به گواه
اسناد
تاريخي،در
قرن هفتم و
هشتم پس از ميلاد
تا قرن دوم
بعد از
ميلاد،تركان
التايي جز در شمال
چين و در
صحاري گُبي در
هيچ كجاي
ديگري وجود
نداشتند.در
اين دوران تنها
سكاهاي اريايي
از سرزمينهاي
روسيه به خاك
ماد و اشور و
حتي بخشهاي
غربي اسيا تا
سواحل مديترانه
هجوم مي
اوردند و
مادها با انها
مي
جنگيدند.بعدها
نيز كوروش و داريوش
به دفعات با
انها جنگيدند.
وانگها
تنها در قرن
دوم بعد از
ميلاد بود كه تركان
از صحراهاي
شمال چين به
اسياي ميانه
هجوم اوردند و
جنگهاي حماسي
شاهنامه ملهم از
دفاع
ايرانيان
دوران اشكاني
در برابر يورش
تركان به
مرزهاي انسوي جيحون
است.رستم كه
خود از نژاد سكاها
و ساكن سكستان
و يا سيستان
است در اين
جنگها
دلاوريها از
خود نشان مي
دهد.فردوسي در
شاهنامه اين همه
را به نظم در
اورده است.
______________________________________________________
دوست
گراميمان
آقاي «......»
ضمن پيام خود،
مقالهاي را
معرفي كردهاند
كه در
آن،
«رستم» پهلوان
حماسي ايران،
«ترك» دانسته شده
است نويسندهي
اين مطلب
مضحك - كه از
پانتركيستهاي
نامدار است و
به دروغ خود
را «دكتر»
ناميده است - از آن
رو كه قوم ترك
(به مفهوم
شاخهاي از نژاد
زرد؛ و نه
ايرانيان
آذري) فاقد هر گونه
شخصيت و شهرهي
علمي و هنري و
فرهنگي است،
بسيار كوشيده
است كه مفاخر
و شخصيتهاي
نامدار
ايراني و
غيرايراني را
تركتبار
جلوه دهد و
نام و افتخار
آنان را به سود
نژاد زرد و
قوم ترك
مصادره
نمايد؛ افرادي
مانند نظامي
گنجوي،
ابوريحان بيروني،
بابك خرمدين،
و اينك: رستم
دستان! نويسندهي
پانتركيست
اين مقالهي مضحك،
نخست از طريق
«نسب شناسي» (!)
براي رستم، خانداني
ترك ميسازد و
نياياش را فردي
به نام «تورك»
معرفي ميكند
و سپس، گويي
كه از نزديك
با رستم دوستي
و مراوده داشته
است، مينويسد:
«رستم به
خوبي مسلط
به"زبان
تركي" بود و
چون زبان مادرياش
بود آن را با
سلاست كامل
حرف مي زد»!!!
اما نميدانم
كه چگونه ميتوان
براي فردي
اسطورهاي
چون رستم كه
ماهيتي
تاريخي
ندارد، نسبنامه
درست كرد و آدرس آباء
و اجدادش را
به دست آورد و
حتا از سلاست
زباناش سخن
گفت؟!! آخر، سادهلوحي
و خودفريبي تا
چه حد؟ …
نويسندهي
مذكور، در
ادامهي همين
بحث مينويسد: «در
كتاب "بندهش"
نسب رستم به
همين"تورك"
ميرسد». اما
اين ادعا،
دروغ و ياوهاي
محض است و
چنين سخني در
كتاب پهلوي
«بندهش» وجود
ندارد.
نژادپرستان پانتركيست
به سبب انحطاط
عميق اخلاقي
خود، هيچ گاه
از دروغگويي
ابايي نداشتهاند.
