NN
پاسخی
به تفرقه
اندازی رضا
براهنی
ایشان
به تازگی در یک
مجله ی ضد ایرانی
که خودشان را
«شهروند جهان»
(و نه شهروند ایران
یا کانادا)
معرفی میکنند
دروغ هایی
بافته و هذیان
هایی گفته
است:
http://www.shahrvand.com/Default.asp?Content=NW&CD=PL&NID=3#BN984
این مجله ولی
از ترس حقیقت
مانند
قهرمانشان
استالین و
باقراف سخن های
مخالفین خود
را چاپ نمی
کنند.
-----------
بر خود دیدم
که پاسخی
کوتاه به
رضا براهنی
دربارهی
آمار جمعیت ایران
و همچنین چند
نكته تاریخ
معاصر و
باستان بنویسم.
به
سخنان دیگر وی
نمیپردازم زیرا
که به چنین
طرز تفکری در مقالههای زير و بسیاری
دیگر به طور کاملتر
پاسخی
داده شده است:
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/898/
http://www.chn.ir/shownews.asp?no=6906
http://www.sandjesh.com/pdf/poolsiz12.08.2004.pdf
1. ما ایرانیان
میهندوست
همواره بر
اصالت و هویت
ایرانی مردم
آذربایجان
تأکید داریم و
معتقدیم هر
چند که ایرانیان
آذری نزدیک به
چند صد سال
است به زبانی
غیر ایرانی
سخن می گویند،
اما هیچ چیز و
هیچ کس نمی
تواند مانع از
همبستگی و
وحدت و خویشی
و یگانگی مردم
آذربایجان با
دیگر ایرانیان
شود.
2. در این
نوشته معلوم نیست
که روی سخن با
کیست؛ با
فارسزبانان
اپوزیسیون (فارسهاي
ساكت محترم
امروز بدانند
كه در برابر
تاريخ شرمنده
خواهند شد
همانطور كه
بسياري از
روشنفكران
مسيحي زمان
هيتلري، وقتي
كه آن شقاوتها
بر يهود رفت،
از خجالت در
برابر تاريخ
آب شدند.)،
با دولت ایران
(آيا شما
جرات لشگركشي
به آذربايجان
شمالي و افغانستان
را داريد تا
آنها كه
كشورهاي
كوچكتري
هستند جرات
لشگركشي به
ايران را
داشته باشند؟) یا با
مردم
فارسزبان
کوچه و خیابان
(اما
كساني كه بر
زبان فارسي
زاده شده اند
چنان مقام
شامخي براي
خود قائل شده
اند كه حاضر
نيستند يكي از
زبانهاي مليت
هاي غير فارسي
زبان را ياد
بگيرند. غرور
فارسي زبان
بودن آنان را
از تكلم به
يكي از
زبانهاي 67
درصد مردم
ايران محروم
كرده است.) !!؟
شکی
نیست که آقای
براهنی دچار
شدید نژاد
پرستی گردیده
است و سخن هایش
بیشتر همانند
اشخاصی مانند
فاشیست های
بوزقورت می
ماند تا یک ایرانی. ایشان
حتی نمی دانند
که همه ی مردم
و فارسی
زبانان امروز
زبان عربی را
نیز در مدارس
به اجبار می
آموزند.
اما در ایران
جنایتی مانند
قتل عام یک ملیون
و نیم نفر
ارمنی در ترکیه
هیچگاه رخ
نداده است که
ما ایران
امروز یا پهلوی
را با دوران
آلمان نازی
مقایسه کنیم. اگر هم
قتل عامی
همانند نازیها
در ایران رخ
داده باشد، بر
می گردد به
دوران صفویان
و غزان و تیموریان
و مغولها. پس خوب
است شرایط
امروزی را
آنگونه که هست
درک کنیم.
3. آقای
براهنی مانند
بسیاری از
پانترکها دست
بدامان آمار میشود.
(همه قبول
دارند از
سازمان ملل
حتي تا ارتش
جمهوري
اسلامي ايران
ـ طبق آمار
خودشان ـ كه
زبان فارسي،
زبان همه مردم
ايران نيست،
بلكه زبان يك
سوم كل جمعيت
ايران است.) کسی بجز
رضا براهنی نمی
داند سازمان
ملل در چه سالی
و در همکاری
با کدام
سازمان دولتی ویا
غیر دولتی ایران
دست به آمارگیری
زده است و این
آمار در کجا
منتشر شده
اند؟ همچنین
معلوم نیست
ارتش جمهوری
اسلامی در چه
سالی کدام
آمار را گرفته
و نتیجه آن در
کجا درج شده
است.
