ي.
پ. پتروشفسكي (*)
در سدههاي
ميانه،
تهاجمات جهانگشايان
صحراگرد به
نواحي آباد و
متمدن معمولاً
باعث خرابي و
ويراني اين
نواحي ميگرديد.
فتح ايران به
دست سلجوقيان
خصوصاً با
غارت و تخريب
همراه بود (1).
سرشت
ويرانگرانهي
تهاجم اغزهاي
بلخ به خراسان
در سالهاي
پنجاه سدهي
ششم هجري/
دوازدهم
ميلادي مشهور
و انگشتنماست
(2). اما فتح
ايران به دست
مغولان در اين
كشور نيز
مانند سرزمينهاي
ديگر آن چنان
خرابي و
انحطاطي را به
بار آورد كه
قابل مقايسه با
ويرانيهاي
حاصل از تاختوتازهاي
اغزها نيست.
اين ويراني بر
اثر فتوح چنگيزخان
كه بيشتر
اقوام مغول و
ترك و ديگر
صحراگردان
آسياي ميانه
را تحت فرمانروايي
خويش متحد
ساخته بود پيش
آمد، و نه
چندان با
قساوت و سبعيت
ارتجالي، كه
با امحاي منظم
جمعيت
غيرنظامي در مجموعهاي
از شهرها
(بلخ، مرو،
نيشابور،
هرات، توس، ري،
قزوين،
همدان،
مراغه،
اردبيل و
غيره) و باير و
ويران كردن
كليهي نواحي
همراه بود.
اين كشتار عام
نظامي كامل بود،
به ابتكار و
دستور
فرماندهان به
اجرا گذاشته
شد و هدف آن از
ميان بردن از
پيش انديشيدهي
آن عناصر
جمعيت كه ميتوانستند
در برابر
مهاجمان
درايستند،
ترساندن بقيه
و گهگاه،
تهيهي مراتع
براي
صحراگردان
بود.
«ابن اثير»
هجوم مغول را
فاجعهي
جهاني عظيمي
ميداند (3). حتا
«جويني» كه
تاريخنگار
طرفدار
مغولان است،
دربارهي قتل
عامهايي كه
بر دست
سرداران
چنگيزخان
صورت گرفته،
بدين نتيجه ميرسد
كه: «… هر كجا كه
صدهزار خلق
بود … صد كس
نماند» (4). بيش از
يك قرن پس از
تهاجم مغول،
يعني در سال 740 ق/40-1339م.
حمدالله
قزويني،
تاريخنگار و
جغرافيانويس،
«خرابي (زمان
كنوني) را نتيجهي
ظهور دولت
مغول و قتل
عامي كه در آن
زمان رفت» ميداند
و ميافزايد
كه: «و شك نيست
كه اگر تا
هزار سال ديگر
هيچ حادثه
واقع نشدي،
هنوز تداركپذير
نبودي و جهان
با آن حال اول
نرفتي كه پيش از
آن واقع بود» (5).
چنين است
گواهي
معاصران ايام تهاجم
مغول.
بدين ترتيب در
مورد زوال و
انحطاط
اقتصادي و
فرهنگي ايران
و نيز سرزمينهاي
مجاور ترديدي
نميتوان كرد.
اما تنها در
صورتي ميتوانيم
تصوير گويايي
از اين انحطاط
به دست آوريم
كه اطلاعات
پراكنده و
مختلفي را كه
تاريخنگاران
و
جغرافيانويسان
سدهي هفتم و
هشتم هجري/
سيزدهم و چهاردهم
ميلادي به دست
دادهاند،
گردآوري كرده
در كنار هم
بگذاريم و آنها
را با آگاهيهايي
كه از دورهي
پيش از مغول
داريم مقايسه
كنيم.
نتيجهي
اولين تهاجم
مغول، سقوط
جمعيت عمدتاً
شهري و
روستايي به
واسطهي قتل
عام و برده و
اسير گرفتن
مردم، فرار
بقاياي
جمعيت، و ترك
مناطقي بود كه
در گذشته از
جمعيت موج ميزدند.
