
دوازدهم ق.
«اولياي چلبي»
جهانگرد
عثمانيايي
دربارهي
مردم تبريز مينويسد:
«ارباب معارف
آن به فارسي
تكلم ميكنند»
و دربارهي
مراغه ميگويد:
«اكثر زنان
مراغه به زبان
پهلوي گفتوگو
ميكنند»
(رياحي خويي،
ص 4-33).
از مجموعهي
اين اسناد و
شواهد تاريخي
به روشني برميآيد
كه مردم
آذربايجان تا
پيش از گسترش
و چيرگي كامل
زبان كنوني
تركي در عصر
صفوي، به يكي
از زبانهاي
ايراني كه گاه
«پهلوي» و گاهي
«آذري» خوانده شده
و با زبان
مردم ري و
همدان و
اصفهان
پيوسته و
خويشاوند
بوده، سخن ميگفتهاند.
چنان كه ميبينيد،
در هيچ يك از
اسناد و منابع
تاريخي اين
دوره، زبان
مردم
آذربايجان،
«تركي» دانسته
نشده است.
فرايند
تدريجي تركزبان
شدن
«آذربايجان» - و
در كنار آن،
اران و آناتولي
- از عصر
سلجوقي (سدهي
پنجم)، با
اسكان هدفمند
ايلات بيابانگرد
تركمان در اين
نواحي، به
منظور نبرد و
غزا با بلاد
به اصطلاح كفر
(ارمنستان،
گرجستان، بيزانس)
آغاز گرديد
(زرياب، ص 205؛
باسورث، 1366، ص
9-48، 97، 105، 196؛ Bosworth, 1989, p. 228) و
در اين زمان،
براي نخستين
بار زبان تركي
به گوش بوميان
پهلويزبان
آذربايجان
رسيد. در دورهي
مغولان، كه
بيشتر
لشكريانشان
تركتبار
بوده و
آذربايجان را
تختگاه خود
ساخته بودند،
ايلات و
لشكريان
تركمان - مغول
متعددي در
آذربايجان
متوطن
گرديدند و
صاحب اقتاعات
بسياري در اين
سرزمين شدند
(پتروشفسكي، ص
462، 491؛ باسورث،
1366، ص 194؛ Bosworth, 1989, p. 229؛ Yarshater, 1989,
p. 239). با حاكميت و
نفوذ مستقيم
تركمانان «آق
قويونلو» (874-780 ق.) و
«قرا قويونلو»
(908-874 ق.) به
آذربايجان،
پشتوانهي
حكومتي زبان
تركي و نياز
مردم به تماس
با عمّال حكومتي
تركزبان ،
موجب گسترش
زبان تركي و
عقب نشيني
تدريجي زبان
ايراني آذري
شد (رياحي
خويي، ص 33؛
دائرة
المعارف بزرگ
اسلامي، ج1،
ص261؛ Yarshater, 1989, p. 239-240). در
عصر صفويه، به
سبب چيرگي و
انبوهي تيرههاي
تركزبان و
شيعهي
هواخواه
خاندان صفويه
- كه شاهان
صفوي آنان را
براي
پشتيباني خود
از شرق آناتولي
و شمال سوريه
به آذربايجان
جذب كرده بودند
- بيشتر
كارهاي سياسي
و دولتي و
لشكري به زبان
تركي انجام ميگرفت
و مردم ناگزير
بودند زبان
تركي را فرا
بگيرند و از
اين رو، زبان
آذري رفته
رفته جاي خود
را به زبان
فرمانروايان
داد تا جايي
كه در اواخر
سدهي يازدهم
ق.، تركي در
تمام شهرهاي
بزرگ آذربايجان
رايج و غالب
گرديد (كارنگ،
ص 26؛ فقيه، ص 190-187؛
دائرةالمعارف
بزرگ اسلامي،
ج1، ص 261؛
يارشاطر، 1354، ص
63). اما با اشغال
چند ده سالهي
بخش عمدهاي
از آذربايجان
به دست مهاجمان
ترك عثماني در
زمان شاه
اسماعيل (930-907 ق) و
شاه تهماسب (984-930
ق) صفوي بود كه
دگرگشت قطعي
زبان آذري به
تركي، حاصل
گشت (رياحي
خويي، ص 35-33؛
كارنگ، ص 26). با
اين حال، زبان
ايراني آذري
به كلي از
آذربايجان
رخت برنبست و
تا امروز نيز
در پارهاي
مناطق، هنوز بدين
زبان تكلم ميشود
(به اين موضوع
در ادامه
خواهيم
پرداخت).
