علامه
محمد قزوینی
در
اين رساله
صغيرهالحجم،
عظيمه
الفايده
مولف فاضل آن
آقاي سيد
احمد كسروي
تبريزي يك
موضوع بديع
دلكش را
انتخاب
نموده و در
اطراف آن
تحقيقات
علمي
فاضلانه خود
را تمركز
داده است، و
آن موضوع
عبارت است از
حل اين دو
مساله ذيل:
اولا آن كه
زبان آذري
مذكور در كتب
مولفين قدما
چه زباني
بوده است؟
ثانيا آن كه
زبان تركي كه
فعلا زبان
اهالي
آذربايجان
است از چه وقت
و در نتيجه چه
علل و اسباب
تاريخي در آن
مملكت ظهور
پيدا كرده
است؟
اما
فقره اول،
گمان ميكنم
هيچكس
تاكنون عليالتحقيق
و به طور علم
تفصيلي نميدانست
كه زبان «آذري»
كه بسياري از
مولفين عرب
از قرن چهارم
هجري گرفته
الي قرن هفتم
از قبيل
مسعودي و ابن
حوقل و ياقوت
وسمعاني،
اسمي از آن
برده و همه
گفتهاند كه ]در
عصر ايشان[
زبان
متداولي
آذربايجان
بوده است، در
حقيقت چه
زباني بوده
است. و هر چند
از مطالعه
كتب مولفين
مزبورهر كس
به طور اجمال
از قرائن حدس
ميزد كه «آذري»
لابد شعبهاي
از لهجات
متنوعه،
متكثره زبان
فارسي ماند
طبري و گيلكي
و سمناني و
لري و غيرها و
غيرها كه
مجموع آنها
را به اصلاح
نويسندگان
ما «فهلويات»
ميگفتهاند،
بايستي بوده
است. ولي اين
فقره چنانكه
گفتيم فقط
حدس و تخمين و
علم اجمالي
بود و دلايل
تفصيليه
قطعيه بر اين
مطلب كه تنها
از روي تتبع
كتب مختلفه و
مقايسه آنها
بـا يكديگر
به دست ميآيد
كسي در دست
نداشت. زيرا
چون مساله
تحقيق در
خصوص زبان
اهل
آذربايجان
تاكنون محل
احتياج
عمومي نبوده
است.
بالطبيعه
كسي تـا
به حال به
صرافت آن
نيافتاده و
زخمت تتبع و
تفتيش در كتب
را در اين باب
به خود راه
نداده بوده
است و اين
فقره يعني
فارسي بودن
زبان
آذربايجان
كه در عهد خود
الي قرن هفتم
هجري از
بديهيات
بوده است (همان
طور كه فارسي
بودن زبان
اهالي فارسي
امروزه مثلا
براي ما از
بديهيات است
و كسي به فكر
اثبات آن
براي
معاصرين يا
براي
آيندگان نميافتد)
كمكم پس از
ظهور تدريجي
زبان تركي در
آن مملكت به
واسطه بعد
عهد و تمادي
مدت و تناسي
اخلاف سيرهي
اسلاف را و
كساد بازار
علم و ادب
امروز از
نظريات شده
است كه سهل
است در اين
اواخر بعضي
همسايگان
جاهل يا
متجاهل ما
براي پيشرفت
پارهاي
اغراض
معلومه
الحال خود از
جهل عمومي
معاصرين
استفاده
نموده، بدون
خجالت و بدون
مزاج ادعا ميكنند
كه زبان
اهالي
آذربايجان
از اقدام
ازمنه
تاريخي الي
يومنا هذا
همواره تركي
بوده است!
از
اين اشخاص «مغرض
گذشته بعضي
از خود
ايرانيان
نيز مانند
مولفين نامه
دانشوران
مثلا و همچنين
يكي از
مستشرقين
انگليسي «لسترنج»
به واسطه قلت
انس به اوضاع
تاريخي آن
اعصار و نيز
بلاشك به
واسطه فريب
خوردن از
ظاهر اصطلاح «تركي
آذري» كه در
عرف تركان،
امروزه بر
لهجه تركي
آذربايجان و
قفقاز اطلاق
ميشود توهم
كردهاند كه
زبان «آذري»
مذكور در كتب
مولفين عرب
شعبهاي از
زبان تركي
بوده است(رجوع
كنيد به صفحه 7
و 11 ـ 12 از رساله).