منابع عرب و
ايراني،
هنگامي كه از
كشتار عامي كه
در مجموعهاي
از شهرها و
نواحي صورت
گرفته ياد ميكنند،
ارقامي گيج
كننده به دست
ميدهند.
مثلاً گويند
كه در تصرف
نيشابور در
سال 617 ق/ 1220م. تنها
يك ميليون و هفتصد
و چهل و هفت
هزار مرد قتل
عام شدند (6). به
روايت ابن
اثير، در
تسخير مرو
هفتصد هزار تن
از مردم شهر
كشته شدند (7)،
اما جويني رقم
كشتگان را يك
ميليون و
سيصدهزار تن
ذكر ميكند (8).
در اوايل سال 620
ق/ 1222م. كه هرات
باري ديگر بر
دست مغولان
مسخر گشت،
گويند كه يك
ميليون و ششصد
هزار تن از
اهالي شهر قتل
عام گرديدند (9).
حمدالله
قزويني شمار
كشتگان بغداد
در تسخير اين
شهر بر دست
هلاگو را ششصد
هزار تن تعيين
ميكند (10).
منابع در
توصيف
كشتارهايي كه
در شهرهاي كوچكتر
اتفاق
افتاده،
ارقام كمتري
به دست ميدهند:
در نسا هفتادهزار
تن به قتل
رسيدند (11)؛ در
ناحيهي بيهق
(كه شهر عمدهي
آن سبزوار
بود)
هفتادهزار
مرده شمارش
كردند (12)؛
دوازده هزار
تن در تون
(قهستان) به
هلاكت رسيدند،
و قس علي هذا (13).
البته نميتوانيم
بپذيريم كه
همهي اين
ارقان كاملاً
قابل وثوق
باشند. حتا
اگر قبول كنيم
كه اين ارقام
ساكنان
روستاهاي اطراف
شهر را نيز
شامل ميشوند،
مع ذلك قبول
اين كه در يك
اقتصاد
فئودالي چنين
[تعداد] نفوسي
زندگي ميكردند
دشوار است.
اگر چند در
اين ارقام
مبالغه رفته
است، اما
نبايد تصور
كرد كه همهي
آنها زاييدهي
خيال ميباشند.
همين كه چنين
ارقامي در
منابع مختلف،
خواه آنهايي
كه سمت و سويي
مخالف مغولان
داشتند، خواه
آنهايي كه در
جهت موافقت و
هواداري از آنها
ميرفتند،
آمده، حاكي از
كشتار تودهي
وسيعي ميباشد
كه در مخيلهي
معاصران اين
وقايع تأثير
گذاشته بود. و
نيز جاي انكار
نيست كه شهرهايي
نظير «ري» چنان
از جمعيت خالي
گرديدند كه هرگز
رونق گذشتهي
خود را
بازنيافتند و
قرنها
نامسكون و
ويران باقي
ماندند.
همچنين بايد در
نظر داشت كه
بساري از مردم
را به اسارت و
بردگي بردند،
يا بر اثر
بيماريهاي
واگير يا
گرسنگي - كه
ملازم طبيعي
تهاجمات
خراجي بودند -
از پاي
درآمدند (14). با
در نظر گرفتن
همهي اينها،
ترديدي نميتوان
كرد كه ميان
سالهاي 617 ق/ 1220م.
و 656 ق/ 1258م. جمعيت
ايران چندين
بار تقليل يافت.
و از اين حيث،
نواحي شمالي و
شرقي ايران بيشترين
صدمه را
ديدند.
متأسفانه
منابع هيچ
گونه ارقام
جامعي دربارهي
جمعيت ايران
پيش و پس از
فتوح مغول به
دست نميدهند.
خراسان بيش از
بلاد ديگر
آسيب ديد.
