برگرفته از تارنماي آذرپادگان
 آذربايجان و دين و زبان آن

يكي از پيچيده‌ترين مفاهيم علوم اجتماعي هويت است. شناخت دقيق اين مفهوم در پويايي جامعه نقش اساسي دارد. از اين جهت شناخت عناصر سازنده آن اهميت مي‌يابد. عناصر هويت ساز يك جامعه انساني و قوميت را، نژاد و فرهنگ (در معني عام) آن قوم تشكيل مي‌‌دهند. و هر قدر اين مشتركات عميق‌تر باشد پايايي آن جامعه بيشتر خواهد بود. از ديدگاه ريخت‌شناسي اجتماعي اگر يك گروه اجتماعي، نژاد و فرهنگ واحدي داشته باشند، يك گروه واحد محسوب مي‌شوند و نسبت آنها با گروه‌هاي اجتماعي ديگر نيز با اهميت عناصر سنجيده مي‌شود. بدين صورت كه دو يا چند گروه اجتماعي كه از يك نژاد و يك فرهنگ و يك زبان واحد برخوردار باشند، يك قوم واحد به شمار مي‌آيند. ناگفته پيداست ارتباط عناصر با وحدت قوميت ميان گروه‌هاي اجتماعي يكسان نيست بدين‌معني كه برخي از اين عناصر نسبت به برخي ديگر، نقش ثابت‌تري دارند. به عنوان مثال نقش عنصر نژادي كه از مقوله‌هاي بيولوژيكي يك گروه اجتماعي است، نسبت فرهنگ و زبان پايدارتر است و يا زبان كه خود جزيي از فرهنگ (دين، زبان، آداب و رسوم) يك قوم و پيوسته در حال تغيير و تحول است نقش بسيار اندكي در اين رابطه دارد. به عبارت ديگر، زبان فعلي يك گروه اجتماعي به عنوان يك عنصر تشكيل دهنده قوميت نمي‌تواند عامل موثر و مشخص باشد. زيرا چه بسيارند قوميت‌هاي واحد كه زبان‌هاي بسيار متفاوت و متمايز از همديگر دارند و چه بسيارند جوامع متعددي كه داراي زبان واحد هستند ولي قوميت واحدي ندارد و راه شناخت مشتركان زباني آنها تنها از طريق مطالعه و تحقيق در تاريخ زبان شناسي و ريشه‌شناسي زبان‌ها ميسر است.

آذربايجان نيز با بيش از دو هزار و سيصد سال قدمت تاريخي، همواره يكي از مشهورترين نام‌هاي تاريخ ايران و يكي از با ارزش‌ترين موقعيت‌هاي جغرافيايي ايران و جهان است و در عرصه‌هاي مختلف تاريخي خوش درخشيده و چهره‌هاي دلپسند از خود به يادگار گذاشته است، با همين عناصر و فاكتورها، قابل بررسي و تحليل است.

آگاهي به تاريخ اين موقعيت جغرافيايي حساس و با ارزش، همت ما را بر توجه شناخت صحيح آن چند برابر مي‌كند. نام آذربايجان در متون تاريخي به جا مانده به صورت‌هاي مختلف « اتورپاتكان1، آذربايگانن2 (آدربايگانون)، آذربايقان3، آذربادقان4، آذربايگان5، آذرباذگان6، آذربايغان7 ، آذربيجان8 و آذربايجان9 » آمده است البته غير از صورت‌هاي ياد شده به صورت‌هاي ديگري نيز ديده شده است كه اگر ناشي از تلفظ واقعي مردم آن زمان ندانيم بايد حاصل اشتباه نويسندگان و ناسخان تلقي نماييم. 10 محققان در وجه تسميه « آذربايجان» اقوال و روايت‌هاي گوناگوني ارائه مي‌دهند كه برخي از جاده صواب بسيار دور است. 11 از ميان تمام وجوه تسميه، نظر استرابون، جغرافي‌دان مشهور در قرن اول پيش از ميلاد ، دقيق‌تر مي‌نمايد ، او مي‌نويسد : چون زمان هخامنشيان سرآمد و اسكندر بر ايران دست يافت، سرداري به نام آتروپات در آذربايجان قيام كرد و سرزمين خود را از افتادن به دست مقدونيان نگهداشت و استقلالي به دست آورد و مردم نيز اين سرزمين را به نام او « اتروپاتكان» يعني منصوب به آتروپات ناميدند.12  ـ هر چند كه خود اين نام به معني « نگهبان آتش» نيز هست ـ اين گفتار مويد آن است كه آذربايجان بخشي از ماد بوده و آتروپات نيز يك اسم ايراني است ، چون در متون ايران باستان و اوستا ديده مي‌شود. بنابراين مردم آذربايجان، از شمار خانواده‌هاي بسيار قديم و اصيل ايراني هستند كه از جهت نژادي جزو خانواده‌هاي آريايي و ايراني محسوب مي‌شوند.

