مادها و پارس‌ها

هردوت در روايت خويش از تاريخ ماد، تصويري حاكي از وجود حكومتي كاملاً هم‌بسته و سازمان‌يافته در ماد و از زمان «ديوكس» Deioces ـ كه او را بنيادگذار پادشاهي ماد معرفي مي‌كند ـ عرضه مي‌دارد و از تشكيل گارد شخصي، تأسيس شهر و كاخ پادشاهي، برقراري تشريفات درباري و اتحاد قبايل پراكنده‌ي ماد به دست وي سخن مي‌گويد [هرودت: پيرنيا، ص2ـ 181؛ وحيدمازندراني، ص80 ـ 79]. اما اين تصوير با واقعيت‌هاي موجود هم‌خواني ندارد. بايد توجه نمود كه متون وقتِ آشوري، ديَ‌اوكو (Daiaukku) را ـ با فرض اين كه Deioces هردوت را منطبق بر او بدانيم ـ صرفاً حاكم يكي از شهرهاي سرزمين مانا و هم‌دست اورارتوها مي‌داند كه در پي يك لشكركشي قاطع، بازداشت گرديد و اقدامات شورش‌گرانه‌ي وي خنثا شد [كمرون، ص115؛ گيرشمن، ص85؛ زرين‌كوب، ص86؛ پيرنيا، ص176]. هم‌چنين از ارتباط اين فرد با خاندان پادشاهي ماد (اووخشتر و ارشتي‌وييگَ) در منابع پيش از هردوت (مانند متون آشوري) اثري نيست. تنها مي‌توان چنين گمان كرد كه اقدام «دي‌اوكو» (باز به فرض اين كه او با Deioces روايت هردوت منطبق باشد) بر ضد قدرت آشور و در هم‌دستي با دولت اورارتو، ده‌ها سال پس از وي، كرداري قهرمانانه به شمار آمده و پس از تعالي شخصيت وي تا حد قهرماني ملي و اسطوره‌اي براي مادها، در نقش و مقام «سر‌ـ‌‌ دودمان» خاندان سلطنتي ماد نهاده شده و جاي گرفته است.
به نظر مي‌رسد آن چه در باره‌ي نهادهاي تمدني و حكومتي مادها در متون تاريخي (هردوت و پس از وي) روايت شده است، تصويري متعلق به هخامنشيان و پارس‌ها باشد كه سپس به تن و قامت مادهايي كه روزگارشان گذشته بود، پوشانده و بازسازي شده است [بريان، ص 93]. آن چه از متون آشوري - كه اسنادي معاصر با دوران مادها هستند - برمي‌آيد، آن است كه مادها از سده‌ي نهم تا هفتم پ.م. نتوانسته بودند چنان پيش‌رفتي بيابند كه سبب هم‌گرايي و اتحاد و سازمان‌يافتگي قبايل و طوايف پراكنده‌ي ماد بر محور يك رهبر و فرمان‌رواي برتر و واحد - كه بتوان وي را پادشاه كل سرزمين‌هاي مادنشين ناميد؛ آن گونه كه هردوت «ديوكس» را در همان ابتدا چنين مي‌‌نمايد - شده باشد [بريان، ص 94]. پادشاهان آشور در ضمن لشكركشي‌هاي پرشمار خود به قلم‌رو سكونت مادها، همواره با شمار فراواني از «شاهان محلي» (حاكمان مستقل شهرهاي مختلف) روبه‌رو بوده‌اند و نه يك پادشاه واحد حاكم بر كل سرزمين‌هاي مادنشين [بريان، ص 94؛ كمرون، ص8-137؛ زرين‌كوب، ص90-87].