ياقوت در دههي
دوم سدهي
هفتم هجري/
سيزدهم
ميلادي، از
رونق و پيشرفت
خراسان سخن ميگويد
(15). بنابر روايت
«نسوي»، در طي
تهاجم نخست مغولان
به خراسان در
سالهاي 20-617 ق/
23-1220م. كليهي
شهرها و قلاع
ويران گشتند و
قسمت اعظم
جمعيت، هم در
شهرها هم در
مناطق
روستايي يا
هلاك گرديدند
يا به بردگي
گرفته شدند،
در صورتي كه
جوانان را
براي عمليات
شهربندان به
حشر برده بودند؛
فاتحان هيچ كس
را آسوده
نگذاشتند (16).
جويني ميگويد
كه «تولوي» در
دو - سه ماه
بسياري از
نواحي خراسان
را چنان ويران
ساخت كه آنها
را «چون كف
دستي» [صاف]
گردانيد (17).
«سيفي» كه حدود سال
620 ق/ 1321م. مينوشت،
به نقل از سالخوردگاني
كه شاهد عيني
واقعهي
تهاجم مغول به
خراسان
بودند، ميگويد
كه در ناحيهي
هرات «نه
مردمي باقي
مانده و نه
گندم و نه
آذوقه و نه پوشاك»
(18) و «از حدود بلخ
تا حد دامغان
يك سال، پيوسته
خلق، گوشت
آدمي و سگ و
گربه ميخوردند
(19)، چه
چنگيزخانيان
جمله انبارها
را سوخته
بودند» (20).
ميتوان از
روي داستانهايي
كه سيفي نقل
ميكند، پي
برد كه زندگي
در ناحيهي
هرات چگونه
بوده است: پس
از قتل عام
سال 617 ق/ 1220م. تنها
شانزده نفر در
هرات جان به
سلامت برده
بودند، و اگر
فراريان
جاهاي ديگر را
به آن بيافزاييم،
شمار كساني كه
جان به در
برده بودند از
چهل تن تجاوز
نميكند (21). و
شمار نجات
يافتگان
روستاهاي اطراف
هرات از صد
نفر بيشتر
نبودند (22). سيفي
با نقل خاطرات
سالخوردگان،
داستانهاي
تكان دهندهاي
دربارهي
شرايط زندگي
چهل تن از
نجات يافتگان
روايت ميكند
كه در خرابهها
و بيغولههاي
شهر زندگي ميكردند
(23): آنان نخست از
لاشههاي
جانوران و
انسانها
تغذيه مينمودند،
سپس به مدت
چهار سال، اين
مشتي مردمي كه
اتفاقاً جان
به در برده
بودند
توانستند تنها
با غارت
كاروانهايي
كه در جادهها
آمد و شد ميكردند
به حيات خود
ادامه دهند؛ و
براي اين كار
نيز گهگاه
ناچار ميشدند
از صد و پنجاه
تا هشتصد
كيلومتر از
هرات دور
شوند. در سال 634 ق/
1236م. كه خان بزرگ
«اوگداي قاآن»
موافقت كرد كه
شهر هرات را
بازسازي كنند
و برخي جامهبافاني
را كه به
اسارت برده
بودند به اين
شهر بازگرداند،
اينان ناچار
گرديدند پيش
از همه جويي
را كه انباشته
شده بود پاك
كنند و با بستن
يوغ گاوآهن به
خود، زمين را
براي كاشتن
غله شخم
بزنند، زيرا
در روستاهاي اطراف
هرات نه يك
روستايي
مانده بود و
نه گاوي (24).
به روايت
ياقوت (25)،
ناحيهي بلخ
در آغاز سدهي
هفتم هجري/
سيزدهم
ميلادي، پيش
از تهاجم مغول
ثروت فراوان
داشت، ابريشم
توليد ميكرد
و غلهاش
چندان فراوان
بود كه انبار
غلهي خراسان
و خوارزم بود.
