جريان آذربايجان و كردستان

احسان طبري  

طرح « شركت مختلط نفت شوروي» در مجلس مطرح شد، ولي در مجلسي كه در آن، هم اكثريت به ليدري دكتر طاهري و هم اقليت آن به رهبري دكتر مصدق مخالف طرح بودند، شانسي براي قبول آن وجود نداشت. تازه خود دولت‌هاي حكيم‌الملك، ساعد و صدرالاشراف مانع اصلي بودند و بنا به الهام از جانب انگلستان و دربار هر گونه مذاكره نتيجه بخش را به شدت رد مي‌كردند. شوروي تصميم گرفت، آن چنان وضعي در ايران ايجاد كند كه دولت و مجلس به قبول پيشنهاد وادار شوند.

نيت شوروي اين بود كه از وجود نيروهاي نظامي در ايران استفاده كند. منتها شوروي در اينجا تعهداتي داشت. ايران كشور دوستي بود كه تمام شيره‌ي حياتي خود را براي كمك به شوروي نثار كرده و به همين جهت به لقب « پل پيروزي» نايل شده بود و در آذرماه 1322 به اين مساله تا حدي در اعلاميه سه دولت شوروي و آمريكا و انگليس اعتراف شده بود. با ايران نمي‌شد كاري را تكرار كرد كه در كشورهاي متخاصم و فاشيسم زده اروپاي شرقي ممكن بود. لذا، شوروي نقشه ايجاد « انقلاب ملي» در آذربايجان و كردستان را مطرح كرد.

در طرح و اجراي نقشه‌اي به اين شكل، ميرجعفر باقروف، دبير اول حزب كمونيست آذربايجان شوروي، و بريا تاثير داشتند. باقروف مدعي تصرف آذربايجان ايران بود و آن را « آذربايجان جنوبي» مي‌خواند و زماني گفته بود: « اگر پنج ميليون آذربايجان جنوبي به سه ميليون آذربايجان شمالي محلق گردد، ما داراي جمهوري هشت ميليوني خواهيم بود و مقام و شركت من (باقروف) در «پوليت بورو» (هيات سياسي حزب كمونيست شوروي) تامين است. بريا، وزير امنيت استالين، كه ضمنا از باقروف (در اثر معرفي بريا به استالين در آغاز كارش) ممنون بود، در اين كار ذي‌مدخل بود، زيرا ورود باقروف در پوليت بورو در دسته‌بندي اين هيات سياسي بسود او تاثير مي‌كرد.

ولي تصور نرود كه استالين از بريا و باقروف تبعيت مي‌كرد. رفتار او برحسب صلاحديد زمان بود. چنان‌كه به محض اين كه وضع دگرگون شد و دنبال كردن نقشه‌ي آذربايجان محال گرديد، ‌استالين به خواست‌هاي باقروف پشت كرد و سخن رقيب بريا و باقروف، يعن مولوتف را كه وزير امور خارجه بود مقدم شمرد.

باري، بنابر آن شد كه « نهضت ملي» در آذربايجان و كردستان (مهاباد) تحقق پذيرد و بدين‌سان قدرتي در شمال پديد آيد كه بتواند تهران را تحت تاثير قرار دهد.

براي رهبري اين منظور در آذربايجان، پيشه‌وري نامزد شد. پيشه‌وري از كمونيست‌هاي قديمي بود كه در دوران جنبش گيلان مقام « كميسر»، يعني وزير، داشت و بعدها دبير اول حزب كمونيست ايران شد. پيشه‌وري با تخلص « پرويز» اداره‌كننده روزنامه حقيقت بود، كه محمد دهگان صاحب امتيازش بود. پيشه‌وري سرمقاله‌هاي حقيقت را در سال‌هاي تغيير رژيم قاجار و به سلطنت رسيدن رضاشاه مي‌نوشت و از اين جهت شهرتي داشت. در سال 1309 پيشه‌وري دستگير و در زندان قصر محبوس شد. در ايام توقف در زندان، پيشه‌وري از جانب زندانيان كمونيست و مقدم بر همه اردشير ] آرداسش آوانسيان[ و ] رضا[ روستا مورد توهين و فشار قرار گرفت. درباره‌ي او با الفاظ توهين‌آوري سخن مي‌گفتند و او را حتي « ميكروب» مي‌خواندند. اردشير و روستا، هر دو پيشه‌وري را از گيلان مي‌شناختند. پيشه‌وري در زندان مدتي تظاهر به مسلماني مي‌كرد و روضه‌خوان را به سلول خود فرا مي‌خواند.