آثار به جا مانده‌ي تاريخي از اين قسمت از سرزمين ايراني، گوياي اين حقيقت است كه آذربايجان چه از نظر نژادي و چه از نظر فرهنگي، همواره جزيي از پيكر ايران بوده است و اگر گذر از جاده زمان گرد و غبار تغيير و تحول ـ كه طبيعت هر پديده تاريخي است ـ بر چهره‌اش نشانده است، اما اصالت و نجابت مردمان آن به عنوان قوميت ايراني با تمام مشتركات هويت قومي واحد، در آن متجلي است. آن‌چه از  مستندات تاريخي در مورد نژاد و دين و زبان اين منطقه از ميهن ايرانيان به دست مي‌آيد، مويد همين واقعيت است كه نژاد مردم آذربايجان و دين و زبان مردم آن، همان نژاد و دين و زبان ايران باستان است. نژاد مردم اين سرزمين، همان نژاد مردم ايران و آريايي است كه مهاجرت آنها از حدود سه هزار سال پيش از ميلاد مسيح و يا قبل از آن از سرزمين  مادري خود در شمال ايران شروع شد و در آسيا و اروپا پراكنده شدند و اين مهاجرت تا قرن ششم ميلادي ادامه داشت. اين قوم كه پيش از مهاجرت، يك قوم واحد بودند، وقتي به فلات ايران رسيدند به سه دسته: پارس، پارت و ماد تقسيم شدند. 13 دسته بزرگي از اين مهاجران كه ماد ناميده مي‌شدند در شمال غرب ايران پس از غلبه بر بوميان منطقه، در شهرهاي آذربايجان، همدان، قزوين، كرمانشاه، اصفهان و تهران ساكن شدند و اين مجموعه را « ماد بزرگ» ناميدند و آذربايجان را كه بخشي از « ماد بزرگ» بود « ماد خرد» لقب دادند. همان‌گونه كه اين مهاجران نژاد واحدي بودند از زبان واحدي نيز تكلم مي‌كردند و اگر اختلافي داشتند از جهت گويش و اصطلاحات خاص منطقه‌اي بوده است نه چيز ديگر.

براي تعيين زبان مردم آذربايجان اسناد معتبر بسياري موجود است كه سابقه و قدمت وجود آن را در اين منطقه نشان مي‌دهد.

كتاب « الفهرست» قديم‌ترين منبعي است كه زبان مردم آذربايجان در آن معرفي شده است. مولف در اين كتاب، از قول ابن مقفع، زبان مردم آذربايجان را از اقسام زبان « پهلوي» (الفهلويه)14 منسوب به پهله يا فهله ـ كه شامل پنج ولايت: ري، اصفهان، همدان، ماه ] ماد[ نهاوند و آذربايجان است ـ دانسته است.

يعقوبي نيز در كتاب خود « آذزيه» را با عنوان صفت مردم آذربايجان معرفي كرده است. 15

ياقوت نيز در كتاب خود درباره زبان مردم آذربايجان و تبريز مي‌نويسد آنها را گويشي است كه « آذريه» گفته مي‌شود و جز خودشان كسي آن را نمي‌فهمند.