اما در
نوشتاری دیگر
جناب براهنی
به آماری
اشاره نمودند
که هیچ سندیت
ندارند.
بنگرید به:
http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/dorooghbaazibaamaarberaheni.htm
اما
ایشان بدون
ذکر منبع خود،
می گوید : «همه
قبول دارند»!! يعني
ايشان فارسيزبانان
را حدود ۳۳٪
جمعيت دانسته
اند. تا
بحال هم هيچ
آمار رسمی از
سازمان ملل در
ايران انجام
نشده است
وگرنه ایشان
بایست بگویند
در چه ماه و کی
چنین آمار رسمی
انجام گشته
است. از
جمهوری اسلامی
هم يک آمار بسیار
مستند در سال ۱۳۷۰
انجام گشت
و آن را در
مقالهی زیر می
خوانیم:
http://khabarnameh.gooya.com/society/archives/010245.php
http://asre-nou.net/1383/ordibehesht/20/m-mohsenian.html
" در مرداد
1370، هنگام صدور
شناسنامه
براي نوزادان
درباره زبان ٤٩ هزار
و ٥٥٨ مادر در
سطح كشور
سئوال مطرح شد
كه نتيجه حاكي
از سهم حضور ٥٣٬٨درصدي زبان
هاى غيرفارسي
در ايران بود.
بر اساس نمونه
گيري مذكور،
توزيع سهم هر
يك از زبان ها
(به درصد) به
اين شرح بود: ٤٦٬٢
فارسي; ٢٠٬٦
آذري ; ١٠ كردي; ٨٬٩
لري; ٧٬٢ درصد
گيلكي و شمالي
; ٥٬٣ عربي ; ٢٬٧
بلوچي; ٠٬٦
تركمني; ٠٬١
ارمني; و ٠٬٢
ساير زبان ها.(
زنجاني، 1379، ص 53)". پس اگر
گويشها و
زبانهاي هم
خانواده با فارسي
را با آمار فوق
جمع شود٬ زبانهايي
كه "آريايي" خوانده مي
شوند حدود ۷۶٪
ايران را
برمي گيرند.
در
دانشنامهي
عمومي بریتنیکا
می خوانیم:
"ایران
کشوریست چندزبانی..که
در آن نیمی
پارسیزبان
هستند و یک
چهارم ديگر به
زبانهای
هندوايرانی ديگر
تکلم کنند.
حدود يک پنجم
جمعيت ايران
ترکزبان است" در
يک آمار اخير
از ايرانيان
مقيم آمريکا
باز حدود آذریزبانان ۱۱٪ ذکر
گشته است.
http://web.mit.edu/isg/survey.htm
همچنین
آقای براهنی
در یک مصابحه ی
دیگر در همان
مجله ی توده ای
حدود ترکمنان
ایران را چهار
ملیون گفته
است در حالیکه
در زمان نوشتن
این پاسخ (2005)
حدود ترکمن ها
کمتر از نیمی
از چهار ملیون
بنا بر همه ی
اسناد گفته
شده است.
http://www.shahrvand.com/Default.asp?IS=986&Content=NW&CD=ENLISH&NID=131#BN986
ایشان
استان گلستان
را ترکمنستان
می نامد و
حدود 6% جمیعت ایران
را ترکمن زبان
می داند! و باز
هم این آمار
خود ساختگی را
در مصابحه هایش
به میان می
آورد.
در حالیکه
در یک منبع از یک
هم میهنی که
در گلستان هم
اکنون زندگی می
کند ، می خوانیم:
«
استان
گلستان داراي
قوميتهاي
مختلف اعم از
فارس، ترك،
كرد، تركمن،
قزاق، سيستاني
و بلوچ و غيره
است و در
مجموع افزون بر 20 قوميت
مختلف در اين
استان در كنار
هم زندگي ميكنند.