از سوي‌ ديگر، ضعف تمدني و حكومتي مادها زماني آشكارتر مي‌شود كه بدانيم حفاري‌هاي باستان‌شناختي انجام يافته در سرزمين‌هاي مادنشين چنان آثار عمده‌اي را به دست نداده است كه بتوان آن‌ها را با قاطعيت، نشان ويژه‌ي تمدن و حكومت «ماد» دانست. به سخن ديگر، از كاخ عظيم ديوكس در هگمتانه (چنان كه هردوت مدعي است)، از كاخ‌هاي سلطنتي شاهان مادي، از شهرها، دژ‌ها، بايگاني‌هاي دولتي و هر آن چه كه يك دولت توانا و يك تمدن پيش‌رفته بايد داشته باشد و مي‌تواند نشانه‌ي وجود يك دولت متمركز مادي باشد،‌ تاكنون اثري به دست نيامده است. امروزه نيز بسياري از گورهاي صخره‌اي واقع در كردستان و كرمانشاه و آذربايجان، مانند: دكان داوود، فخريكا، شيرين و فرهاد، قيزقاپان، كل‌داوود، كورخ و كيج و… كه در گذشته به دوران مادها منسوب شده بود، اينك متعلق به عصر سلوكيان يا اوايل اشكانيان دانسته مي‌شود [بويس، 1375، ص128ـ117؛ كخ، ص338].
اما مجموعه اقامتگاه‌هاي متعلق به قرن هفتم پ.م. كه در پي كاوِش‌هايي در تپه‌هاي «گودين»، «نوشي‌جان»، و «باباجان» (در قلم‌رو سابق مادها) شناسايي گرديده‌اند [سرفراز و فيروزمندي، ص71ـ51] نيز تصريحي به وجود يك پادشاهي واحد و متمركز مادي نمي‌كند؛ چرا كه به نظر مي‌رسد همه‌ي آن‌ها مراكزي متعلق به فرمان‌روايان محلي بوده‌اند كه در قرن ششم پ.م. به محل‌هايي فقير و دچار تصرف عدواني تنزل كرده‌اند؛ و البته اين امر نمي‌تواند الگو يا نشانه‌ي وجود يك دولت شكوفا و قدرت‌مند مادي در آن عصر باشد. اما توسعه و تحولي كه در آغاز باعث رشد اين گونه مراكز محلي شده، در واقع معلول و نتيجه‌ي خراج‌ستاني‌هاي آشور و تقاضاهاي بازرگاني بوده است. با اين حال، اين توسعه دقيقاً از آن رو كه به تقاضاهاي آشوريان بستگي داشت، با فروپاشي امپراتوري آشور در اواخر سده‌ي هفتم پ.م. به پايان رسيد. در نتيجه معقول است نتيجه‌گيري شود كه مادها در آن عصر هرگز از حد كنفدراسيون سست قبيله‌اي فراتر نرفته‌اند؛ چون فاقد انگيزه‌هاي اساسي و منابع سازمان‌يافته‌ي يك امپراتوري بزرگ بودند [كورت، ص 4-31].
واقعيت آن است كه در زمان «فرورتي»‌ (Khshathrita – Fravarti) [كه در تاريخ هردوت دومين پادشاه ماد دانسته مي‌شود] دولتِ ـ فرضي ـ ماد چيزي جز اتحاد سياسي و نظامي چند شهر يا قبيله‌ي ماد و مانا و كيمري نبود و براي پادشاه آشور، «فرورتي» فقط سركرده‌ي شورشي شهر «كركشي / Karkashshi» (واقع در نزديكي همدان كنوني) بود كه با متحدان‌اش چند شهر وابسته به آشور را در زاگرس تهديد و غارت مي‌كرد و قصد شوراندن سران ديگر شهرها را عليه دولت آشور داشت [كمرون، ص135] و سرانجام در ضمن يكي از نبردهاي جسورانه و بلندپروازانه‌ي خود كشته شد و نيروهاي‌اش تماماً پراكنده گرديد.
اما اقدام برجسته‌ي مادها در سرنگوني امپراتوري آشور (به همراه بابلي‌ها) بايسته مي‌كرده است كه دولت ماد داراي منابع درخوري براي تدارك سپاهي توانا و سازمان‌يافته باشد و اين منابع نيز بي‌گمان حاصل خراج‌ستاني‌هاي ماد از شهرهاي آباد زير فرمان آن و نيز حاصل دادوستدهاي بازرگاني با آسياي ميانه و نظارت آن بر شاه‌راه تجاري خراسان بزرگ بوده است. اما با اين حال سپاه ماد كم‌تر توانايي‌هاي درخشاني از خود نشان داده است؛ چنان كه دست‌آوردهاي آن از عمليات سرنگوني آشور بسيار كم‌تر از بابل بود و از سوي ديگر، نبردهاي ماد نيز با كادوسيان و پارت‌ها [كتزياس: پيرنيا، ص214] و ليديه و پارس، بدون كسب پيروزي بوده است.
