ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تاثير
حمله مغولان
بر دانش و
فرهنگ و اموزش
(از
ورود مغولان
تا اغاز
فرمانروايی هلاکو
)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هجوم
مغولان به
عنوان یکی از
مهمترین
حادثه های
تاریخ ایران ،
تمامی ارکان و
بنیانهای
سیاسی ، اجتماعی
، اقتصادی و
فرهنگی ان
روزگاران
ایران را تحت
تاثیر خویش
قرارداد و
نقطه عطفی شد
که اهمیت خود
را تا به سده
های اتی حفظ
نمود . به
عبارتی این
حادثه ، نوسان
و دگرگونی
بسیاری را در
مسیر تاریخ
سبب گردید و
درهر زمینه از
تاریخ نقش
موثر و قابل
تامل ایفا
نمود .
چنگیزخان
، پیشوای
مهاجمان مغول
، با اندیشه
ای بزرگ و در عین
حال
ماجراجویانه
و حساب شده ، جهانگیری
را وجهه همت
خویش ساخت و
در نیل به این
هدف از هیچ
ابزاری
فروگذارنکرد .
و البته تنها
چیزی که در
این میان برای
او اهمیت نداشت
ان بود که
کردار و
رفتارش چه اثراتی
بر جامعه های
مفتوحه و
مقهور خواهد
نهاد .
یکی
از بارزترین
نتایج این
حمله را ایجاد
تزلزل در تمدن
و فرهنگ
ملتهای شکست
خورده باید دانست
. در حقیقت ،
قوم مغول که
در مقام
مقایسه با بسیاری
از
سرزمینهایی
که به تحت تسلط
خویش اورد ( به
مانند ایران و
چین ) از نظر
فکری و فرهنگی
چیزی نداشت ،
در برخوردهای
ابتدایی
کوچکترین و
کمترین توجهی
به فرهنگ و
تمدن ملتها
نکرد و تمام
تلاش و کوشش
خویش را برای
فتوحات ارضی و
گسترش متصرفات
مبذول داشت .
در نتیجه این سرزمینها
و از جمله
ایران زیان
بسیار دیده و
در زیر دست و
پای مهاجمان
خرد و له گشتند
. اثرات تاسف
بار این واقعه
به حدی بود که
تا مدتی وقفه
و فترت در سیر
تمدن و یا
بهتر است گفته
شود در تمامی
بنیانهایی که
تمدن ایرانی
بر ان بنا
گشته بود
پدیدار شد و
پس از ان نیز
هیچگاه به نحو
مطلوب و به
مانند گذشته
جبران نشد .
ابن اثیر که خودازجمله
تماشاگران
این واقعه
دهشتناک بوده
است ابعاد
گستردگی ان را
با شگفتی بسیار
چنین بیان می
دارد :
« اگر
گوینده ای می
گفت جهان از
زمانی که پروردگاربزرگ
و منزه ادم را
افرید تا به
امروز به چنین
بلایی گرفتار
نشده راست می گفت
.» ( ابن
اثیر ،
عزالدین علی ،
الکامل ، جلد
26 ، ترجمه
ابوالقاسم
حالت ، تهران :
شرکت سهامی
چاپ وانتشارات
کتب ایران ، 1355 ، ص125)
ناگفته
پیداست که در
این اوضاع
تکلیف
معنویات و از
زمره انها
دانش چه می
توانست باشد .