ابن‌خردادبه در قرن چهارم در كتاب « المسالك و الممالك» زبان مردم آذربايجان، ارمنستان و اران را « فارسي» ذكر مي‌كند و بدين‌ترتيب زبان آذري را گويشي از زبان فارسي معرفي مي‌كند16  در همين جا لازم به يادآوري است كه اران و آذربايجان در همه حال تاريخ و فرهنگ مشتركي داشته‌اند و يكساني زبان اران و آذربايجان نمود ديگري از وحدت تاريخي اران و آذربايجان است كه از زمان پيدايش نام آذربايجان تا زمان فتحعلي شاه قاجار كه طبق عهدنامه گلستان در سال 1228 ‌ق از ايران جدا شده، همواره جزو خاك ايران بوده است.

مسعودي نيز در همان قرن به تصريح، فهلوي، دري و آذري را گويش‌هاي زبان فارسي معرفي كرده است.

بلاذري نيز در فتوح البدان (تالف 225 ‌ق) در فصل مربوط به « فتح آذربايجان» زبان آذريايجان را « فهلوي» معرفي مي‌كند.17 غير از منابع ياد شده، كتاب‌هاي ديگري نيز وجود دارند كه زبان آذري را از جمله زبان‌هاي ايراني و از گويش‌هاي زبان فارسي مي‌دانند. 18  هم‌چنين شمس قيس رازي در كتاب ارزشمند « المعجم في معايير اشعار العجم» پس از ذكر « بحر مشاكل» كه از بحور اشعار « او منان » يا فهلويات است، پس از نقل يك قطعه شعر پهلوي مي‌گويد « و اهل همدان و زنگان19 را در نظم اين نوع از شعر دو غلط صريح افتاده است يكي آن كه20 ...» (نگاه به المعجم شود)

اين ذكر شمس قيس مويد اين نكته است كه در عهد شمس قيس (قرن هفتم هجري) زنجان از مناطقي بود، كه به زبان پهلوي سخن مي‌گفته‌اند. و يا سخن ناصر خسرو در « سفرنامه» در تبريز قطران نام شاعري ديدم كه شعر نيك مي‌گفت ولي زبان فارسي نيكو نمي‌دانست ديوان منجيك و دقيقي و ... درباره نيك شعر گفتن و فارسي نيكو ندانستن قطران تبريزي با توجه به اين كه قطران خود لغت‌شناس بود و همچنين ديوان شعري خود را نيز به زبان مردم خود سروده است مويد ادعاهاي اين حوقل و مسعودي درباره گويش زبان مردم آذربايجان است چرا كه مشكل قطران در فهم لغات و مشكلات ديوان منجيك ترمذي و دقيقي در حقيقت اين بود كه قطران كه شاعري از شمال غرب ايران بود و زبانش آذري يا فهلوي بود اصطلاحات خاص زبان فارسي شمال شرق ايران را كه به زبان دري بود نمي‌دانست.

دكتر مـرتضوي نيز در كتاب كم حجم ولي بسيار پـرمحتواي « زبان ديرين آذربايجان» مدارك مستند از زبان آذري يا زبان ديرين مردم آذربايجان به دست مي‌دهد و از جمله از يك غزل همام تبريزي و حدود يازده دو بيتي از شيخ صفي‌الدين اردبيلي و سه دو بيتي از اطرافيان او و سيزده دو بيتي از شمس‌الدين محمد مغربي و يك دو بيتي از ماما عصمت و يازده دو بيتي وسه غزل از كشفي و يك دو بيتي از يعقوب اردبيلي و يك دو بيتي از عبدالقادر مراغي را كه به عنوان نمونه‌هاي زبان آذري ياد مي‌كنند. 21 همچنين در دايره‌المعارف بزرگ اسلامي دو قصيده از نسخه دست‌نويس كتاب
« زينه المجالس» كه به دست محمد ابن‌سراج تبريزي نوشته شده است كه در دست است ، به زبان آذري است. نمونه‌هاي ديگر كه به عنوان واژه‌هاي آذري مي‌توان از آنها ياد كرد در كتاب‌هاي مثل روضات الجنان حافظ حسين كربلايي در حاشيه نسخه‌اي از كتاب
« البلغه» ابويعقوب كردي نيشابوري ذكر گرديده است.