در يك تقسيمبندي
كلي، مردم
ساكن در استان
گلستان به سه
گروه عمده
فارس، تركمن و
مهاجر تقسيم
ميشوند.فارسها
در نواحي
مركزي و جنوبي
استان سكونت
دارند و
اكثريت جمعيت
استان را
تشكيل ميدهند
و به دو گروه
فارسهاي
بومي و مهاجر
تقسيم ميشوند،
فارسهاي
بومي استان
بيشتر به گويشهاي
گرگاني،
كتولي و
مازندراني
تكلم دارند،
اين گروه از
مردم استان
شيعه مذهب
هستند.
گروه
دوم تركمنها
هستند كه به
دو تيره يموت
و گوكلان تعلق
دارند، سني
مذهبند و در نواحي
شمالي منطقه
در جلگه گرگان
سكونت دارند و
به زبان
تركمني تكلم
ميكنند.
سومين
گروه مهاجرين
به استان
هستند كه اغلب
سيستاني،
بلوچ، سمناني
و خراساني
هستند.»
و در خود
تارنماهای
تجزیه طلب
ترکمن می خوانیم
که کمتر از یک
سوم جمعیت
استان گلستان
ترکمن است. رضا
براهنی حتی
زبان فینی که یک
زبان اورالی
است را آلتایی
می داند در
حالیکه در نزد
زبانشناسان
کنونی زبان های
اورالی و آلتایی
دو خانواده ی
مستقل و ناپیوند
به هم حساب می
شوند.
آقای
براهنی
چرا حرفهاي
واهي و
پادرهوا
منتشر ميكنيد؟!
كي
آمارگيري
زباني در
ايران(بجز
آنچه در ماه مرداد
انجام گشته
است و درست
برخلاف نظر
پان تورکیستها
است) شده كه شما
از اين آمارها
بيرون
ميدهيد؟
چرا
ميخواهيد
واقعيتها را
به دلخواه
خودتان و هرجور دل
تنگتان خواست
بپيچانيد، خم
كنيد و جعل
كنيد تا مثلآ
ابزاري بشود
در دستتان.
ميترسم كه آن
را آنقدر خم
كنيد كه برگردد
بخورد توي صورتتان!
http://www.statoids.com/uir.html
همچنین
دولت ايران در
1375 سرشماري هايی
نيز در استان
هاي كشور
انجام داد:
http://www.statoids.com/uir.html
بر طبق این
آمار جمعیت
استان های ایران
به شرح زیر
است :
استان
/ ساکن در شهر /
ساکن در روستا
آذربایجان
شرقی 2004484- 1320788
آذربایجان
غربی 1315161 1181119
اردبیل
568448 596916
اصفهان 2914874 1007087
ایلام
259687 217634
بوشهر
394489 332884
تهران 9404754- 1771306
چارمحال
و بختیاری 342905 417005
خراسان
3421937 2622134
خوزستان 2342514 1367945
زنجان
489518 547301
سمنان
342455 158991
سیستان
و بلوچستان
794528 908579
فارس
2163119 1598913
قم
777677 75269
کردستان 705715 640668
کرمان
1060075 922883
کرمانشاه
1098282 670459
کهکیلویه
و بویر
احمد 213563 327685
گیلان
1049980 1191480
لرستان
850016 717059
مازندران
1783218 2237946
مرکزی
701547 527265
هرمزگان
443970 613326
همدان
810640 867115
یزد
564233 186536
مجموع
کل جمعیت ایران در
سال 75(هجری شمسی)
برابر 60055488 نفر
بود. حال این
آمار را بررسی
می کنیم :
استانهایی
که با
دقت بالاتر از
95 درصد ترك
زبان هستند
عبارت اند از :
آذربایجان شرقی،
زنجان، اردبیل
و مجموع جمعیت
آن ها برابر
است با 5.4
ملیون نفر.
اگر فرض کنیم 50
درصد
جمعیت آذربایجان
غربی نیز ترك
زبان هستند این
عدد به 6.6 ملیون
نفر می رسد
(هرچند که
نقشه ها بیشینه
مردم آن جا را
کردزبان
معرفي مي
كنند). بنابراین
آمار،
ايرانيان ترك
زباني که در
مناطقی زندگی
می کنند که
درآن ها زبان
تركي تکلم
می شود حدود 10.5
درصد جمعيت کل
کشور را دربر
مي گيرند.