به واقع حمله
مغولان اغازی
برای رکود علم
و برافتادن درس
و مدرسه حداقل
برای چند دهه بود
. مصیبت به حدی
گران و سخت
بود که
نگارنده تاریخ
جهانگشای
دردمندانه می
گوید :
«
به سبب تغییر
روزگار و
تاثیر فلک
دوار و گردش
گردون دون و
اختلاف عالم
بوقلمون ،
مدارس درس مندرس
و معالم علم
منطمس گشته و
طبقه طلبه ان
در دست لگدکوب
حوادث پایمال
زمانه غدار و
روزگار مکار
شدند و به
صنوف صروف فتن
و محن گرفتار
و در معرض
تفرقه و بوار معرض
سیوف ابدار
شدند و در
حجاب تراب
متواری
ماندند . » ( جوینی
، محمد ، تاریخ
جهانگشای
جوینی ، جلد1 ،
تصحیح محمد
قزوینی ،
تهران : دنیای کتاب
، چاپ سوم ، 1382 ،
ص3)
و
سپس ناامیدانه
چنین می سراید
:
« هنر
اکنون در دل
خاک طلب باید
کرد زانک
اندر دل خاکند
همه پرهنران » ( همان ، ص 3)
به واقع
پس از حمله مغول
تا سالها هیچ
توجهی به دانش
و دانشمندان
نگشت و انچه
که در نزد
مغولان ارج و اعتباری
نداشت کتاب و
کتاب خوان و
کتاب نویس بود
. و البته لازم
است یاد گردد
این مسئله که
حملات مغولان
یکباره و تمام
شدنی نبود
نتایج مخرب را
مضاعف و اثرات
ویرانگر ان را
تشدید می ساخت
. در این میان و
در این وانفسا
، تنها مناطقی
که با حمله و
هجوم کمتری
مواجه شدند (
به مانند
نواحی غربی
کشور از جمله
تبریز )
توانستند اقبال
بیشتری
بیابند ، اما
مناطق شرقی
ایران زمین و
دنیای اسلام (
به مانند
ماوراء النهر
و خراسان ) که
سالیان بسیار
مأمن و مأوای
دانشمندان و
دانش پژوهان
بود در اثر حملات
پیاپی مضمحل و
نابود گشت و
زمانیکه
نواحی یاد شده
رو به ویرانی
نهاد ، دانش هم
تقریبا به کلی
از کشور رخت
بربست « زیرا زندگی
بادیه نشینی
بر ان نواحی
چیره گردید » ( ابن
خلدون ،
عبدالرحمن ، مقدمه
ابن خلدون ،
جلد دوم ، ترجمه
محمد پروین
گنابادی ،
تهران : بنگاه
ترجمه و نشر کتاب
، 1353 ، ص 1152) و اگر
توجه داشته
باشیم که
مغولان را خود
از علم و دانش
بهره ای نبود
انگاه پذیرش
این ویرانگری
اسانتر می
گردد . طبیعتا
منطق شمشیر و افتخار
به تعداد
کشتگان با
کتاب و قلم
سازگار نبود .
جوینی در این
باره چنین
نگاشته است :
« چون
مغولان را علم
ومعرفتی
نبوده است از
قدیم تتبع سخن
قامان می کرده
اند و اکنون
پادشاه
زادگان را بر
کلام و دعاوی
ایشان اعتماد است
و در وقت
ابتدای کاری و
مصلحتی تا با
منجمان
موافقت ایشان
نیفتد امضای
هیچ کاری نکنند
و بیماران را
هم بدین صفت
معالجت
نمایند . » (
تاریخ جهانگشای
جوینی ، جلد 1 ،
ص 44)
و
سپس در تایید
دوباره گفتار
خویش مبنی بر
به دور بودن
مغولان از
دانش و اگاهی
چنین بیان می دارد
:
« و این
اکاذیب از
مطول اندکی و
از صد یکی است که
ثبت افتاد ،
غرض تقریر جهل
و حماقت ان
طایفه است . » ( همان ، ص45)
حال
ایا در پناه
حاکمیت چنین
تفکری می توان
رشد و گسترش
دانش و
پشتیبانی
قدرتمندان را
از دانشمندان
انتظار داشت ؟
انگونه که از
تواریخ بر می
اید ، در این
وضعیت بغایت
بغرنج نه تنها
از عالمان و
فاضلان
حمایتی نمی شد
بلکه هرکسی و
از هر طبقه ای
و از جمله دانشمندان
طعمه شمشیر می
گشتند . در
مورد قاضی
وحید الدین
فوشنجی از
بزرگان و
علمای نامور
ان روزگاران
در منابع
تاریخی امده
است که در
زمانیکه اسیر
دست تولی پسر
چنگیز گردید «
از او پرسیدند
تو کیستی ؟ و
او گفت : من ادم
بیچاره ای از
جنس
دانشمندان و دعاگویان
هستم » (
جوزجانی ،
قاضی منهاج
سراج ، طبقات
ناصری ، جلد
دوم ، تصحیح
عبدالحی
حبیبی ،
افغانستان : انجمن
تاریخ افغانستان
، 1343 ، ص 123 ) و تنها
با دروغگویی مصلحتی
توانست که جان
سالم از مرگ
برهاند .