غافل از آن كه
در آن ازمنه
پاي مهاجرت
تركها به
آذربايجان
باز نشده
بوده است، يا
درست باز
نشده بوده
است. پس چگونه
زبان آنها
قبل از
خودشان ممكن
بوده در آن
مملكت شيوع
پيدا كند. به
عينه مثل اين
كه كسي امروز
ادعا كند كه
زبان اهالي
مصر قبل از
فتح اسلامي،
عرب بوده، يا
زبان اهالي
آسياي صغير
قبل از غلبه
سلجوقيه روم
تركي بوده
است و دليلش
فقط اين باشد
كه زبان آن دو
مملكت فعلا
عربي و تركي
است.
پس
از آن چه گذشت
معلوم شد
امروزه
مساله زبان
آذربايجان
اهميتي
سياسي به هم
رسانيده و
حريف از هيچگونه
غش و تدليس
تاريخي و قلب
ماهيات
حقايق براي
پيشرفت
اغراض باطلهي
خود باكي
ندارد. اثبات
اين كه زبان
اصلي
آذربايجان
تـا حدود
قرن هفتم،
هشتم هجري
زبان فارسي
بوده است. (يا
به عبارت
اخري اثبات
اين كه زبان
آذري كه به
شهادت صريح
مولفين قدما
زبان متداول
آذربايجان
بوده و هنوز
نمونهاي از
آن در بعضي
دهات
آذربايجان
باقي است
شعبهاي از
شعب زبان
فارسي بوده
است) تـا چه
اندازه براي
ايرانيان
داراي اهميت
و تاچه درجه
اكنون محل
احتياج
عمومي است و
در حقيقت به
مقتضاي اذا
ظهرت البدعه
فليظهر
العالم
عامه، ابطال
اين سفسطه
سياسي و كشف
اين تدليس
تاريخي
امروزه بر
عموم فضلاي
ايـران در
شرع سياست،
واجب كفايي
بلكه واجب
عيني است و
گمان ميكنم
كه تاليف اين
رساله اولين
قدم جدي است
كه در اين راه
برداشته شده
است و مولف
فاضل آن به
واسطه تتبع
در اغلب مظان
موجوده
تاريخي و
جغرافي و به
استناد به
چند قطعه نظم
و نثر از زبان
آذري كه از
كتب متفرقه
التقاط
كرده، تـا
درجه مهمي
از عهده اين
امر برآمده
است و از اين
راه خدمت
شاياني هم به
تـاريخ
ايـران و هم
به سياست و
مليت اين
مملكت نموده
است.
همچنين
در خصوص
فقره دوم
يعني اين كه
زبان تركي از
كي و در
نتيجه چه علل
و حوادثي در
آذربايجان
ظهور پيدا
كرده است. اين
مسله را نيز
مولف به همان
رويه معهود
خود، با
استناد به
وثايق
تاريخي ثابت
نموده است كه
ابتداي ظهور
زبان تركي در
آذربايجان
در زمان
سلاجقه در
نتيجه
مهاجرت
طوايف ترك از
ماورا@النهر
به
آذربايجان
شروع شده است
و سپس در عهد
سلطنت مغول
كه قشون
ايشان عمده
ترك بودهاند
و پايتخت
ايشان نيز در
آذربايجان (مراغه،
تبريز،
سلطانيه)
بوده است،
شيوع تركي در
آذربايجان
رفته رفته
قوت گرفته
تـا در
عهد
تيموريان و
قراقويونلو
و آققويونلو
يعني در فترت
مابين مغول
وصفويه به
نهايت درجه
انتشار و
شيوع خود
رسيده است...
...
اگر
ايرانيان ميخواهند
در مقابل
دعاوي بياساس
همسايگان
كاري بكنند،
راه كار كردن
را آقاي سيد
احمد كسروي
به ايشان
نشان داده
است و الا به
عقيده راقم
سطور هيچ
جواب ندادن
به آنها به
درجات بهتر
از اين جوابهاي
واهي است كه
شخص گاهگاه
در جرايد
طهران
مطالعه ميكند
كه جز هياهو و
مطالب عامهي
مبتذل و اغلب
جز شتم و طنز و
استهزا هيچ
مطلب جدي
ديگري ندارد
و نه هيچ حقي
را اثبات ميكند
و نه هيچ
باطلي را
ابطال و حريف
در مقابل آن
الي غير
النهايه ميتواند
معامله به
مثل نمايد.