هم‌چنين نام خود آذربايجان كه از نام سردار ايراني « آتروپات» گرفته شده و به مرور زمان تحول پذيرفته و به شكل آذربايجان درآمده است . هم‌چنين نام شهرها، رودها، كوه‌ها، مناطق، اسامي شغل‌ها، اصطلاحات كشاورزي و دامداري و خانه‌داري و لغات و اصطلاحات بي‌شمار اين منطقه كه همه برخاسته از لغات و مفاهيم خود زبان و داراي معناست مانند:‌ مراغه، گرمادوز، گيلاندوز، گارارود، سردرود، زرين رود، گرمرود و ... همه نام‌هاي ايراني هستند كه از زبان منطقه گرفته شده و كلماتي مانند: آباد، آخور، آستانه، آستر، آش،‌ اسكنه، افسار، انگل، اوستا،‌ اياز، بابا، باج، باجه، باش، بنوره، بوران، بي‌بي، بيشه، پدو، پاكار، پايه، پردو، پنجره، پهلوان، پياله، ترش، تلخون، تيغه، جام‌، جاموش، جان، جناغ، جنگ‌، جوان، جوجه، جور، جهره، چادر، چاشت، چارگو، چير، چرك، چروك، چوزه، چيچك، خاركن، خرپشه، خزل، خشتك، خفه، خلفه، خمره، خنجر، داد، داس، دام، دانه، دچار، درد، دستنماز، دسته، دغل، دمك، دعي، رني، رنده، ريزه، ريشه، زاج، زاهو، زرشك، زنجير، سامان، سبد، رستم، سرداب، سرشته، سركه، سلگير، سله، سنجد، سوراخ، سيم، سهمان، شاباش، شاخه، شلوار، شليته، شوربا، شور، غوره، فنجان، فوته، كاهو، كچل، كدبانو، كدخدا، كدو، كلنگ، كندو، كوزه، گچ، گردكان، گرده، گشنيز، گليم، لال، لاله، لچك، لكه، لگن، ماش، ماله، ماما، مرجمك، مويز، ناپاك، ناخوش،‌ ناهار، ناودان، نردبان، نوروز، نيزه، وربان، هام، هشتاد، هلو، هونگ، يار، ياس، يشم، يكه و هم‌چنين واژه‌هايي مانند: « تيغه»، « توز» كه در گويش آذري و كردي به همان لفظ و معني است كه نشانگر قرابت زباني آنهاست مورد استفاده قرار گرفته‌اند.

ناگفته نماند كه روي كارآمدن حكومت صفوي كه درصدد به‌وجود آوردن وحدت سياسي و مذهبي بودند به وحدت زبان آسيبي  سخت وارد آوردند و باعث رسميت يافتن زبان تركي كه پايه‌هاي آن در اواخر حكومت غزنويان و حكومت سلاجقه و ايلخانان مغول در اين منطقه ريخته شده بود شدند و رفته رفته زبان آذري كه زبان اين منطقه بود از رسميت افتاد و به عنوان لهجه‌ها در گويش‌ها به كار رفت22  مانند: زبان هرزني، خلخالي، كرينگاني و لغات و اصطلاحات تركي جاي لغات و اصطلاحات آذري را گرفت. با وجود اين زبان آذري با تركي اصيل اختلاف اساسي دارد بدين‌معني كه زبان ما براي آن‌ها و زبان آن‌ها براي مردم آذربايجان قابل فهم نيست. دكتر مرتضوي در كتاب زبان ديرين آذربايجان با ارائه شواهد متعدد از منابع و ماخذ مربوط به زبان آذربايجان عقيده دارند كه زبان كنوني آذربايجان را مي‌توان « آذري جديد» يا « تركي آذري» ناميد نه « زبان تركي».23