همچنين، هردوت در تاريخ خود مدعي است كه مادها از زمان «فرورتي» توانسته بودند پارس‌ها را فرمان‌بردار و باج‌گزار خود نمايند (وحيدمازندراني، ص 80) و نبرد پارس و ماد را نيز حاصل خيزش كورش عليه اين سلطه‌گري توصيف مي‌كند. بر پايه‌ي اين روايت و چندين اشاره‌ي ديگر، برخي پژوهش‌گران سخت بر اين گمان افتاده‌اند كه پارس‌ها ديرزماني تحت فرمان و سيطره‌ي دولت ماد بوده و بسياري از الگوها و روش‌ها و نهاد‌هاي فرهنگي و تمدني و سياسي و حتا معماري خود را از مادها آموخته و برگرفته‌اند. جداي از اين كه هيچ سند باستان‌شناختي مستقلي در دست نيست كه به اين نفوذ و سلطه‌ي فرضي مادها بر پارس‌ها تصريح كند، بل كه بر اساس آن چه در بالا گفته شد، دانسته‌هاي صريح كنوني، برخلاف تصويرسازي و ادعاي مورخان يوناني و لاتيني، نشان مي‌دهد كه دولت ماد در بخش عمده‌اي از تاريخ خود، دولتي ضعيف و پراكنده و در حد اتحاديه‌اي از قبايل مادي و بومي - و به لحاظ اين ويژگي - فاقد نهادهاي پاي‌دار و ريشه‌دار حكومتي و تمدني بوده است؛ بنابراين نمي‌توان تصور نمود دولت پارس – كه به شتاب، ساختارهاي حكومتي و تمدني ايلاميان را فراگرفته و نهادينه ساخته بود، و قلم‌رو آن نيز نخست در چنبره‌ي نفوذ و كشاكش ايلام و آشور و بابل قرار داشت - نهادها و سازوكارها و الگوهاي حكومتي و تمدني خود را از مادها برگرفته و ميراث‌ بُرده، و يا باج‌گزار و فرمان‌بُردار دولت ماد باشد.




ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كتاب‌نامه:
ـ بريان، پير: «تاريخ امپراتوري هخامنشيان»، ترجمه‌ي مهدي سمسار، انتشارات زرياب، 1378
ـ بويس، مري: «تاريخ كيش زرتشت»، جلد سوم، ترجمه‌ي همايون صنعتي‌زاده، انتشارات توس، 1375
ـ پيرنيا، حسن: «تاريخ ايران باستان»، انتشارات افراسياب، 1378
ـ زرين‌كوب، عبدالحسين: «تاريخ مردم ايران»، (ايران قبل از اسلام)، انتشارات اميركبير، 1373
ـ سرفراز، علي‌اكبر و فيروزمندي، بهمن: «مجموعه دروس باستان‌شناسي و هنر دوران تاريخي»، تدوين حسين محسني و محمدجعفر سروقدي، انتشارات مارليك ـ جهاد دانشگاهي هنر، 1373
ـ كخ، هايدماري: «از زبان داريوش»، ترجمه‌ي پرويز رجبي، انتشارات كارنگ، 1376
ـ كمرون، جرج: «ايران در سپيده‌دم تاريخ»، ترجمه‌ي حسن انوشه، انتشارات علمي و فرهنگي، 1365
ـ كورت، آملي: «هخامنشيان»، ترجمه‌ي مرتضا ثاقب‌فر، انتشارات ققنوس، 1378
ـ گيرشمن، رومن: «تاريخ ايران از آغاز تا اسلام»، ترجمه‌ي محمود بهفروزي، انتشارات جامي، 1379
ـ وحيدمازندراني، علي (مترجم): «تاريخ هردوت»، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1350