پانترکان
و بدخوانی تاریخ
طبری (و عدم
سکونت خزرها
در ایران)
دوشنبه
۲۲/شهریور/۱۳۸۹
- ۱۳/سپتامبر/۲۰۱۰
دکتر پرویز
ورجاوند در
سال ۱۳۷۹ خ./ ۲۰۰۰
م. در
نامهای به
آقای سیدمحمد
خاتمی، رییس جمهور
وقت ایران،
دربارهی
فعالیتهای
تجزیهطلبان
و پانترکان
نوشت و
هشدارهایی
داد. به تازگی
گروهی به نام
«کانون
دموکراسی
آزربایجان»
(به همین گونه!)
در پاسخ به این
نامه، به شیوهی
همیشگی پانترکان
دست به جعل و
دروغ و بدخوانی
و بدفهمی متنهای
تاریخی زده
است. این بار
به سراغ تاریخ
طبری رفتهاند
و چنین نوشتهاند:
طبری
در وقایع سال ۱۰۴ هجری
مینویسد: «و فی
هذه السنه غزا
الجراح بن
عبدالله
الحکمی و هو
امیر علی ارمینیه
و آزربایجان
ارض الترک
ففتح علی یدیه
بلنجرم و هزم
الترک: و در این
سال جراح بن
عبدالله
الحکمی جنگ کرد.
او امیر
ارمنستان و
آزربایجان
سرزمین ترکان
بود. وی
بلنجرم را با
دستان خویش
فتح کرد و
ترکان را شکست
داد.» (طبری ج ۵ ص ۳۶۸)
نخست متن کامل
عربی این بخش
را از روی
نسخهی اس. گیارد
و م. ژ. دوگوژه (S. Guyard et M. J. De Goeje)
چاپ سال ۱۸۸۱ م. مینویسم:
و فی هذه
السنة غزا
الجرّاح بن
عبدالله
الحكمی - و هو
أمیر على أرمینیة
و أذربیجان -
أرض الترك،
ففتح على یدیه
بلنجر، و هزم
الترك و غرقهم
و عامة ذراریهم
فی الماء، و
سبوا ما
شاءوا، و فتح
الحصون التی
تلی بلنجر و
جلا عامة
أهلها.
زندهیاد
ابوالقاسم پاینده
(تاریخ طبری، ۱۳۵۳ خ.) این
جمله را چنین
ترجمه کرده
است:
در این
سال جراح بن
عبدالله حکمی
- که امیر ارمینیه
و آذربیجان
بود - به غزای
سرزمین ترکان
رفت که بلنجر
به دست وی
گشوده شد و
ترکان را هزیمت
کرد و آنها را
با همهی
فرزندانشان
در آب غرق کرد
و هرچه
خواستند اسیر
گرفتند و قلعههای
مجاور بلنجر
را گشود و همهی
مردم آن را
برون راند.
(جلد نهم، ص ۴۰۴۴)
نویسندهی
پانترک که
چندان هم با
زبان عربی و
صرف و نحو
آشنا نیست چند
اشتباه کرده
است:
- بلنجر را
بلنجرم نوشته
است.
- جملهی
معترضه یا بدل
جراح پسر
عبدالله حکمی
را یک جملهی
مستقل گرفته و
آن را به
مفعول جملهی
اصلی چسبانده
است و در نتیجه
آذربایجان
سرزمین ترکان
شده است!
- «ارض الترک» قید
مکان یا به
اصطلاح
«مفعولْ فیه»
فعل «غزا» است. یعنی
در سرزمین
ترکان جنگید یا
به سرزمین
ترکان حمله
کرد.
- اگر قرار بود
«ارض الترک»
بدل آذربایجان
باشد میبایستی
میگفت: اذربیجان
و هی ارض
الترک. همان
گونه که در
توضیح جراح
گفته است «و هو
امیر علی ارمینیه
و اذربیجان».
از همهی اینها
گذشته اگر
آذربایجان
سرزمین ترکان
بود و جراح امیر
آذربایجان
بود پس دیگر
شکست دادن
ترکان به دست
جراح چه معنایی
دارد؟ به همین
خاطر است که
جمله را به
تمامی نقل
نکرده است یعنی
غرق کردن و اسیر
گرفتن و ... را
حذف کرده است.
جالب آن که از
این همه مقدمهی
اشتباه نتیجه
گرفته است:
بنا
بر سخن طبری
اولا نام این
زبان و مردمان
ترکی و ترک
است و آذری
لغتی نامربوط
در این مورد
است. در ثانی
حداقل در سال ۱۰۴ هجری
ترکها ساکن این
مناطق بودهاند.
من نمیدانم
در کجای سخن
طبری گفته شده
که زبان مردم
آذربایجان
ترکی است و
آذری لغتی
نامربوط است.
اما سند دوم ایشان
برای ترک بودن
آذربایجان
همچنین
طبری در باب
وقایع سال نود
هجری مینویسد:
«و فیها غزا
مسلمه بن
عبدالملک
الترک حتی بلغ
الباب من ناحیه
آزربیجان
ففتح حصونا و
مدائن هنالک:
در این سال (۹۰ هجری)
مسلمه بن
عبدالملک با
ترکان جنگید و
تا منطقه باب
الابواب
(دربند) آزربایجان
رسید و در
آنجا شهرها و
قلعه ها را
فتح کرد.». (طبری ۵ ص ۲۲۶)
از این سند نیز
به وضوح مستفاد
میشود که
حداقل تا شهر
دربند آزربایجان
خوانده میشده
است و جعل
کلمه آران که
منطقه ای در
داخل آزربایجان
است تنها ناشی
از فوبیای
ذوات عالی پان
آریانیست است.