البته
کسان دیگری
هستند که
آذربايجاني تبار
می باشند ولی
در محیط کار و
جامعه آنان
زبان ترکی
حاکم نیست؛
مثل
آذريايجاني
هاي مقيم
تهران.
آذربايجاني
هاي تهران در
آمیزش با
فرهنگ های
تمام کشور
قرار گرفته
اند ، بسیاری از
آنان با افرادی
که از گوشه و
کنار کشور در
تهران جمع شده
اند ازدواج
کرده اند.
بسياري
از آنان حتا تكلم
به تركي را
نيز نمي
دانند.
حال
با همه اين
احوال اگر 30
درصد جمعيت تهران
را هم ترك
زبان بدانيم
يعني از ۱۲
ميليون ۴
ميليون.
جمعيت
مناطق ترك
زبان
اطراف اراك و
قزوين و همدان
و گیلان را هم
اگر با مراجعه
به آمار
جمعيتي آن شهرها
محاسبه
شود،
حداكثر حدود
يك ميليون مي
شود. كه جمع كل آنان
مي شود:
۱۱.۳۶۱.۰۰۰
يعني
18.9 درصد جمعيت
كل كشور.
اگر
بخواهيد
عشاير قشقايي
تركزبان (حدود
۱ ميليون)
را هم به شمار
بياوريد. به
چيزي حدود 19.5%
درصد ميرسيم.
يکی
ديگر از گفتههای
آقای
براهنی
اينست:«ترك
زبان
آذربايجاني
كه بيش از
نيمي از جمعيت
تهران را هم
تشكيل ميدهد،
هميشه در كنار
فارسي تركي هم
حرف زده». اما
برای نمونه در
سند پایین می
خوانیم:
http://www.hamshahri.org/ostans/iraninfo/tehran/farbomi/leftfar.htm
«زبان
اصلي مردم
تهران و استان
تهران، فارسي
است. اما در
بعضي نقاط
زبانهاي
محلي نيز ديده
ميشود كه در
مجموع از لهجههاي
فارسي محسوب
ميشوند. به
طور كلي زبان
و گويشهاي
ديگري مانند
آذري، گيلكي،
لري،
مازندراني و...
نيز به دليل
مهاجرتها به
آن افزوده شده
است. بر اساس
سرشماري 1365 در حدود
1/98 درصد از
جمعيت استان
به زبان فارسي
تكلم ميكنند
كه اين نسبت
در نقاط شهري 3/98
و در نقاط
روستايي 8/96
درصد است».
البته
بنده قصد
وارد شدن به این
مسئله را
نداشتم و این
مسئله را رضا
براهنی پیش کشید
و آنهم تنها
برای تفرقه
انداختن بین
مردم ایران. باید
بگویم که هیچ
کس در کشور
خودش اقلیت نیست
و نباید اقلیت
خوانده شود یا
به شمار آید.
در ایران، همه
ایرانی هستند
و اطلاق عنوان
اقلیت به گروهی
از ایرانیان هیچ
معنایی
ندارد. وگرنه
ازدواج های بین
محلهای
گوناگون در میان
مردم ایران
فراوان است و
مردم ایران
هرگز مانند
ترکیه یا آران
یا عراق با هم
دیگر رفتار
نکرده اند و
همیشه خود را
نخست ایرانی
دانسته و می
دانند.
شکی نیست که
آقای براهنی
برای
راست
نشاندادن
دروغهای خودش
به گفتن
دروغهای بیشتری
دست زده است. برخلاف
نظر آقای رضا
براهنی تا به
حال یک آمار
سراسری از طریق
سازمان ملل و
ج.ا. نشده است و
آمارهای
موجود برخلاف
نظرهای غلط وی
هستند.
دقیق ترین
آمارها همان 1370
مرداد ماه(که
می شود بالای 99%
به آن بر اساس
علم احتمال ریاضی
و فرضیه margin
of error(اندازه
ی خلاف) و random
sampling اعتماد
کرد) و همین
جمعیت
استانها که در
بالا هستند. در
ضمن آقای رضا
براهنی برای
پارسيزبانان
قومی به نام
پارس ساخته است.