نويسنده،
سپس ميكوشد
كه قوم «سكا» را -
كه ظاهراً
اسطورهي
رستم
متعلق
به آنان بوده
است - «ترك» جلوه
دهد. اما براي
اثبات اين
ادعاي خود،
هيچ گونه سند صريح و
معتبري را نميتواند
ارائه كند و
تنها كاري كه
از دستاش برميآيد،
آن است
كه نام چند
نويسندهي
پانتركيست
تركيهاي بيسوادتر
از خود را
رديف كند و بگويد كه
چون اين عده،
سكاها را ترك
دانستهاند
(كه البته
حقيقت اين
ادعا نيز مشخص نيست)،
پس سكاها
قطعاً ترك
هستند!! … چنين
است استدلال و
منطق جماعت پانتركيست.
بايد
اين نكته را
يادآوري كنم
كه امروزه در
آريايي بودن
سكاها جاي هيچ گونه
شك و ترديدي
نيست و اين
حقيقت، از بررسي
نامها، زبان
بازمانده
(ختني-واخی)، اساطير و
اديان اين قوم
به خوبي بر ميآيد.
نويسنده
اين مطلب، در ادامه
ادعا ميكند
كه «كتيبهاي
از قوم سكا به
خط ميخي در شوش پيدا
شده و در آن
لغات تركي
شناخته شده است».
اما اين ادعا
نيز دروغي محض
است و
چنين
كتيبهاي
وجود خارجي
ندارد. اين
مورد نيز چون
بسياري موارد
ديگر، نشان ميدهد كه
پانتركيستهاي
تجزيهطلب
براي به كرسي
نشاندن
تخيلات پوچ
خود هيچ واهمهاي
از دروغگويي
و فريبكاري و
شيادي ندارند.
يكي
از مضحكترين
ادعاهاي
نويسنده
مقاله آن است كه
ميگويد:
«سيمرغ
[پرورانندهي
زال] يك
ايزدبانوي
ترك بوده و در
نتيجه رستم نيز
فردي ترك بوده
است»!!! آخر به
اين سخن ابلهانه
چه پاسخي ميتوان داد؟!
نويسنده
در پايان ميكوشد
كه بر اساس
اصول زبانشناسي
(!) نيز رستم را
ترك كند.
او ميگويد:
«از لقب و صفات
خود رستم از
قبيل گرد و
تهمتن ميتوان
نتيجه گرفت كه
رستم ترك بوده
است». اين
ادعاي عقلسوز
نويسنده در
حالي است كه
در فارسي بودن واژههاي
«گرد» و «تهمتن»
كمترين
ترديده وجود
ندارد [نگاه
كنيد به:
فرهنگ فارسي معين،
ج3،ص3232 و ج1، ص1174]
اما چه سود كه
از منظر پانتركيستهاي
خردباخته، واژگان،
اشياء، انسانها،
تمدنها و
خلاصه همه چيز
و همه كس،
تركي و از آن
تركان است!! چنين
است كه
نويسندهي
اين مقالهي
مضحك ميگويد:
واژهي «گرد»
از «قورد» (= گرگ) تركي
برگرفته شده و
«تهمتن» نيز از
«توكمه تن» (= تن و
اندام و ريخته شده!).
نكتهي
جالب و بسيار
مهمي كه
نويسندهي
اين مقاله نيز
نخواسته وارد
آن شود
- چرا كه تمام
بافتههاياش
را بر باد ميدهد
- اين است كه
نام «رستم» و
تمام
نياكان
و فرزنداناش
يكسره پارسياند:
كرشاسپ،
نريمان، سام،
زال، زواره،
سهراب، بانوگشسپ،
فرامرز،
جهانگير،
زربانو، و حتا
نام اسباش
«رخش».
به
هر جهت،
افكندن نگاهي
گذرا بر
ادعاهاي
نويسندهي
اين مقاله، بيهيچ
بحث و مداقهاي
- به تنهايي - ابطال،
بل كه عمق
جهالت و
خودفريبي همهي
پانتركيستها
بيوطن را
برملا ميكند.