در
زمان مغولان
دیگر علم و
دانش به مفهوم
واقعی خویش
معنی نداشت و
تنها در صورتی
کاربرد می
یافت که مشکلی
از مشکلات
فاتحان را حل
می نمود و از
جمله کاربردهای
دانش افراد باسواد
این بود که پس
از اسارت ،
کشته ها را
شمارش نمایند.(نویسندگان
روسی ، تاریخ
ایران از زمان
باستان تا
امروز ، ترجمه
کیخسرو
کشاورزی ،
تهران : پویش ، 1359
، ص217)
شواهد
دیگری نیز که
بر کم دانشی و
جهالت مغولان
و دوری گزیدن
انان از
یادگیری و
اموختن دلالت
می کند وجود
دارد . به گونه
ای که در
بخارا که بنا
به گفته مولف
تاریخ
جهانگشای « از بلاد
شرقی قبه
اسلام است و
در میان ان
نواحی به مثابت
مدینه السلام
، سواد ان
ببیاض نور
علما و فقها
اراسته و
اطراف ان به
طُرَف معالی
پیراسته و از
قدیم باز در
هر قرنی مجمع
نحاریر علمای
هر دین ان
روزگار بوده
است ... » ( تاریخ
جهانگشای
جوینی ، جلد1 ،
ص 76) مغولان صندوقها
و مصحفهای
قران کریم را
اخور اسبان
خویش ساختند ( بناکتی ،
ابو سلیمان
داوود ، تاریخ
بناکتی ، به
کوشش جعفر
شعار ، تهران : انجمن
اثار ملی ، 1348 ،
ص366 و شبانکاره
ای ، محمد بن
علی بن محمد ، مجمع
الانساب ، به
تصحیح
میرهاشم محدث ،
تهران :
امیرکبیر، 1363
، ص236 وفضل
الله ،
رشیدالدین ، جامع
التواریخ ،
به کوشش بهمن
کریمی ، تهران
: اقبال ، چاپ
چهارم ، 1374 ، ص361) و
سرنوشت علما و
مجتهدان ان
این شد که « افسار
چارپایان را
به دست انها
می دادند .» (
خواندمیر ،
غیاث الدین بن
همام الدین ، تاریخ
حبیب السیر فی
اخبار افراد
بشر ، جلد سوم
، تهران :
کتابخانه
خیام ، 1333 ، ص361)
مغولان
پس از ویران
ساختن
ماوراءالنهر
راهی خراسان
شده بودند که
جایگاه نشر
علوم بود و از
مدتها پیش از
سیل بنیان
برافکن تهاجم
مغول ،
شهرهایش ( به
مانند
نیشابور و مرو
) دارای مدارس
معتبر بودند .
اینان در
خراسان نیز از
هر لحاظ به
ویرانگری و
غارت و تاراج دست
یازیدند و از
لحاظ علمی و
اموزش بیشتر
نهادهای عظیم
چون مساجد و دانشگاهها(مدارس)
را از بین
بردند و این
دانشگاههای
اسلامی پس از
حمله مغول
دیگر هرگز به
حالت اولیه
خود
بازنگشتند . ( نخستین ،
مهدی ، تاریخ
سرچشمه های
اسلامی اموزش
و پرورش غرب ،
ترجمه
عبدالله
ظهیری ، مشهد : استان
فدس رضوی ، 1367 ،
ص75)
نیشابور
که سالیانی بس
طولانی از
مراکز مهم
تعلیم و تربیت
به شمار می
امد « پس از این
حمله دهشتناک
مانند چراغی
خاموش شد و ان
همه مدارس و
عمارات و
دارالعلم ها
در زیر توده های
خاک
سرفروبرده و
برای همیشه
معدوم گردید .» ( موید ثابتی ،
علی ،تاریخ
نیشابور ،
تهران : انجمن
اثار ملی ، 1355 ،
ص189) و بنا به
گفته جوزجانی
:
« خلق ان
را تمام شهید
کردند و شهر
را خراب کردند
و دیوارها را
پست کردند و
جفت گاو بر
بستند و به
شهر براندند
چنانچه اثار عمارت
ان شهر باقی
نماند . » (
طبقات ناصری ،
جلد2 ، ص121)
زمانیکه
موج تهاجمات
چنگیز و
سپاهیانش به
پایان رسید
بار دیگر فرزندش
اکتای حمله
جدید اغاز
نمود ، اینکه
گفته می شود
اکتای
ازاخلاقی
ملایمتر نسبت
به پدر خود
برخوردار بود
را نباید به
معنی تغییری
جدی در عملکرد
مهاجمان
دانست و حتی
اگر به خود او
خوشبین باشیم رفتار
خودسرانه
فرماندهان و
سربازان او را
عاملی جهت
ادامه
ویرانگریها و
خانمان براندازیها
باید دانست .