در كنار اسناد
و شواهد
تاريخي كه به
وجود و اصالت
زبان ايراني
«آذري» دلالت و
تصريح دارند، آثار
زبانشناختي
فراواني نيز
از زبان آذري
برجاي مانده و
در دسترس است.
اين آثار،
شامل نمونههاي
مكتوب (نظم و
نثر) و نمونههاي
شفاهي (گويشهاي
بازماندهي
از زبان آذري)
است. شماري از
نمونههاي
مكتوب
شناسايي شده و
بازمانده از
زبان آذري،
بدين قرار است
(براي آگاهي
از فهرست كامل
اين آثار نگاه
كنيد به:
دائرةالمعارف
بزرگ اسلامي،
ج1، ص 1-260):
1- ملمعي از
«همام تبريزي»
(714-636 ق.) به فارسي و
آذري:
بديذم چشم
مستت رفتم اژ
دست // كوام و
آذر دلي كويا
بتي مست // دلام
خود رفت و ميدانم
كه روژي // به
مهرت هم بشي
خوش كيانم اژ
دست // به آب
زندگي اي خوش
عبارت // لوانت
لاود جمن ديل و
كيان بست // دمي
بر عاشق خود
مهربان شو //
كزي سر
مهرورزي كست و
ني كست // به عشقات
گر همام از
جان برآيذ //
مواژش كان
بوان بمرت وارست
// كرم خا و ابري
بشم بويني // به
بويت خته بام
ژاهنام سرمست
(فقيه، ص 196؛
انصافپور، ص
2-71).
2- غزلي از «همام
تبريزي» با
اين مطلع:
«خيالي بود و
خوابي وصل
ياران // شب مهتاب
و فصل
نوبهاران» كه
بيت آخر آن به
زبان آذري
است: «وهار و ول
و ديم يار خوش
بي // اوي ياران
مه ول بامه
وهاران»
(كارنگ، ص 13).
3- دوبيتياي
از «يعقوب
اردبيلي» كه
در تذكرهي
هفت اقليم
(تأليف در 1002-996 ق.)
نقل شده است:
«رشته دستت
بلا كلكون
كريته // تو بدستان
هزاران خون
كريته // در
آيينه نظر كن
تا بويني // كه
وينم زندگاني
چون كريته»
(كارنگ، ص 13)؛ يعني:
دستات را اي
بلا! گلگون
ميكني تا با
دستان (بلبل)
هزاران خون
كني. در آيينه
نظر كن تا خود
را ببيني، تا
ببينم چگونه
زندگي خواهي
كرد؟ (فقيه، ص 195).
4- يازده دو
بيتي از «شيخ
صفي اردبيلي»
(نياي شاهان
صفوي) كه در
كتاب «صفوة
الصفا»ي ابن
بزاز (تأليف
در 760 ق.) و «سلسلة
النسب صفويه»ي
شيخ حسين از
نوادگان شيخ
زاهد گيلاني و
معاصر شاه
سليمان صفوي
نقل شده است؛
از جمله:
«صفيم صافيم
گنجان نمايم //
به دل درده
ژرم تن بيدوايم
// كس به هستي
نبرده ره
باويان // از به
نيستي چو
ياران خاك
پايم»؛ «دلر
كوهي سر او
ديد نه بور //
عشقر جويي كه
وريان بسته نه
بور // حلمر باغ
شريعت مانده
زيران // روحر
بازي به پرواز
ديده نه بور»
(كسروي، ص 43 و 46).
5- اشعاري از
«مهان كشفي» از
بزرگزادگان
اردبيلي
معاصر شيخ
صدرالدين
فرزند شيخ صفي؛
از جمله:
«اشته چشمان
چمن دل برده
ما // لو از خون
ديليم خورده
ما // مگر خون به
هر شيري كه ته
خورد // كه بان خون
خوردنر خو
كرده ما»
(كسروي، ص 57).
6- اشعاري از
«معالي» كه
احتملاً
معاصر كشفي
بوده است؛
مانند:
«انوي ناله غم
اندوته زاني //
كه قدر زر
خالص بو ته زاني
// بوران
پروانيا با هم
بسوزم // حال
سوته دلان دل
سوته زاني»
(كسروي، ص 59).
