تاملی
بر بنيان تاريخ نوشته های ناصر پورپيرار ـ ۶
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چنانکه از
نوشتارهای پيشين نيز به روشنی برآمد ؛ ناصر پورپيرار ؛ اين به
اصطلاح تاريخنگار حقيقت پژوه ؛ به خيال خام خويش کمر به تخريب هويت تاريخی
ايرانيان چه انچه از دوران باستان و چه انچه از دوران اسلامی به يادگار
مانده پرداخته است . از جمله دعاوی بی پايه
ی وی وقوع رخدادی مصيبت بار به درخواست يهوديان
و به اجرای هخامنشيان تحت عنوان پوريم است . در حقيقت؛ به نظر او
به روزگار هخامنشيان ؛ يهوديان با توطئه چينی بر عليه مردمان ممتاز شرق
ميانه و با استفاده از بازوی نظامی توانمند خود يعنی هخامنشيان کشتار
و تاراج گسترده ای را به راه انداختند . بر اساس باور او وسعت اين قتل
عام و ويرانگری چندان بود که به مدت ۱۲۰۰سال
يعنی تا زمان ظهور اسلام اين مناطق به تقريب خالی از سکنه بود و ديگر
هيچگونه تمدنی در شرق ميانه و از جمله ايران زمين رخ ننمود . اما انچه روشن
است دلايلی در دست می باشد که مانع پذيرفتن دعاوی او
از سوی حقيقت جويان می گردد . بايسته است ياد گردد تنها مدرک يا
شبه مدرک تاريخی که او از ان در جهت سنديت بخشيدن به نظريه خويش بهره
بر می گيرد کتاب مقدس يهوديان ؛ تورات ؛ می باشد . برابر با
بخشی از تورات يعنی کتاب استر به هنگام فرمانروايی خشايارشاه در
سيزدهم ماه ادرار ؛ يهوديان در سراسر قلمروی هخامنشی ۷۵۰۰۰ نفر از دشمنان خود را
با پشتيبانی شاهنشاه هخامنشی به قتل رساندند و از ان پس يهوديان
همه ساله روزهای چهاردهم و پانزدهم ماه ادرار را به سبب نجاتشان از دست
دشمنان جشن می گيرند و شادی می نمايند . (کتاب مقدس
؛ کتاب ارميا ؛ باب ۹ )
به هر حال در رد نظريه
پورپيرار در مورد پوريم می توان دلايل زير را بيان نمود :
۱-
حتی
اگر بتوان متون مقدس يهوديان را تا بدان درجه اعتبار بخشيد که محتوی
واقعيتهای تاريخ پنداشت حداکثر ۷۵۰۰۰ نفر در سراسر قلمروی
هخامنشی کشته شده اند و نه بيشتر . اين در حالی است که بر پايه
ی اعتقاد پورپيرار اين قتل عام ها موجب خالی گشتن شرق ميانه از سکنه
گرديد . ايا کل جمعيت ساکن در قلمروی هخامنشی همين ۷۵۰۰۰ نفر بودند ؟
۲-
بنا
به نوشته ی کتاب استر اين رخداد در زمان فرمانروايی خشايار
شاه فرزند داريوش بزرگ رخ داده است . اين در حالی است که پورپيرار
مدعی ان می باشد که پوريم در روزگار داريوش بزرگ رخ داده
است در حاليکه دلايل و سند ديگری غير از گفته ی تورات در دست
ندارد ؛ پس ناگزير بايد بپذيرد که پوريم به روزگار خشايار رخ داده
است .
۳-
پورپيرار در
به اصطلاح تاريخ نوشته های خود به کرات يهوديان را به جعل ؛ دروغگويی
؛ فريبکاری و تاريخ سازی متهم می نمايد اما هرگز بيان نمی
دارد چرا کتاب مقدس انان را برای اثبات نظريات خود و از جمله نظريه ی
پوريم سندی معتبر به شمار می اورد . ايا نمی توان چنين
پنداشت که اين جاعلان بزرگ داستان پوريم را نيز به دروغ ساخته و پرداخته باشند ؟
۴-
اگر به
راستی پوريم رخ داده باشد و ان هم با ان شدت و وسعت که پورپيرار ياد
می کند تا بدان حد که تا به روزگار اسلام خالی از جمعيت ماند ؛ اسکندر
که پورپيرار او را چونان قديسان می ستايد و ذوالقرنين ياد شده در قران کريم
می پندارد برای چه و چگونه به سرزمينی چنين وارد شد . و ان
کلنی های يونانی نشينی که او در کتاب اشکانيان خود
از انها به کرات ياد می کند چگونه پا گرفتند ؟
۵
- اگر به
واقع پوريم رخ داده باشد چرا به غير از تورات در هيچ يک از منابع اصلی
تاريخ کهن و اثار نويسندگان ان روزگار چون هرودوت ؛ توسيديد ؛ کتزياس ؛
دی نن ؛ مان تن ؛ پولی بيوس ؛ ديودور سيسيلی و ... حتی
اشاره ای نيز بدان نشده است؟
انچه روشن است تا
زمانی که پورپيرار پاسخی مستدل و مستند به اين پرسشهای پنجگانه
ندهد نمی توان نظر او در مورد پوريم را درست پنداشت . حال بماند که پورپيرار
از سرنوشت يهوديان پيروزمند از جريان پوريم مورد ادعای او و همچنين
هخامنشيان هيچگونه خبری نمی دهد .