جناب دکتر خنجی
و دكتر احمدي
توضيحی کامل
در اين مورد
دادند كه نياز
به تكرار نيست. شاید
اینها فکر
کنند که
فارسها در
مرکز ایران یا
خراسان یا
فارس هستند ولی
آقای براهنی
خبر ندارند که
زبانهای
گوناگونی
مانند
خوانساری و
راجی و گلپیگانی
و دلیجانی و
نطنزی در خود
مرکز ایران تا
چند دهه پیش
رواج داشتند.
ولی چون این
زبانها ادبی
نبودند و چون
زبان میانجی
مانند فارسی نیستند
به طور طبیعی
متکلمین به این
زبانها فارسی
زبان می شوند. شاید
بگوییم که
زردشتیان ایران
اصیل ترین
فارسها هستند
ولی زبان
زردشتیان ایران
زبانی است به
نام دری(با
پارسی دری
اشتباه نشود)
که بیشتر به
کردی نزدیک
است و این
تنها زبان
فارسی است که
نقش زبان
مشترک و ملی ایرانیان
را بازی می
کند و از دیرباز
هم کرده است. پس زبان
فارسی زبانی
متعلق به همه
مردم ایران
است و از دیرباز
زبان مشترک
مردم ایران
بوده است.
5. یکی
ديگر از گفتههای
رضا
براهنی اينست
که : «هزار سال
تركها بر ايران
سلطنت كردند و
هزار سال
ادبيات فارسي
مستمرا توليد شد.».
پرسشی بر می
آيد که
چرا آنها
ادبيات
خودشان را
توليد
نکردند؟ آیا
آنها خودستیز
بودند که به
سوی ادبیات بیگانگان
بروند؟
آیا هیچ قومی
ادبیات خودش
را از ادبیات
دیگران پست تر
میشمارد؟ پاسخی
بجز اين نيست
که زبان ترکان بيابانگرد
و مهاجم و غیر
ایرانی حاکم بر سرنوشت
ايران و
ايرانيان –
دست کم تا مدت
چند قرن -از حد زبان
محاوره تجاوز
نمی کره است.
برای نمونه
ترکان غزنوی
که حتی يک اثر
ترکی باقی نگذاشتند
صاحب زبان و
ادب و فرهنگی
نبوند که آن
را در مناطق
فرمانروايی
خود به طور زبان اداری
و ادبی بکار
ببرند.
6.
نكتهي ديگر
دربارهي
تاريخ است.
اگر در ايران
دربارهي ظلم
سخن شود٬
به يقين ظلم
قاجاريه
و صفویه و
چشم كور كردن
انها و برخورد
انها با
زردشتيان
(اصیل ترین آریایی
ها) مي تواند صفحههاي
زيادي را سياه
كند و در دنیا
امروز به این
قتل عام یا genocide می گویند. به هر
حال پرسشی بر
می خیزد که آیا
می شود آذريها
و ايرانياني
كه به جبر
زمان زبانشان تركي
شده است را
بخاطر
قاجاريه مورد
طعن قرار داد؟ آیا
پهلوی ها حتی یک
دهم قاجاریه
نسبت به مردم
ایران ظلم
کردند؟ البته که
پاسخ منفی است
ولی لحن و طعن
نوشتار آقای
رضا براهنی
پاسخی مثبت می
دهد.
البته
خود آقای رضا
براهني هم ناآگاهانه
اعتراف كرده است كه چه
کسی در طول
تاريخ بر دیگران
ستم
كرده است زيرا
بقول ايشان تركان بر
ايرانيان
هزار سال
حكومت كردند.