در
اينجا
نظر مولف
فاضل را اگر
خود تاكنون
به آن
برنخوردهاند
جلب ميكنم
به يكي دو
فقره مطالبي
كه بيمناسب
بـا موضوع
اين رساله
نيست. يكي آن
كه در كتاب
البلدان ابن
واضح
اليعقوبي (كه
در حدود سنه
278 هجري تاليف
شده است) در يك
موردي
اصطلاح «آذري»
را برخود
اهالي
آذربايجان
اطلاق كرده
است، نه بر
زبان ايشان.
مثل اين كه «آذري»
را مولف نام
تيرهاي يا
شعبهاي از
عنصر ايراني
ميدانسته
است و
بنابراين
شايد اطلاق «آذري»
بر زبان از
نام خود
اهالي بوده و
شايد نيز
برعكس بوده
است و عين
عبارت او اين
است كه... يعني
اهالي
شهرهاي
آذربايجان و
بلوكات آن
امتزاجي
هستند از
ايرانيهاي
آذري و
جاوداني
قديم(؟) سكنه
شهر بد كه
اقامتگاه
بابك بود و پس
از فتح آن شهر
عربها در آنجا
سكني
گزيدند. (كتاب
البلدان طبع
ليدن ص 272)
ديگر
آن كه در فتوحالبلدان
بلاذري در
فصل «فتح
آذربيجان» (طبع
ليدن ص 328) گويد: «فتتبع
الاشعث بن
قيس حانا
حانا و الحان
الحائر في
كلام اهل
آذربيجان
ففتحها» و
لابد مقصود
از «كلام اهل
آذربايجان»
بدون شك زبان
آذري بوده
است و چون
تاليف فتوح
البلدان در
حدود سنه 255
هجري است پس
اين شايد
قديميترين
موضعي باشد
كه نمونهاي
از آذري به
دست ميدهد و
اين نمونه
اگر چه يك
كلمه است ولي
باز هم غنيمت
است.
ديگر
آن كه زكريا
بن محمد
قزويني در
كتاب
آثارالبلاد
در تحت عنوان
«تبريز» گويد:
منجمين گفتهاند
كه تبريز را
از تركان
آفتي نخواهد
رسيد، چه
طالع آن شهر
عقرب است و
مريخ صاحب آن
است، و
تاكنون حرف
ايشان راست
درآمده است،
چه از جميع
بلاد
آذربايجان
هيچ شهري از
دستبرد تركها
محفوظ
نمانده است
جز تبريز (طبع
گوتينگن،
آلمان، ص 227) و
چون تاليف
آثار البلاد
در سنه 674
هجري است
يعني در
سلطنت اباقا
بن هولاكو،
پس اين شهادت
صريح مولف كه
تـا آن
تـاريخ
تبريز از
دستبرد تركها
محفوظ مانده
است خالي از
اهميت نيست.
ديگر
آن كه
مركوارت
مستشرق
مشهور
آلماني در
كتاب «ايرانشهر»...
ص 123 گويد: كه
اصل زبان
حقيقي پهلوي
عبارت بوده
است. از زبان
آذربايجان
كه زبان كتبي
اشكانيان
بوده است، و
چون مركوارت
از فضلاي
مستشرقين و
از مرثقين
آنهاست و
لابد بيمآخذ
و بدون دليل
سخن نميگويد
و از آن طرف به
شهادت عموم
مولفين قدما
از ابنالمقفع
(كتاب
الفهرست
ص 13) و حمزه
اصفهاني (معجمالبلدان
در «فهلو») و
خوارزمي در
مفاتيح
العلوم (چاپ
ليدن ص 116 ـ 117)،
زبان اهل
آذربايجان
پهلوي بوده
است، پس از
مجموع اين
شهادت قريب
به يقين بلكه
يقين حاصل ميشود
كه «آذري» يكي
از
نزديكترين
لهجههاي
متكثره زبان
فارسي (اگر
نگوييم
نزديكترين
همه آنها)بوده
است نسبت به
زبان پهلوي...
نقل
از: (تاليف سيد
احمد كسروي
تبريزي، 1304
شمسي،
طهران، 56 صفحه)
|