دلايلی ديگر نيز در
دست است که به روشنی عدم صداقت پورپيرار در ابداع اين نظريه را روشن
می دارد . چنانکه گفته شد پورپيرار گفته ی تورات مبنی بر کشته
شدن ۷۵۰۰۰ نفر ( که البته ان را هم
نمی توان پذيرفت ) را به کشتن تمام نفوس ساکن در قلمروی
هخامنشی و از جمله سرزمينهای بزرگی چون ايران ؛ ميان رودان
؛ فرارودان ؛ مصر و ... تعميم می دهد . اما کشتار وحشتناک مردمان همان
سرزمينها به توسط مغولان و همچنين تيمور لنگ را با وجود يادکرد افزون
منابع متعدد از ان به هيچ می انگارد و حتی در پاسخ به یکی
از خوانندگان تارنگارش انان را فراری دهندگان يهود به شمال افريقا
و اروپا معرفی می نمايد . اين در حالی است که برابر با متون
تاريخی ان عهد يهوديان حتی به وزارت حاکمان مغول نيز برگزيده
می شدند و گهگاه چنان قدرت می يافتند که دستور قتل بزرگان و
انديشمندان مسلمان را صادر می کردند و همچنين انديشه تبديل کعبه به بتخانه
را به سر می پروراندند . ( تاريخ وصاف ؛ ص۲۴۲) به هر ترتيب برای
روشنگری بيشتر نمونه هايی از جنايات و همچنين ارقام کشته شدگان فجايع
حمله ی مغول و تيمور از منابع تاريخی ان عهد بازگو می گردد :
۱-
بر اساس
گزارش عطاملک جوينی که خود در دربار مغولان صاحب منزلت و مقام بود و سرانجام
نيز به دست يکی از انان ؛ ارغون ؛ به قتل رسيد مغولان در شهر مرو « زيادت از
صد هزار را شهيد کردند » و « در جمله ی شهر چهار کس بيش نماند » ( جهانگشای جوينی ؛ ج۱ ؛ ص۱۳۱) ميرخواند نيز
در اين باره گفته است که « به روايتی در شهر مرو بيش از دوازده تن و به
روايت ديگر بيش از چهار تن نماند .» (روضه الصفا ؛ ج۲ ؛ ص۸۵۳)
۲- در نيشابور نيز وضع اسفناک بود و مغولان اين شهر را چنان خراب ساختند
که قابل زراعت و کشت گردد . بايسته است ياد گردد ميرخواند بلخی شمار کشتگان
اين شهر را يک ميليون و چهل و هفت هزار نفر نام برده است و شمار زنده ماندگان را
تنها چهارصد نفر بيان داشته است که البته کار همه ی انان به
بردگی انجاميده بود . ( همان ؛ ص ۸۵۴) جوينی نيز بر زنده ماندن تنها
چهارصد نفر از مردم اين شهر صحه نهاده است و اورده است که مغولان سگ و گربه را نيز
زنده نگذاشتند .(جهانگشای جوينی ؛ ج۱ ؛ ص۱۴۰ )
۳- بنا به نوشته ی حمدالله مستوفی در هنگام يورش هلاکوخان
مغول به بغداد « هشتصد هزار ادمی کشته شد .» (تاريخ گزيده ؛ ص۵۸۹) نگارنده ی تاريخ وصاف نيز
گفتاری مشابه گفتار فوق بيان داشته و اورده است که « افراط در قتل
بغايتی انجاميد که از خون کشتگان نهری بر صفت نيل ... روان شد .» ( تاريخ
وصاف ؛ ص۳۸)
۴- به هنگام حمله ی امير تيمور به اصفهان نيز بر اساس گزارش
ابن عربشاه ؛ نگارنده ی کتاب زندگی شگفت اور تيمور ؛ و
هاتفی ؛ سراينده ی تمرنامه ؛ به دستور اين پادشاه ترک
تبار کشتار عظيم برپا گرديد (زندگی شگفت اور تيمور ؛ ص۴۹ و تمرنامه ) به گونه ای که « حداقل هفتاد هزار
نفر بکشتند و از سرهای کشته ها در مواضع متعدد مناره ها ساختند . » ( روضه
الصفا ؛ ج۲ ؛ ص۱۰۴۹) بقای بلخی نيز روايتی
مشابه بيان داشته است اما رقم کشتگان را چهل هزار تن ياد کرده است . ( تذکره
مقيم خانی )
۵- امير تيمور در مازندران نيز چنین کشتار عظيمی برپا
کرد و « ساری و امل را غارت و تالان فرمود و قتل عام نمود و چنان ساخت
که در تمامی ممالک مازندران خروسی و ماکيانی نماند که بانگ کند
و بيضه نهد . » ( تاريخ طبرستان و رويان و مازندران ؛ ص۲۳۷) مشابه اين روايت را ميرخواند نيز در کتاب
خويش اورده است . ( روضه الصفا ؛ ج۲ ؛ ص۱۰۶۱)
به هر ترتيب
در اين باره بسيار افزونتر از اين می توان نوشت فقط اين نکته ياد اور
می گردد که هجوم مغول و همچنين تيمور چندان و حشتناک بود که
تاريخنگاری چون ابن اثير عرب تبار که خود شاهد فجايع مغولان بوده در مورد ان
چنين نوشته است :
« چند سال از ذکر اين
حادثه خودداری کردم و به مناسبت عظمت ان ؛ از نوشتن ان کراهت داشتم . کيست
که بر او نوشتن جز مرگ اسلام و مسلمين اسان ايد و اين کار را سهل و ساده پندارد .