7- يك جمله از
زبان
تبريزيان در
«نزهةالقلوب»
حمدالله
مستوفي (740 ق.):
«تبارزه (=
تبريزيان) اگر
صاحب حُسني را
با لباس ناسزا
يابند، گويند
"انگور خلوقي
بي چه در، درّ
سوه اندرين"؛
يعني انگور
خلوقي (=
انگوري مرغوب)
است در سبد
دريده» (ص 98).
8- سه جمله از
«شيخ صفي» در
صفوةالصفاي
ابن بزاز: «كار
بمانده، كار
تمام بري» (= اي
خانه آبادان،
كار تمام
بود)؛ «گو
حريفر ژاته» (=
سخن به صرف
بگو، حريفت
رسيده)؛ «شروه
مرزدان به مرز
خود بي»
(كسروي، ص 7-36؛
رضازاده ملك،
ص ده- يازده).
9- يك جمله از
زني عارف به
نام «ماما
عصمت اسبستي» كه
در حدود 760 - 820 ق. در
تبريز ميزيسته،
خطاب به
برزگري كه به
وي بياحترامي
كرده بود:
«چكستاني
مپسنديم» (= اي
به ناگاه
مرده، نميپسندي
مرا؟) (فقيه، ص
194؛ كارنگ، ص 14؛
رضازاده ملك،
ص يازده).
10- يك جمله از
پير حسن زهتاب
تبريزي خطاب
به اسكندر
قراقويونلو:
«اسكندر! رودم
كشتي، رودت
كشاد» (= اسكندر!
فرزندم را
كشتي [خدا]
فرزندت را
بكشد) (رياحي
خويي، ص 31).
افزون بر اين
نمونههاي نظم
و نثر
بازمانده از
زبان آذري،
واژگان بسياري
نيز از اين
زبان در واژهنامههاي
كهن بر جاي
مانده است. در
اين متون،
واژگان متعلق
به زبان آذري
با عباراتي
مانند: «در ولايت
آذربيجان
گويند» يا «در
زبان
آذربايجان/ آذربايجاني
گويند» نقل
شده است. اين
واژگان، جملگي
و به آشكارا
«ايراني»اند و
هيچ فرهنگنويسي
اين لغات
آذربايجاني
را متعلق به
زبان تركي
ندانسته و
نخوانده است.
جالب آن كه در
واژهنامهاي
به نام «فرهنگ
جهانگيري»
(سدهي يازدهم
ق.) به صراحت
ميان زبان
مردم آذربايجان
و زبان تركي
جدايي نهاده،
نوشته شده
است: «آژخ (= زگيل):
به تركي
"لوينك" و به
زبان تبريز
"سكيل" گويند»
(كيا، ص 15). در
ادامه، به
نمونههايي
از اين واژگان
آذري اشاره ميشود:
چراغله = كرم
شبتاب (كيا،
ص 11)؛ زوال =
انگشت (همان،
ص 14)؛ زيوال = شبنم
(همان جا)؛
سودان = سار
(همان، ص 16)؛ سور =
لوچ (همان جا)؛ شفت
= ناهموار
(همان، ص 17)؛ شم =
كفش (همان، ص 18)؛
نگ/ تگ = كام
دهان (همان، 18 و
30)؛ كلاهديوان
= قارچ (همان، ص
21)؛ كنگر = جغد
(همان، ص 3-22)؛ مشكينپر
= خفاش (همان، ص
24)؛ مله = ساس
(همان جا)؛
انين = نيزه
(همان، ص29)؛
تيته = مردمك
(همان، ص 31)؛ برز =
بلندي (همان،
ص 39)؛ كريوه =
عقبه (همان
جا)؛ سهراب = سرخاب
(همان، ص 40).
گروه ديگري از
نمونههاي
بازمانده از
زبان آذري،
آثار شفاهي يا
گويشي اين
زبان است. با
وجود تضعيف
روزافزون زبان
ايراني
آذربايجان از
زمان چيرگي
مغول و نفوذ و
فرمانروايي
تيرههاي تركزبان
بر آذربايجان
در عصر
تركمانان -
صفوي، گويشهاي
اين زبان به
كلي از ميان
نرفت، بل كه
هنوز در نقاط
مختلف
آذربايجان و
نواحي
پيرامون آن،
به طور
پراكنده، به
آن سخن گفته
ميشود. اين
گويشها از
شمال به جنوب
عبارتاند از:
1- كرينگان از
روستاهاي
ديزمار خاوري
از بخش ورزقان
شهرستان اهر؛
2- كلاسور و
خوينهرود از
روستاهاي بخش
كليبر
شهرستان اهر؛
3- گلين قيه از
روستاهاي
هرزند از بخش
زنوز شهرستان
مرند؛ 4-
عنبران از بخش
نمين شهرستان
اردبيل؛ 5- بيشتر
روستاهاي بخش
شاهرود
خلخال؛ 6-
شماري از روستاهاي
طارم عليا؛ 7-
روستاهاي
اطراف رامند و
جنوب غربي
قزوين؛ 8- تالش
از اللهبخش
محله و
شاندرمين در
جنوب، تا تالش
شوروي سابق در
شمال كه
اصولاً به
زبانهاي
تاتي
آذربايجان
بازبستهاند
(دائرةالمعارف
بزرگ اسلامي،
ج1، ص 2-261؛ يارشاطر،
1354، ص 64؛ Yarshater, 1989, p. 241).