كوتاه سخن اين كه زبان آذربايجان شعبه‌اي از زبان ايراني بود. گويش آذري به معني گويش تركي (زبان قوم مغول) نيست. هر چند نمي‌توان ورود پاره‌اي از لغات و اصطلاحات مغولي را كه در اثر سلطه سياسي وارد زبان گرديده است انكار كرد. 24

يـادداشت‌ها

1ـ تلفظ فارسي ميانه (پهلوي)

2ـ تلفظ يوناني

3ـ تلفظ ارمني

4ـ تلفظ ارمني

5ـ تلفظ فارسي در متون كهن به عنوان مثال مي‌گويد: هر چه در ايران بزرگان آذربايگان و ري گرگان.

6ـ گاهي اين كلمه به جهت رعايت وزن ضرورت شعري به صورت « آذرآبادگان» آمده است مثال فردوسي:

همـي‌ تـاز تـا  آذرآبادگان     به جاي بزرگان و آزادگان

به يك مـاه در آذرآبادگان     ببودند شـاهان و آزادگـان

پس پشت و پيش آزادگان     بشه تيـز تـا آذرآبـادگـان

نداد آن سر پـر بها رايگان     همي تـاخت تا آذرآبادگان

7ـ تلفظ سرياني

8ـ تلفظ عربي

9ـ تلفظ عربي

10ـ تلفظ‌هايي مثل آتروپاتس، آتراپس، آكروپاتن و ... رك ، به نگاهي‌ نوين به تاريخ ديرين ترك‌هاي ايران ص 16 . هم‌چنين رك ، به دايره‌المعارف بزرگ اسلامي، ج 1، ص 5 ـ 194.

11ـ مفاتيح‌العلوم. ص 70 به نقل از آذربايجان و نهضت ادبي. ص 3/ معجم البدان. ج 1. ص 171/ تاريخ گزيده. ص / فرهنگ برهان قاطع

12ـ مرات البدان. ص 138. ج 4 / گنج دانش. ص 258

13ـ حماسه‌سرايي در ايران فصل اول ص 22/ هم‌چنين رك تاريخ ادبيات ايران. ص / تاريخ ايران.ص

14ـ الفهرست ابن‌نديم. ص 22 (فاماالفهلويه زباني است كه مردم اصفهان، ري، همدان، ماه نهاوند و آذربايجان سخن مي‌گويند.

15ـ احمد ابن ابي يعقوب البلدان، چاپ ليدن، ص 38

16ـ المسالك و الممالك. ص 192 ـ 191. «... ولسان اهل آذربايجان الفارسيه»

17ـ بلاذري احمد ابن يحيي، فتوح البلدان، ترجمه آذرتاش آذرنوش، انتشارات سروش، چاپ دوم 1364، ص 88 ـ 87

18ـ رك : نزهه‌ القلوب ص 62، 87، 63/ احسن‌ التقاسيم في‌معرفه الاقاليم ص 378 / « ولغه اهل آذربايجان فارسيه تقارب الخراساتيه».

19ـ زنجان معرب زنگان فارسي است.

20ـ المعحم في‌معاير اشعار العجم. ص

21ـ زبان ديرين آذربايجان

22ـ رك : مقاله زبان‌ها و لهجه‌هاي ايراني، دكتر احسان يار شاطر در شماره 2 و 1 سال پنجم دانشكده ادبيات تهران. ص 37. ج 1

23ـ زبان ديريان آذربايجان ص 53 ـ 63

24ـ ورود لغات بيگانه در يك زبان ، علاوه از علت دروني كه در ذات يك زبان است ، علت‌هاي بيروني عال سياسي، فرهنگي، اجتماعي، اقتصادي و ... است كه اختصاص به يك زبان ندارد و در تمام زبان‌ها اين امر انجام گرفته است و در هر زبان اصولا كتاب‌هاي متعددي به عنوان لغات و اصطلاحات بيگانه آن زبان وجود دارد.

 

 

www.azargoshnasp.net