کاش از مادر نزاده بودم و قبل از اين واقعه مرده و در اعداد فراموش شدگان
معدوم شده بودم .» ( الکامل فی التاريخ ؛ ج۲۶ ؛ ص۱۲۵)
اما نکته اين
است که ايا ناصر پورپيرار ؛ اين به اصطلاح تاريخنگار نوانديش ؛ می
تواند پاسخ گويد چرا گفته ی يک شبه سند تاريخی مبنی بر کشته شدن
۷۵۰۰۰ نفر را به
قتل عام کليه ی مردمان شرق ميانه به توسط يهوديان و هخامنشيان تعميم
می دهد اما کشته شدن ميليونی مردمان همين سرزمين به توسط مغولان
و ترکان تيموری که گزارش ان در اسناد متعدد و پرشمار امده است
را به هيچ می انگارد و حتی برپادارندگان ان فجايع را
بانيان خير بر می شمارد ؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتاب نامه :
۱ ـ ابن اثير ؛ عزالدين
علی ؛ الکامل فی التاريخ
؛ ترجمه ی ابوالقاسم حالت ؛ جلد بيست و ششم ؛ تهران : بی نا ؛ ۱۳۵۵
۲ ـ ابن عربشاه ؛
زندگی شگفت اور تيمور
؛ ترجمه ی محمد علی نجاتی ؛ چاپ سوم ؛ تهران : انتشارات
علمی و فرهنگی ؛ ۱۳۶۵
۳ ـ بقای بلخی
؛ محمد يوسف منشی بن خواجه بقای ؛ مجموعه ی تذکره ی مقيم خانی ؛ نسخه
ی خطی کتابخانه ی دانشگاه تهران ؛ شماره ی ۷۹۱۲/۲
۴ ـ پورپيرار ؛ ناصر
؛ دوازده قرن سکوت
؛ اشکانيان ؛ تهران : کارنگ ، ۱۳۸۱
۵ ـ جوينی ؛ عطاملک
بن محمد ؛ تاريخ جهانگشای
؛ به سعی و اهتمام محمد بن عبدالوهاب قزوينی ؛ چاپ سوم ؛ جلد اول ؛
تهران : دنيای کتاب ؛ ۱۳۸۲
۶ ـ شيرازی ؛ فضل
الله بن عبدالله ؛ تاريخ وصاف الحضره در
احوال سلطين مغول ؛ تهران : کتابخانه ی ابن سينا و کتابخانه
ی جعفری تبريزی ؛ ۱۳۳۸
۷ ـ مرعشی ؛ ميرسيد
ظهيرالدين بن سيد نصرالدين ؛ تاريخ
طبرستان و رويان و مازندران ؛ با مقدمه ی محمد جواد مشکور و
و به کوشش محمد حسين تسبيحی ؛ بی جا : موسسه ی مطبوعاتی
شرق ؛ ۱۳۴۵
۸ ـ مستوفی ؛
حمدالله بن ابی بکر ؛ تاريخ گزيده
؛ به اهتمام عبدالحسين نوايی ؛ چاپ چهارم ؛ تهران : اميرکبير ؛ ۱۳۸۱
۹ ـ ميرخواند بلخی ؛
محمد بن خاوند شاه ؛ روضه الصفا
؛ تهذيب و تلخيص عباس زرياب ؛ چاپ دوم ؛ جلد دوم (شش جلد در دو مجلد ) ؛ تهران :
انتشارات علمی ؛ ۱۳۷۵
۱۰ ـ هاتفی ؛ عبدالله
بن محمد ؛ تمرنامه ؛
نسخه ی خطی کتابخانه ی مرکزی دانشگاه تهران ؛ شماره
ی ۳۷۹۸
۱۱-
.......... ؛
کتاب مقدس ؛ بی
جا : بی نا ؛ بی تا
========================
« مورخ
برای رويت گذشته اگر ناچار است عينک زمانه ی خويش را بر چشم داشته
باشد می بايست تا انجا که می تواند ان را بی رنگ انتخاب
کند » ـ « شادروان
دکتر عبدالحسين زرين کوب »
========================