پس ايرانيان دیگر
و ايراني
زبانان و فارسي
زبانان در
چهارده قرن
اخير نخست به
مدت دو قرن
نيم تحت سلطه
تازيان
مسلمان عرب زبان
بودند و در
اين مدت,
فرمانروايي
ايراني و
فارسي زبان بر
ايران زمين
حكومت نكرده
است. در يازده
قرن و نيم
اخير نيز به
جز دوره
كوتاهي
همواره ايران
و ايرانيان
تحت ستم و
سلطه قبايل
ترك زرد پوست
و تاتاران
بوده اند و
فرمانرواياني
ترك نژاد
يا ترك زبان
بر آنان حكومت
مي كرده اند , و بارها
همين تركان
سرزمينهاي
آبادان ايران را
ويران و آثار
تمدن را در
اين كشور از بيخ
و بن نابود
كردند. همهي ايرانيان
اسير دست
تركان بودند و
در نتيجه اگر قرار
باشد از ستم
سخني به ميان
آيد ,
بي
ترديد بايد از
ستم «تركان» به
«ايرانيان»
سخن گفت به
استناد شواهد
بسيار و نه بر عكس
آن! حمله
تركان نيمي
از سرزمين ايراني را و بویژه
بخشهاي بزرگي
از آسياي
ميانه كه
سغدي-ایرانی
زبان بودند و
شهرهاي بزرگ
و بي نظير مرو
و بلخ و
نيشاپور را از
ميان ببرد. در
نقاط دیگر هم ايرانيان
يا نابود
گشتند يا
زبانشان عوض
شد و شواهد
عيني زيادی
نشان از
حضور
ايرانيان دارد،
برای نمونه
همين آتشكده
هاي زردشتي، كه به فرهنگ
ايرانيان
تعلق دارد. یکی از
نقاط کشور که
زبان ایرانیان
عوض
شد همین آذربایجان
است و این
درست برخلاف
دروغی است که
جناب رضا
براهنی می گوید
و آن دروغ اینست
که ترکان حاکم
هرگز زبانشان
را تحمیل و جایگزین
نکردند.
اما این دروغ
درست برخلاف
آنچه بر
خوارزم و سغد
و آذربایجان و
آران و ترکیه
گذشته است و
همه امروز می
دانند که اولی و
دومی و سومی پیش
از هجوم
ترکان، اغلب ایرانی
زبان
بودند. مردم
آذربایجان
زبان ایرانی
خود را بخاطر
همین ترکان
حاکم از دست
دادند وگرنه
آنها هم ریشه
و تبار ایرانی
دارند.
تازه ما می
دانیم که ترکیه
ترکزبان نبود
و امروز بجز
مناطق کردنشین
همه جا
ترکزبان است. اما ایرانیان
تا حدوده قابل
ملاحظه ای
توانستند در
طول این مدت
همچنان هویت ایرانی
خویش را
نگهدارند و برخلاف
این می بینیم
که کشوری
همانند مصر یا
ترکیه
نتوانستند
فرهنگ پیشین
خود را حفظ
کنند. اینکه
ایرانیان
توانستند هویت
خود را نگه
دارند نکته
مهمی است که
بسیاری از تاریخ
نویسان به آن
اشاره کردند. برای
نمونه رنه
گروسه درباره
حمله های
اقوام
ترک/مغول بیگانه
و خونخواری تیمور می نویسد:
«برای ما تصور
این نکته
دشوار است که
چگونه عمر
تمدن ظریف ایرانی
، پس از چنین
فاجعه هایی به
سر نیامند»(رنه
گروسه، ایران
و نقش تاریخی
آن، ترجمه
غلامعلی سیار-ص
105)
نکته
ی دیگر اینست
که علمكرد
قاجار چه خوب
و چه بد ربطي
به تركزبانان
ايران ندارد و همچنین
علمكرد پهلويها
چه خوب و چه بد
هم ربطي به
ايرانيان غير
تركزبان
ندارد.
انسانهای
منصف می دانند
که کدام رژیم
علمکرد بهتری
داشته است. علمکرد
ایران نسبت به
کشورهایی
مانند آران و
ترکیه در مورد
اقوام
گوناگونش بسیار
بهتر است. ایرانیان
برخلاف ترکهای
عثمانی هرگز
قتل عام
نکردند.
آن اختلافی
که در منطقه ی
کاراباغ-ارتساخ
بین دو کشور
آران و
ارمنستان به پیش
آمد هرگز در ایران
تا بحال دیده
نشده است
هرچند که دولت
های بیگانه
کوشش خواهند
کرد که چنین
اختلافی را در
ایران به هر
نحوی و به هر
دروغی به پیش
بیاورند ولی این
نویسنده بر این
باور است که
عمده ی مردم ایران
اول خود را ایرانی
می دانند
7. از
مسئله زبان
اگر بگذریم،
"فارسها" در این
کشور از کدام
امکانات ویژه
برخوردارند؟ تازه ما
می دانیم که زبان
فارسي با
قانون ۱۹۰۶ مشروطه
به طور
رسمی تصويب
شد و نه در
دوران پهلوی.