در زمان اکتای
بود که پس از
قتل عام در
غزنین « منازل
و مساکن ارباب
درس و فتوی را
مساکن وماوای
جغد ساختند » ( بلخی ، محمد
بن خاوند شاه
، روضه الصفا ،
تهذیب و تلخیص
عباس زریاب ،
تهران : انتشارات
علمی ، 1373 ، ص856) و
بنا به روایتی
شیخ فرید
الدین عطار
نیشابوری شاعر
و عارف نامور
کشته شد (
دولتشاه
سمرقندی ، ابن
بختیشاه ، تذکره
الشعرا ،
به همت محد
رمضانی ،
تهران : پدیده
خاور ، 1366 ، ص143) و به هنگام
حمله سپاهیان
مغول به
فرماندهی
اکتای به شهر
اصفهان بود که
چکامه سرایی چون کمال
الدین
اسماعیل
اصفهانی به زیر
شکنجه جان
سپرد ( براون
، ادوارد ، تاریخ
ادبیات ایران
، از فردوسی
تا سعدی ، جلد
دوم ، ترجمه غلامحسین
صدری
افشار ، تهران
: مروارید ،
چاپ سوم ، 1363 ، ص223)
و پیش از مرگ
با خون خویش
بر دیوار نوشت
:
«
کو دل که دمی
بر وطن خود
گرید بر
حال من و
واقعه بد گريد
دی
بر سر مرده ای
دوصد گریان
بود امروز
یکی نیست که
بر صد گرید » ( مستوفی ،
حمدالله ، تاریخ
گزیده ، به
اهتمام
عبدالحسین
نوایی ، تهران
: امیر کبیر ،
چاپ چهارم ، 1381 ، ص746)
در
حقیقت ، تا
زمانیکه
ایرانیان در
دستگاه
ایلخانان
مغول جایگاهی
نیافته بودند
و موفق به رام نمودن
خوی وحشیانه
انان نگشته
بودند کمترین
تلاشی در جهت
جبران این
ویرانگریها و جنایتها
صورت نگرفت و
حتی مدرسه ای
که مادر منگوقاان
در بخارا بنا
نهاد و تولیتش
را به شیخ سیف
الدین باخزری
سپرد (
روضه الصفا ،
جلد2 ، ص871 و تاریخ
جهانگشای
جوینی ، جلد1 ،
ص84) اندکی بعد در
درگیری میان
منگو و
شاهزادگانی
از اولوس جغتای
که با پیروزی
جغتاییان به
پایان رسید به
کلی نابود شد
و « تمامت
متعلقان و
نوکران بوکای
( برادر منگو)
را به قتل اوردند
تا غایتی که
شیخ زاده
اسلام ،
جلال الدین
پسر شیخ
الاسلام سیف
الدین باخزری
را نیز شهید
کردند . » (
تاریخ بناکتی
، ص405)
نظایر
چنین وضعی در
سایر نقاط
ایران و به
ویژه در
نخستین حملات
تکرارشد ،
چنانکه در
نواحی شمالی «
خرابیهای
محکم کردند و
قتل به افراط
نمودند ،
چنانچه توده
خاک در ساری و امل
و کجور هنوز (
قرن هشتم )
باقی است و به
عده هیچ صاحب
امری در ملک
عجم خصوصا طبرستان
نماند . » (
ظهیرالدین
مرعشی ، سید
ظهیرالدین بن
سید نصرالدین
، تاریخ
طبرستان و
رویان و
مازندران ،
به کوشش
برنهارد ارن ،
تهران : گستره
، 1363 ، ص264)
در
یک کلام در پی
حمله مغول علم
ودانش رو به
افول نهاد و
نشانی از
فرهنگ و ادب
به جای نماند . این
افول دانش به
حدی محسوس و
چشمگیر بوده
است که قزوینی