اينك، از ميان
گويشهاي
بازمانده از
زبان آذري، به
بررسي گويش
«هرزني» (Harzani) ميپردازيم.
«هرزن» يا
«هرزند»
روستايي است
واقع در شمال
شهرستان مرند
كه مردمان آن
به گويشي از گويشهاي
زبان آذري سخن
ميگويند
(نگاه كنيد به:
كارنگ):
1- چند نمونه از
واژگان گويش
هرزني:
Ov = آب؛ Otash = آتش؛ Arzi =
آرزو؛ Vor = باد؛ Huya =
بازي؛ Raz = باغ؛ Parbe =
بالا؛ Vohor = برف؛ Proz =
پاييز؛ Parari =
پايين (به
اوستايي: Pairi)؛ Zora =
پسر؛ Chohor = پيشاني؛
Toye = تازه؛ Zami = جا،
زمين (به
اوستايي: Zam)؛ Joro =
جدا؛ Yet = جفت؛ Chol =
چاه؛ Kosh = چشم؛ Kar =
خانه؛ Khuyo = خدا؛ Hov =
خواهر؛ Vun = خون؛
Kina = دختر (به
اوستايي: Knya)؛ Daya =
درد؛ Rost = درست؛ Sor =
سال؛ Vede = كوتاه؛
Aharu = گرسنه؛ Mert = مرد؛
Yan = زن؛ Boror = برادر؛
Yeng = پا.
2- چند نمونه از
مصادر در گويش
هرزني:
Ote = گفتن؛ Vinde = ديدن؛
Zunusta = دانستن (به
اوستايي: -Zan)؛ Horde =
خوردن؛ Shere =
رفتن؛ Amare = آمدن؛
Oshire = شنيدن؛ Sisde =
شكستن.
3- ضماير فاعلي
منفصل در گويش
هرزني:
Man = من؛ Te= تو؛ A = او؛
Ama = ما؛ Shema = شما؛ Avoy =
ايشان.
4- ضماير شخصي
متصل در گويش
هرزني:
em = - م؛ er = - ت؛ e = - ش؛ mun = -
مان؛ lun = - تان؛ I = -
شان.
5- اعداد:
I = يك؛ De = دو؛ Here =
سه؛ Cho = چهار؛ Pinj =
پنج؛ Shosh = شش؛ Hoft =
هفت؛ Hasht = هشت؛ Nov =
نه؛ Doh = ده؛ Sa\ Soyr =
صد؛ Hazo = هزار
6- صرف افعال
(ماضي مطلق):
Man-vin-ma = من ديدم؛ Te-vin-la =
تو ديدي؛ A-vin-ja = او
ديد؛ Ama-vin-muna = ما
ديديم؛ Shema-vin-luna =
شما ديديد؛ Avoy-vin-juna
= ايشان ديدند
7- چند جمله به
گويش هرزني:
Ashte Numirch Chiya = نام تو
چيست؟
Kante Izi = اهل كجايي؟
Haler Naniya = حالت چه
طور است؟
جمعبندي:
تصريح و تأكيد
بسيار روشن و
دقيق متون
مختلف تاريخي
و جغرافيايي
عصر اسلامي به
«ايراني» بودن زبان
مردم
آذربايجان و
وجود چنين
نمونهها و
آثار متعددي
از اين زبان
چه به صورت
مكتوب و چه به
گونهي
شفاهي، به
خوبي آشكار ميسازد
كه زبان بومي
و اصيل سرزمين
آذربايجان تا پيش
از رواج و
چيرگي زبان
كنوني تركي در
دوران تركمان
- صفوي، يكي از
زبانهاي
«ايراني» بوده
كه با نامهايي
چون «آذري» و
«پهلوي»
شناخته ميشده
است. در
مقابل، هيچ
سند و منبعي
وجود ندارد كه
به تركي بودن
زبان مردم
آذربايجان در
اعصار پيش از
دوران تركمان
- صفوي اشاره
كند. در ميان
نويسندگان و
سرايندگان
آذربايجاني
پيش از اين
دوره نيز هيچ
اثري به زبان تركي
خلق نشده و
هيچ نشانه و
نمونه و
ردپايي از اين
زبان بر سنگ و
گل و چوب و
كاغذ و فلز،
تا بدان عصر و
از اين ناحيه
به دست نيامده
است.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كتابنامه:
- كارنگ،
عبدالعلي:
«تاتي و
هرزني، دو
لهجه از زبان
باستان
آذربايجان»،
تبريز، 1333
- انصافپور،
غلامرضا:
«تاريخ تبار و
زبان
آذربايجان»،
انتشارات فكر
روز، 1377
- مسعودي، علي
بن حسين: «التنبيه
و الاشراف»،
به تصحيح
عبدالله
اسماعيل
الصاوي،
قاهره، 1357 ق.