از زندگي شاعر
و عارف بزرگ
ايران، جلالالدين
رومي فراميگيريم
كه بلخ در سدهي
ششم و اوايل
سدهي هفتم
هجري/ دوازدهم
و اوايل
سيزدهم
ميلادي، حدود
دويست هزار
سكنه داشت (26).
سياحان و جهانگرداني
كه از بلخ
گذشتند، نظير
چانگچون، فيلسوف
تائوگراي
چيني (620 ق/ 1223م.)،
ماركوپولو
(نيمهي دوم
سدهي هفتم
هجري/ سيزدهم
ميلادي) (29)، و
ابنبطوطه
(سالهاي سي
سدهي هشتم
هجري/ چهاردهم
ميلادي) (30) به ما
خبر ميدهند
كه اين شهر و
اطراف آن
متروك و خالي
از سكنه بود.
پس از آن كه
واحهي «مرو»
سه بار بر دست
مغولان ويران
گرديد (20-618 ق/ 3-1221م.)،
كشاورزي و سد
رودخانهي
مرغاب از ميان
رفت، گلههاي
دام را به
غارت بردند و
غلههاي آن را
تاراج كردند.
پس از آن، قتل
عام مردم در
پي آمد تا اين
كه «در شهر و
روستا صد كس
نمانده بود و
چندان مأكول [=
خوراك] كه آن چند
معدود مغول را
وافي باشد،
نمانده» (31). در
تمامت شهر توس
تنها پنجاه
خانه مسكون
ماند (32). نيشابور
پس از كشتار
تمامي مردم
شهر، به كلي
از سكنه خالي
و ويران گشت (33)؛
در شهر يك
ديوار سالم
برجاي نماند و
نواحي
روستايي نيز
دستخوش نهب و
ويراني شده
بودند (34).
«نزاري» شاعر
ميگويد كه در
سالهاي
هفتاد سدهي
هفتم هجري/
سيزدهم
ميلادي
بسياري از
روستاهاي
قهستان هنوز
از سكنه خالي
بودند و شهر
«قاين» هنوز آب
نداشت (35)؛
دوازده هزار
تن در «تون» كشته
شده بودند؛ به
فرمان هلاگو
كليهي
اسماعيليان
قهستان قتل
عام گرديدند (36).
فتح طبرستان
(مازندران) بر
دست مغولان بر
اين ولايت نيز
ضايعات
سنگيني وارد
ساخت. به گفتهي
«ابناسفنديار»
مورخ محلي اين
ناحيه (آغاز
سدهي هفتم
هجري/ سيزدهم
ميلادي) «از
دينار جاري تا
به ملاط كه حد
طبرستان است
به طول و عرض
كوهها كشيده
از ري و قومس
تا ساحل دريا
جمله معمور و
ديهها به يكديگر
متصل بود،
چنان كه يك
بدست [= وجب]
زمين خراب و
بيمنفعت
نيافتند» (37). و
«جملهي زمين
او رياض و
حدايق كه چشم،
الا بر سبزه
نيفتد» (38). و
محصولات اين
ولايت چنان
بود كه در كل
فصول سال
انواع گياهان
تر و تازه و
مقدار
فراواني گندم،
برنج، گاورس و
انواع گوشت
طيور و وحوش وجود
داشت (39)؛ و «هرگز
در او درويشي
مدقع چنان كه
در ساير بلاد
باشند، يافت
نشود» (40). همين
مورخ ميگويد
كه اوضاع
ولايت پس از
تصرف آن بر
دست مغولان
پريشان گشت و
در سراسر
خراسان
انبوهي از بردگان
طبري به سر ميبردند
كه آنان را از
ولاياتشان
به اسارت برده
بودند (41). مورخ
محلي، ظهيرالدين
مرعشي كه حدود
سال 875 ق/ 1470م. مينوشت،
ميگويد كه تا
زمان وي هنوز
خرابهها و تلهاي
خاكستر ايام
تهاجم مغول به
اين ولايت باقي
مانده است (42).