پس زبان فارسي
كه زبان
مشترك
ايرانيان در
اين هزار سال
بوده است، در
دوران پيش از
پهلويها
رسميت يافت. در
ايران امروز
محدوديتي برای زبان تركي
از لحاظ چاپ
كتاب و نوار و
مقاله و مجله
و وبسايت
وجود ندارد.
تلويزوين و
راديو هم براي اين
زبان وجود
دارند. در
رژيم كنوني هم
سهم
آذربايجانيها
زياد است در
حاليكه كردها و
بلوچها ديده
نمي شوند. در
رژيم كنوني دو
تلويزوين ۲۴
ساعته
عربي وجود
دارد
و
همهي
ايرانيان مجبورند
كه زبان عربي
را نيز
بياموزند. برای
نمونه در
استانی مانند
آذربایجان
غربی کردها,
بخاطر
مذهبشان, نمی
توانند دارای
مقام دولتی و مقامهای کلیدی
باشند و همه
امور استان به
دست شیعیان
ترکزبان
سپرده شده
است. به یک
فارسی زبان سنی
مذهب در
خراسان یا
استان فارس
ظلم می شود و
چنین شخصی با
وجود زبانش نمی
تواند دارای
مقامی باشد. پس
تبعيض اين
رژيم بر اساس مذهب
است و نه بر
اساس زبان. تازه این
پرسش بر می آید
که اقلیت های
ایرانی تبار
کرد در ترکیه یا
ایرانیان
تالش در آران
قفقاز یا ایرانیان
بحرین و
امارات و قطر
دارای چه حقوقی
هستند؟
وگرنه خود
جناب خامنه ای
که به آذربایجان
سفر می کند همیشه
به ترکی نیز
سخن میگوید. ایشان
بلندترین
مقام ج.ا.
هستند.
درحالیکه
اگر کسی
بخواهد به دین
پیشین پارسیان/ایرانیان
رو آورد
فرجامش مرگ
است و حکمش را
خود خامنه ای یا
اشخاصی
وابسته به او
صادر می کنند.
8. ما می
خواهیم بدانیم
نیروهای
دموکراتیک
مورد اشاره
آقای براهنی کی
هستند؟
کسانی که میخواهند
کردها را
آذربایجان بیرون
کنند (چهرگانی)؟
یا کسانی که
در تلویزوین
ترکیه فارسها
را سگ می
خوانند ؟ یا کسانی
که همه آذربایجان
غربی و
کردستان و
ارمنستان و
قزوین و
همدان... را جزو
نقشه های آینده
منطقه فدرال
(بخوان جدا
شده) آذربایجان
می کنند؟ کسانی
که اتفاقات
کشور ترکیه و جمهوری
آذربایجان
برایشان
مهمتر از
مسائل ایران
است و از قتل
عام ارمنیان
دفاع می
کنند؟ یا
کسانی که تاریخ
ایران را جعل
می کنند و هویت
کاذب برای
منطقه
جداناپذیر ایرانی
آذربایجان می
سازند؟
یا کسانی که
از جدایی
طلبانی مانند
پیشه وری و
باقراف ها حمایت
می کنند؟ (امروز
با اسناد تازه
شوروی شکی در
ساختن فرقه
دموکرات به
دستور استالین
نیست، به این
پیوند بنگرید):
http://www.azargoshnasp.net/~iran/recent_history/Azarbaijan.htm
9. آقای
براهنی می نویسند:
« آخر با
چه وجداني شما
ميپذيريد كه
در طول صد سال
گذشته بخش
اعظم سرمايه
كشور را از
دولت سر
سرزمين
خوزستان به
دست آورده باشيد،
ولي مردمان
اصلي آن
سرزمين، يعني
اعراب بومي
ايراني را در
بدترين فلاكت
ها نگهداشته باشيد؟
يك بار در
تاراج زمين
هايشان به دست
چپاولگران
نفت كه اعراب
ايران همه
چيزشان را از
دست دادند، و
بار ديگر در
جنگ با عراق
خانه و
زندگيشان بر
سرشان خراب شد
و آنها در
كنار تركها و
ساير مليت هاي
ايران چه دفاع
جانانه اي از
آن خاك كردند.