پس از شهريور 1320 و رها شدن از زندان. پيشه‌وري با مقامات آذربايجان شوروي وارد تماس گرديد و در همان اوان به باكو دعوت شد. بنابر آن چه خود او براي من گفت، از وضع آذربايجان شوروي راضي نبود. در حالي كه ما در خيابان فردوسي با هم مي‌رفتيم، پيشه‌وري عده‌اي از جواناني را كه در جلوي سينماها تجمع كرده بودند، با دست نشان داد و گفت: « با مقايسه با جوانان آذربايجان (شوروي) اين جوانان افراد روشن و بازي هستند. در آنجا فقط افراد چاكر صفت زندگي مي‌كنند.» و افزود: « محيط شوروي نسبت به زمان گذشته كه روش‌هاي رهبري جنبه دمكراتيك داشت، تفاوت عجيبي كرده است.»

در تهران، پيشه‌وري روزنامه آژير را منتشر مي‌كرد و تاريخچه‌ي « حزب عدالت» را در آن مي‌نوشت. در موقع مردن رضاخان در ژوهانسبورگ، تسليتي براي دربار نوشت ومسلما اين « عمل ديپلماتيك» بنا به دستور باقروف بود، براي آن كه جاده‌ي پيشرفت آينده را باز كند. ولي اين اقدام توفاني ايجاد كرد. كنگره‌ي اول حزب توده كه در همين ايام اجلاس داشت، در مقابل اين عمل واكنش كرد و پيشه‌وري را از عضويت حزب توده اخراج كرد.

در همين حال،‌ اعتبارنامه‌ي پيشه‌وري، كه در انتخابات چهاردهمين مجلس نماينده تبريز انتخاب شده بود، مردود شد. بدين ترتيب، پيشه‌وري به عنوان سياستمداري مطرود و رنجيده به آذربايجان رفت و به تشكيل فرقه دمكرات آذربايجان پرداخت.

تمام اين اقدامات بدون اطلاع و مشورت رهبري حزب انجام گرفت و وقتي سازمان حزب توده در آذربايجان اعلام كرد كه به فرقه متصل خواهد شد، رهبري به شدت ناراضي شد و نامه‌اي به استالين نوشت و وقوع اين حادثه را غير مترقبه ناميد واز آن انتقاد كرد. در اين ايام من در مازندران بودم و تنها شنيدم كه پاسخ نامه به طور شفاهي بود و گفتند كه در اثر اين نامه‌ي حزب توده، سايه منفي بر روي رهبري افتاده و حزب وظيفه دارد با كمك همه جانبه به فرقه دمكرات آذربايجان اين خطاي خود را جبران نمايد. استالين انگشت تهديد را نشان داد و همين كافي بود كه رهبري خاضعانه از خواست او پيروي كند.

پيشه‌وري فرصت را مغتنم شمرد و تمام اين تحريكات را به اردشير مربوط ساخت... در نتيجه، اردشير، در حالي كه وكيل مجلس بود، به شوروي احضار شد.

از طرف كاركنان آذربايجاني سفارت ] شوروي[ در ايران (علي اف رايزن و علي اف رييس شيلات) شهرت دادند كه اردشير را به « باراك» فرستاده‌اند. «باراك» خانه‌هاي چوبي مخصوص زندانيان در سيبري است. ولي مطلب از بيخ و بن ناصحيح بود. اردشير از تهران به مسكو رفت و از آنجا پس از چندي به تهران بازگشت و مطيعانه به توصيه‌ي شوروي‌ها داير به كمك همه جانبه و همبستگي با فرقه‌ي دمكرات آذربايجان عمل كرد.

به اين ترتيب، فرقه‌ي دمكرات آذربايجان در قيام خود عليه دولت به نظر مي‌رسيد كه در جاده‌ي توفيق است. ارتش شوروي مقيم ايران راه نفوذ ارتش ايران را در نزديكي قزوين ـ در شريف آباد واقع در 6 كيلومتري  شهر ـ سد كرد. « فدايي‌»‌هاي فرقه تحت فرماندهي غلام يحيي دانشيان پادگان‌ها را خلع سلاح كردند و ادارات دولتي را تصرف نمودند. دولت جديد به نخست‌وزيري پيشه‌وري تشكيل شد. ظاهر امور هم، نفوذ كامل شوروي را از جهت لباس نظامي و عنوان «ژنرال» برملا مي‌ساخت. همين جريان در مهاباد (كردستان) نيز رخ داد و قاضي محمد بر راس دولت كردستان قرار گرفت و سيف قاضي فرمانده پيشمردگان كرد شد.

منبع: كژراهه (خاطراتي از حزب توده) ـ‌ احسان طبري

انتشارات اميركبير ـ‌تهران 1366 ـ ص 69 ـ 66