ياقوت مينويسد
كه گرگان - كه
در مجاورت طبرستان
قرار دارد - در
آغاز سدهي
هفتم هجري/
سيزدهم
ميلادي ناحيهاي
غني و پر بركت
بود و محصولات
گرمسيري و گندم
و ابريشم
فراوان از آن
جا برميخاست.
وي در ذكر
نمونهاي از
ثروت اين
ناحيه، از
ضيعهاي ياد
ميكند كه يك
ميليون درهم
قيمت داشت و
پانصدهزار درهم
به اجارهاش
داده بودند (43).
اما حمدالله
قزويني از
ويراني گرگان
بر دست مغولان
سخن ميگويد و
مينويسد كه
در روزگار وي (741
ق/ 1340م.) مردم
اندكي در آن جا
زندگي ميكنند
(44). در فرماني كه
«غازان» در
مورد كشت زمينهاي
متروك صادر
كرد، به زوال
شبكهي
آبياري نيز
اشاره نمود.
يادداشتها:
*) پتروشفسكي،
ي. پ.، «اوضاع
اجتماعي -
اقتصادي ايران
در دورهي
ايلخانان»: تاريخ
ايران كمبريج،
جلد پنجم،
گردآورنده: ج.
ا. بويل،
ترجمهي حسن
انوشه،
انتشارات
اميركبير، 1379،
ص 461-456
1) نگاه كنيد
مثلاً به
فخرالدين
گرگاني، ويس
و رامين (چاپ م.
مينوي، 1314)، ص 24-23
(پيشگفتار
شاعر دربارهي
ويراني
روستاهاي
واحهي
اصفهان)؛ ابن
بلخي، فارسنامه
(چاپ لسترنج و
ر. نيكلسون،
لندن، 1921)، ص 132، 134
(دربارهي
ويراني
شيراز).
2) ابن اثير، الكامل
في التاريخ،
چاپ تورنبرگ،
ج 11، ص 117؛
راوندي،
راحةالصدور،
از صفحهي 180 به
بعد
3) ابن اثير،
همان، ج 12، ص 235-233
4) تاريخ
جهانگشا،
(چاپ محمد
قزويني، لندن
- ليدن، 37-1912)، ج1 ،
ص17، ترجمهي
بويل (منچستر،
1958)، ج1، ص25
5) نزهةالقلوب،
ص 27؛ ترجمهي
لسترنج، ص 34 (به
كوشش
دبيرسياقي، ص
28)
6) سيفي، تاريخنامهي
هرات، (چاپ
محمد
زبيرالصديقي،
كلكته، 1944)، ص 63.
اين رقم البته
نامحتمل است.
7) اين اثير، ج12،
257
8) جويني، ج1، ص128.
اين رقمي است
كه مؤلف خود
اختيار ميكند.
وي با توجه به
اين كه شمارش
اجساد كشتگان سيزده
روز طول كشيد،
و در شبانهروز
شمارش صدهزار
جسد ميسر بود،
بدين نتيجه ميرسد
كه جمع كشتگان
بايد يك
ميليون و
سيصدهزار تن
بوده باشد.
نگاه كنيد به
ترجمهي
انگليسي
بويل، ج1، ص164
9) سيفي، ص60؛
منابع ديگر
نيز ارقام
مشابهي به دست
ميدهند.
حمدالله
قزويني به ما
خبر ميدهد كه
در دورهي
غوريان
چهارصد و چهل
هزار خانهي مردمنشين
در هرات وجود
داشت (نزهةالقلوب،
ص 152، به كوشش
دبيرسياقي،
ص187، چهارصد و
چهل و چار
هزار خانه)،
يعني دو
ميليون سكنه
در اين شهر
زندگي ميكردند،
زيرا هر خانه
به معني يك
خانواده است. به
روايت سيفي (ص 67)
در غايلهي
مغول صد و نود
هزار تن در
هرات و ناحيهي
آن سلاح
برگرفتند؛
اگر مردان
مناسب خدمات نظامي
را ده درصد
جمعيت در نظر
بگيريم، در
مورد كل جمعيت
و نواحي آن به
رقم يك ميليون
و نهصدهزار
نفر ميرسيم.