- مستوفي،
حمدالله:
«نزهةالقلوب»،
به كوشش محمد
دبيرسياقي،
انتشارات
طهوري، 1336
- فقيه، جمالالدين:
«آتورپاتكان و
نهضت ادبي»،
شركت سهامي چاپ
و انتشارات
كتب ايران
- باسورث، ك. ا.،
1366: «تاريخ سياسي
و دودماني
ايران»، تاريخ
ايران كمبريج،
جلد پنجم،
گردآورنده: ج.
ا. بويل،
ترجمهي حسن
انوشه،
انتشارات
اميركبير
- Bosworth, C. E., 1989 "Azerbaijan IV. Islamic History to 1941":
Encyclopaedia Iranica, vol. 3, London & NewYork
-
«دائرةالمعارف
بزرگ اسلامي»،
زير نظر كاظم
موسوي
بجنوردي، جلد
يكم، 1369
- كسروي، احمد:
«آذري يا زبان
باستان
آذربايجان»،
انتشارات
جار، 2535
- ابن نديم،
محمد بن
اسحاق:
«فهرست»،
ترجمهي رضا
تجدد،
انتشارات ابن
سينا، 1346
- اصطخري،
ابواسحاق
ابراهيم:
«المسالك و
الممالك»،
ليدن، 1927
- خوارزمي،
محمد بن احمد:
«مفاتيح
العلوم»،
ترجمهي حسين
خديوجم،
انتشارات
علمي و
فرهنگي، 1362
- مقدسي، محمد
بن احمد: «احسن
التقاسيم»،
ليدن، 1906
- ياقوت حموي،
ابوعبدالله:
«معجم
البلدان»، بيروت،
دارصادر، 1374 ق.
- رياحي خويي،
محمدامين،
«ملاحظاتي
دربارهي
زبان كهن
آذربايجان»: اطلاعات
سياسي -
اقتصادي،
شمارهي 182-181
- رضازاده
ملك، رحيم:
«گويش آذري»،
انتشارات انجمن
فرهنگ ايران
باستان، 1352
- هنينگ، و. ب.،
«زبان كهن
آذربايجان»: سايههاي
شكار شده،
بهمن
سركاراتي،
نشر قطره، 1378
- پتروشفسكي،
ي. پ.، «اوضاع
اجتماعي - اقتصادي
ايران در دورهي
ايلخانان»: تاريخ
ايران كمبريج،
جلد پنجم،
گردآورنده: ج.
ا. بويل،
ترجمهي حسن
انوشه،
انتشارات
اميركبير، 1366
- يارشاطر،
احسان، 1354،
«آذري»: دانشنامهي
ايران و اسلام،
جلد يكم،
بنگاه ترجمه و
نشر كتاب
- Yarshater, E., 1989 "Azerbaijan VII. The Iranian Language of
Azerbaijan": Encyclopaedia Iranica, vol. 3, London & NewYork
- ابن حوقل،
ابوالقاسم:
«صورةالارض يا
سفرنامهي
ابن حوقل»،
ترجمه و توضيح
دكتر جعفر
شعار، انتشارات
اميركبير، 1366
- كيا، صادق:
«آذريگان؛
آگاهيهايي
دربارهي
گويش آذري»،
تهران، 1354