در مقدمه خود
بر تاریخ جهانگشای
سیمای کلی
فرهنگ و ادب
ان روزگاران
را چنین توصیف
می دارد :
« در
میان ان
کشمکشها و
تلاطم امواج
فتن ... مراکز
علم و ادب
بأسرها خراب
شد و مخازن صنعت
و ثروت مأوای
بوم و غراب
گشت ، علما و
فضلا را همه
جا جمیعا
مانند گوسفند
ذبح کردند ،
کتابخانها و
کتابخوانها
رامعا نیست و
نابود نمودند
، و از اقل
نتایج و ار
اهون اثار
استیلای مغول
برایران ان
بود که علم
وادب در ان
سرزمین در عهد
ایشان به
منتهی درجه
انحطاط و
تنزلی که ادبیات
یک مملکت ممکن
است بدان درجه
رسد رسید ، و
کسانی که
اندکی به علوم
و ادبیات
اسلامیه اشنا باشند
تفاوت درجه
فاحشی را که
مابین کتب و
تالیف قبل از
استیلای مغول
و کتب و اثار بعد از
ان نمایان است
البته ملاحظه
کرده اند . » (
تاریخ
جهانگشای
جوینی ، جلد1 ، ص5 مقدمه )
در
واقع اگر مغولان
می توانستند
همه جای ایران
را مشابه
ماوراءالنهر
و خراسان به
کرات لگدکوب
سم ستوران
خویش سازند و
تلی از ویرانه
ها بنا نهند ،
دگر هیچ اثری
از علم و ادب
باقی نمی ماند
. اما ناتوانی
انان در این
کار و مهمتر از
ان هوشیاری
حاکمان برخی
نواحی و همچنین
بیداری برخی
رجال دانشمند
و در ضمن
گرایش یافتن
خوانین مغول
به فرهنگ
ایرانی –
اسلامی مانع
از وقوع چنین
فاجعه ای گشت .
از سوی دیگر ،
گریز بسیاری
از دانشمندان و
فضلا را از
مهمترین
موانع در جهت
جلوگیری از انحطاط
و نابودی کامل
دانش وادب ان زمان
ایران می توان
برشمرد . به
عبارت دیگر «
نویسندگان و
دانشمندان
گریختند تا در
مناطقی که
تلخی شکست را
کمتر چشیدند
پناه جویند و
ان قسمت از
میراث فرهنگی
که نتوانستند
با خود نجات
دهند محکوم به
فنا گردید. » ( بویل ، جی ،
ا ، تاریخ
ایران ، پژوهش
از دانشگاه
کمبریچ ، جلد
پنجم ، ترجمه
حسن انوشه ،
تهران :
امیرکبیر ،1366 ،
ص638)
نتیجه
انکه ، اثار
علمی بسیاری
در تهاجم
مغولان نیست
ونابود گردید
و این ادعا با
توجه به عظمت
و سرعت
ویرانگری های
مغولان و با
در نظر گرفتن
مسئله یک یا
چند نسخه ای
بودن کتابها در
ان روزگاران
کاملا موجه می
باشد . به
علاوه این فضل
و ادب هم که
باقی ماند
بیشتر در
جاهایی بود که
پای لشگریان
مغول بدانجا
نرسیده بود و
یا بسیار کم
قدرت تر و کم اثرتر
رسیده بود و
به قولی « اگر
این قسمت را
هم مغول ویران
کرده و به
کشتن فضل و معدوم
کردن کتب ان
دست یافته
بودند ، این
عده کتابی هم
که حالیه از
اثار شعرا و ادبای
فارسی باقیست
به جای نمی
ماند و بیشتر
از انچه از
این نفایس از
میان رفته ، نوشته