این شخص نیز
از کتاب
دیاکونوف از
قول زهتابی نقل
کرده که
اسکیتیها ترک
هستند ولی باز
هم این یک
تحریف پان
ترکیستی می
باشد.
زیرا بقول
دیاکونوف:
تنها مورد
استمعال مجاز
اصلاح آریایی
درباره
اقوامی است که
در ازمنه
باستانی خود
خویشتن را
اریا می
نامیدند. هندیان و
ایرانیان(پارسیان)
و مادها و اسکیتها
و آلانها و
اقوام ایرانی
زبان آسیای
میانه(17) خود را
آریا می
خواندند , ولی
دیده نشده است
که حتی اقوامی
که به یکی از
دیگر گروهها و
یا خوانواده
های زبانی
منتسب باشد
خویشتن را به
این نام بخوانند.(تاریخ
ماد-ترجمه
کریم کشاورز-ص
143 – چاپ دوم).
با
توجه به اظهار
تمايل دوستان
به ارائهي
آگاهيهاي
بيشتر
دربارهي
سكاها، چكيدهوار
بايد بگويم كه
قوم «سكا» (در
پارسي باستان: Saka؛ در
يوناني:
Skythai؛ در چيني: Sai) قومي
بزرگ،
نيرومند و جنگجو،
و برخاسته از
دشتهاي
آسياي ميانه
بود كه قبايل آن
از حدود سدهي
هفتم پيش از
ميلاد به بعد،
از هند تا شرق
اروپا،
پراكنده شده بود.
نامهايي
مانند
«سيستان» (=
سكستان) و «سقز» (=
سكز) يادگار
حضور قوم سكا در
اين مناطق از
ايران است.
شواهد و
مداركي كه
دانشمندان را
بر آن داشته
است كه سكاها را
از اقوام
ايراني (=
آريايي) به
شمار آورند،
همانا نزديكي
و پيوستگي
كامل
واژهها
و نامهاي
سكايي و
اساطير و آيينهاي
آنان با نمونههاي
ايراني است.
چنان
كه
نام مهمترين
قبايل
ساكايي،
داراي ريشهي
ايراني است: Saka haumavarga (در يوناني: Amyrgian Scythians؛ به معناي
سكاهاي
ستايندهي
هوم)،
Saka tigrakhauda (به
معناي
سكاهاي با
كلاهخود تيز)، Apa Saka (در
يوناني:
Abian Scythians؛
به معناي سكاهاي
آبي)،
Saka paradraya (به معناي
سكاهاي
فراسوي دريا)، MasSaka (در
يوناني:
Massagetai؛ به
معناي سكاهاي
بزرگ). زبانهاي
بازمانده از
زبان كهن
سكايي، يعني «ختني» (Khotani) و
«استي»
(Osseti) نيز به لحاظ
گونهي
زباني، جزء
زبانهاي
ايراني طبقهبندي
ميشوند
[تاريخ ايران
كمبريج، جلد
سوم - بخش دوم، ترجمهي
حسن انوشه، انتشارات
اميركبير، ص
47-831؛ فرهنگ
فارسي معين،
جلد پنجم، ص 138].
آگاهي ما از خدايان
و آيينهاي
سكاها، مبتني
بر گزارش
هردوت است. وي
نام ايزدان
سكايي را چنين نقل
ميكند:
«Papaios» (ايزد آسمان)، «Tabiti» (ايزد
آتش)،
«Api» (ايزد زمين)، «Goitosyros» (ايزد
خورشيد)،
«Artimpasa» (ايزد
باروري)،
«Thagimasadas» (ايزد رودها)؛ كه
ريشهي
ايراني بيشتر
اين نامها
شناسايي شده
است [گئو
ويدنگرن:
«دينهاي
ايران»، ترجمهي
منوچهر
فرهنگ،
انتشارات
آگاهان ايده،
1377، ص 31-229].