آنها با
همزبانان خود
در آن سوي
مرزها
جنگيدند تا
ثروتمندترين
نقطه ايران به
دست خارجي
نيفتد.»
در اینکه
در جنگ اخیر
همانطور که
گفته شده است
همه ی اقوام (و
نه ملیت ها) ایرانی
شرکت کردند، هیچ
شکی نیست. ولی
بزرگترین
آمار شهادت از
خراسان و
بزرگترین
آمار شهادت
نسبت به جمعیت
استان از
اصفهان می
باشد.
همه ایرانیان
برای دفاع از
هر وجب از خاک
خود هیچ کوتاهی
نخواهند کرد. سرزمین
خوزستان مال
همه ی مردم ایران
است و نه تنها
هموطنان
عربزبانان. در خود
خوزستان اما
شهرها و
شهرستان های
دزفول و اندیشمک
و شوشتر و ایذه
و مسجید سلیمان
و رامهرمز و
بهبهان و
ماهشهر و
آغاجری و
هفتگل و دهدز
و لالی و
باغمک و هندیجان
و هفت تپه و
بندر امام همه
فارس/بختیار
زبان هستند و
همه محروم
هستند. اما
آقای براهنی
گویا نمی
دانند که جمعیت
خوزستان تنها
عربزبانان نیستند. در شهر
اهواز و
آبادان از همه
جای ایران
اقوام مختلف
سکونت دارند. تنها در شادگان و
سوسنگرد و
خرمشهر و چند
منطقه جنوب
غربی است که
هموطنان
عربزبان ایرانی
اکثریت
هستند.
بیشینه مردم
خوزستان
عربزبان نیستند
و آنها هم
همانند همه ی
مردم ایران
محرومند. در ایران
امروز زبان
عربی برای همه
ایرانیان نیز
تدریس می شود
و علاوه بر این
مقام های بلند
پایه ای مانند
شمخانی و
شاهرودی در
دولت جا گرفته
اند.
10. در آخر
از امثال رضا
براهنی
خواستارم که
خود را بدون
رای گیری نماینده
ی من اقلیت
(بنده از
کردزبانان
کرمانشاهم و آیینم
هم غیر دین
رسمی کشور
است) و دیگر
اقلیت ها
نکند.
به اشخاصی که
به زبان فارسی
به عنوان زبان
ملی و مشترک ایران
افتخار می
کنند و این
زبان را میراث
مشترک خود و ایرانیان
میدانند
احترام
گذارد. زبان
پارسي دري
زبان ملي تمام
ايرانيان است
و يكي از
بخشهاي جدا
نشدني فرهنگ
ايراني است.
برای همین هم
همه ی شاعرهای
مقبره الشعرای
تبریز پارسی
گو هستند و کسی
آنها را به
زور وادار به
پارسی نویسی
نکرده است بلکه
این بخش هویت
خود آن مردم
است.
ايران تنها
زبان پارسي
نيست اما بدون
زبان پارسي هم
وجود نخواهد داشت. ما فرهنگ
ايراني داريم
و اين فرهنگ
جدا از اينكه
شامل فرهنگ
هاي مناطق
مختلف ايران و
زبانهاي محلي
هم مي شود يك
صورت و شكل فرا منطقه
اي دارد كه آن
را متعلق به منطقه
خاصي نمي سازد
و زبان گوياي
اين فرهنگ فارسي است. حافظ
و يا مولوي يا
سعدي یا
فردوسی تعلق
به یک قوم خاص
(به قول اینها
فارس!) ندارند
و میراث مشترک
همه ی ایرانیان
هستند. امروز
وظیفه ی نیروهای
مسئول و
دموکراتیک
برپا کردن ایرانی
پیشرفته و
سکولار است. ایران می
تواند به هسته
مرکزی دمراکسی
و مدرنیه
خاورمیانه
تبدیل گردد در
چنین ایرانی
همه ایرانیان
از حقوق برابر
شهروندی
برخوردار
خواهند بود و
آزادی های دینی
و فرهنگی همه
ایرانیها بر
محور هویت
اساسی و اصلی
ایرانیت
محترم شمرده
خواهد شد. برای همین
همه میهن
دوستان امروز
میبایست گرد
آرمان حفظ
منافع مشترک
ملی و تمامیت
ارضی متحد
شوند.
به اميد
آبادي و
آزادی ايران.
.