ها و گفته های
فرزندان با
ذوق ایران
طعمه زوال می
گردید .» (
اقبال
اشتیانی ،
عباس ، تاریخ
مغول ، تهران :
امیر کبیر ، چاپ
هفتم ، 1379 ، ص108)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتاب نامه :
1-
ابن اثیر ،
عزالدین علی ، الکامل ، جلد 26 ،
ترجمه
ابوالقاسم
حالت ، تهران : شرکت
سهامی چاپ
وانتشارات
کتب ایران ، 1355
2-
ابن خلدون ،
عبدالرحمن ، مقدمه
ابن خلدون ،
جلد2 ، ترجمه
محمد پروین
گنابادی ،
تهران : بنگاه
ترجمه و نشر
کتاب ، 1353
3-
اقبال اشتیانی
، عباس ، تاریخ
مغول ، تهران :
امیرکبیر ،
چاپ هفتم ، 1379
4-
براون ، ادوارد
، تاریخ
ادبیات ایران
، ازفردوسی تا
سعدی ، جلد
دوم ، ترجمه
غلامحسين صدری
افشار ، تهران
: مروارید ،
چاپ چهارم ، 1363
5-
بلخی ، محمد
بن خاوندشاه ،
روضه الصفا ،
جلد2 ، تهذیب و
تلخیص عباس
زریاب ، تهران
: انتشارات
علمی ، 1373
6-
بناکتی ، ابوسلیمان
داود ، تاریخ
بناکتی ، به
کوشش جعفر
شعار ، تهران :
انجمن اثار ملی
، 1348
7-
بویل ، جی ، ا ، تاریخ
ایران ، پژوهش
از دانشگاه
کمبریچ ، جلد5
، ترجمه حسن
انوشه ، تهران
: امیرکبیر ، 1363
8-
جوزجانی ، قاضی
منهاج سراج ، طبقات
ناصری ، جلد2 ،
تصحیح
عبدالحی
حبیبی ،
افغانستان : انجمن
تاریخ
افغانستان ، 1343
9-
جوینی ، محمد
، تاریخ
جهانگشای
جوینی ، جلد 1 ،
تصحیح محمد
قزوینی ،
تهران : دنیای کتاب
، چاپ سوم ، 1382
10-
خواند میر ،
غیاث الدین بن
همام الدین ، تاریخ
حبیب السیر فی
اخبار افراد بشر
، جلد3 ، تهران :
کتابخانه
خیام ، 1333
11-
دولتشاه سمرقندی
، ابن بختیشاه
، تذکره
الشعرا ، به
همت محمد
رمضانی ،
تهران : پدیده خاور،
1366
12-
شبانکاره ای ،
محمد بن علی
بن محمد ، مجمع
الانساب ، به
تصحیح
میرهاشم محدث
، تهران : امیرکبیر
، 1363
13- ظهیرالدین
مرعشی ،
سيدظهیرالدین
بن سید نصرالدین
، تاریخ
طبرستان و
رویان ومازندران
، به کوشش
برنهارد ارن ،
تهران : گستره
، 1363
14-
فضل الله ،
رشیدالدین ، جامع
التواریخ ،
به کوشش بهمن
کریمی ، تهران
: اقبال ، چاپ چهارم
، 1374
15-
مستوفی ، حمدالله
، تاریخ
گزیده ، به
اهتمام
عبدالحسن
نوایی ، تهران
: امیرکبیر ،
چاپ چهارم ، 1381
16-
موید ثابتی ،
علی ، تاریخ
نیشابور ،
تهران : انجمن
اثار ملی ، 1355
17-
نخستین ، مهدی
، تاریخ
سرچشمه های
اسلامی اموزش
و پرورش غرب ،
ترجمه
عبدالله ظهیری
، مشهد : استان
قدس رضوی ، 1367
18- نویسندگان
روسی ، تاریخ
ایران ، از
زمان باستان
تا امروز ،
ترجمه کیخسرو کشاورزی
، تهران : پویش
، 1359