10) تاريخ گزيده،
ص 580 (به اهتمام
عبدالحسين
نوايي، ص589).
11) نسوي، ص 52 (به
تصحيح مجتبا
مينوي، ص77)
12) جويني، ج1،
ص138؛ ترجمهي
بويل، ج1، ص175
13) نزهةالقلوب،
ص5-54؛ كلاويخو (Diary of
visit to the court of Timur, 1881)،
ويرايش ا.
اسرزنوسكي، ص187
14) بنابر ذيل
نويس تاريخ
سيستان (چاپ
ملك الشعراي
بهار، 1314، ص396)
كمابيش صد
هزار آدمي از
قحطي و درد
پاي و دهان و
دندان (فساد
خون؟) در
محاصرهي
سيستان (زرنگ)
در سال 632 ق/ 5-1234م.
هلاك شدند.
15) معجم
البلدان،
(چاپ ف.
وستنفلد،
لايپزيك، 70-1866)،
همه جا، تحت
اسامي شهرها و
نواحي
خراسان؛ در
اين جا از
جمله شمار
روستاهاي
نواحي نيز به
دست داده شده.
تنها در ناحيهي
توس حدود هزار
روستا وجود
داشت (همان
كتاب، ج3، ص560).
16) نسوي، ص 4-52
(تصحيح مجتبا
مينوي، ص 81-77).
17) جويني، ج1،
ص119؛ ترجمهي
بويل، ج1، ص152
18) سيفي، ص83
19) 618 ق/ 21-1220م.
20) سيفي، ص87
21) سيفي، ص83
22) همان، ص183-182
23) همان، ص90-89.
براي جزيات
بيشتر نگاه
كنيد به: ي.
پتروشفسكي، كشاورزي
و مناسبات
ارضي در ايران
عهد مغول،
ترجمهي كريم
كشاورز، ج1، ص128
24) سيفي، ص111-110
25) معجم
البلدان، ج1،
ص713
26) افلاكي، مناقب
العارفين
(ترجمهي
هوار، 1918)، ج1، ص15
27) جويني، ج1،
ص5-103؛ ترجمهي
بويل، ص 133-130
28) چانگچون، ص111
29) ماركوپولو،
ترجمهي يول،
ج1، ص158
30) ابن بطوطه،
ج3، ص58 (ترجمهي
محمدعلي
موحد، ج1، ص431)
31) جويني، ج1،
ص132-125؛ ترجمهي
بويل، ج1، ص 168-159
32) همان، ج2، ص238؛
ترجمهي
بويل، ج2، ص501
33) همان، ج1، ص140-133؛
ترجمهي
بويل، ج1، ص178-169
34) معجم
البلدان، ص3،
ص230؛ ج4، ص859
35) نزاري، كليات،
نسخهي خطي در
انستيتو زبان
و ادبيات
آكادمي علم جمهوري
شوروي
سوسياليستي
تاجيك،
شماره100 (دستنويس
972 ق/ 5-1564م.) I292a.
36) جويني، ج3،
ص227؛ ترجمهي
بويل، ج2، ص724
37) تاريخ
طبرستان،
ويرايش عباس
اقبال، 1320، ج1،
ص74
38) همان، ج1، ص74
39) همان جا
40) همان، ج1، ص81
41) ابن
اسفنديار، تاريخ
طبرستان،
ترجمهي
خلاصه شدهي
انگليسي
ادوارد
براون،
انتشارات
اوقاف گيب،
(ليدن- لندن، 1905)،
ص 258
42) ظهيرالدين
مرعشي، تاريخ
طبرستان و
رويان و
مازندران،
(چاپ ب. دورن،
سنپترزبورگ،
1850)، ص264
43) معجم
البلدان، ج1،
ص49
44) نزهةالقلوب،
ص159 (به كوشش
دبيرسياقي، ص
197).