باز هم جملهی
کامل عربی را
میآورم:
ففیها
غزا - فیما ذكر
محمد بن عمر و
غیره -
الصائفة عبد
العزیز بن
الولید، و كان
على الجیش
مسلمة بن
عبدالملك. و فیها
غزا أیضًا
مسلمة الترک؛
حتى بلغ الباب
من ناحیة أذربیجان،
ففتح على یدیه
مدائن و حصون.
ترجمهی پاینده
از متن چنین
است:
در این
سال، چنانکه
محمد بن عمر و
دیگران گفتهاند،
عبدالعزیز بن
ولید به غزای
تابستانی رفت
و مسلمة بن
عبدالملک
سالار سپاه
بود. و هم در این
سال مسلمه به
غزای ترکان
رفت و در ناحیهی
آذربیجان به
باب رسید و
شهرها و قلعههایی
به دست وی
گشوده شد. (جلد
نهم، ص ۳۸۳۵)
- در اینجا نیز
نویسندهی
پانترک به خیال
خود با افزودن
«هنالک» - که در
متن عربی نیست
- خواسته محکمکاری
کند.
- جملهی پایانی
را به اشتباه
نقل کرده است.
به جای «ففتح
علی یده مدائن
و حصون» نوشته
است: «ففتح
حصونا و مدائن
هنالک». اگر
حصونا آمده
مدائن هم بایستی
مدائنا باشد
که غلط است.
- در متن عربی و
نیز در ترجمهی
پاینده بین
جملهی جنگ
مسلمه با
ترکان و رسیدن
به شهر باب
فاصله است یعنی
این دو ربطی
به هم ندارند.
- دربند شهر
است نه ناحیه.
در ضمن شهر
دربند را در
عربی «باب
الابواب» میگویند
نه «باب» تنها.
- اگر منظور از
«باب» شهر
دربند بود چه
گونه در این
شهر «شهرها و
دژهایی را
گشوده است»؟
میبینیم که این
بار پانترکان
- که سواد عربی
چندانی هم
ندارند -
دوباره مار کشیدهاند
و معرکه به
راه انداختهاند
و با تحریف یک
جمله از کتاب
سترگ طبری
خواستهاند
برای دروغهای
استالین-ساختهی
خود مدرک تاریخی
بتراشند.
خداوند این
سرزمین را از
دشمن و دروغ و
خشکسالی بپایاد!
ایدون باد!
در
اینجا چند
نکته به مطالب
فوق در رابطه
با عدم سکونت
خزران در ایران
افزوده میشود. اول ما به
ترجمهی انگلیسی
طبری نیز رجوع
کردیم:
"In this year, Al-Jarrah b. 'Abdullah Al-Hakami,
the governor of Armenia and Adharbayjan, carried out an expedition in the land
of the Turks. He commanded the conquest of Balanjar and defeated the Turks,
slaying them, together with most of their women and children, by drowning them
in water" (Tabari "The Empire in Transision", Suny Press, 1989,
pg 182:183).
"in [this year] Masalam b. 'Ab al-Malik campaigned against the Turks until
he reached
al-Bab in the region of 'Adharbayjan; he
conquered fortresses and cities there"
(Martin Hinds, "The
zenith of the Marwanid House", SUNY Press, 1990, page 164)
David Stephan Powers,
"The Empire in transition By Ṭabarī,
David Stephan Powers",SUNY Press, 1989 pg 74-75: "In this year, the
Turks attacked Adharbayjan killing a group of Muslims and causing serious
damage. 'Umar b. 'Adl al-'Aziz dispatched ibn Hatim b. al-Num'an al-Bahili, who
killed those Turks; only a small number managed to escape"
چنانکه دیده
میشود، ترجمهی
انگلیسی طبری
نیز درست
مانند ترجمهی
فارسی پاینده
است و برخلاف
ترجمهی مترجم
قومگرا. به طور
واضح نیز از این
عبارتها دیده
میشود که
ترکان در
آذربایجان
بومی نبودند،
زیرا همه جا
از عبارت حملهی
ترکان (خزران)
به آذربایجان
هست. باید
دانست که
منطقهی
آذربایجان و
آران جزو ایران
ساسانی بوده
است و سپس از
طریق ایران
ساسانی، به
حکومت خلفای
راشدین و امویان
رسیدند.
این درست هست
که خزرها گاهی
فراتر از مرز
دربند به جنوب
قفقاز و شرق
آنوتولی و آذربایجان
هجوم میاوردند
ولی هر دفعه این
هجومها شکست
میخوردند و
خزرها این
مناطق را هیچ
وقت به مدت
درازی در دست
نداشتند. حاکمان
محلی ایرانیتبار/ارمنیتبار
قفقاز نیز گاه
مطیع امویان
بودند و گاه
مطیه بیزانس و
گاه مطیع
خزرها.
در آخرین
عبارتی که از
طبری در بالا
اوردیم، به
وضوح؛ ترکان
خزر در این
منطقه بیگانه
بودند و برای
همین مینویسد
که "ترکان به
آذربایجان"
حمله کردهاند
و سپس شکست
خوردند، و این
خود نشان میدهد
که ترکان خزر
(که زبانشان
ترکی اغوزی
نبوده است و بیشتر
گمانم میرسود
که ترکی شرقی
قفچاقی بوده
است)،
هیچ سند و میراث زبانی
و فرهنگی و از
خزرها در
آذربایجان
وجود ندارد.
این نکته
در کنار نیز
گفته شود، که
گهگاهی منطقهی
آران/شروان از
ارمنستان یا
آذربایجان
حکومت میشد. یعنی
اگر ما تمامی
اسناد را در
مورد
آران/شروان و
ارمنستان و آذربایجان
نگاه کنیم،
نقشههای
موجود، منطقهی
آذربیجان با
قفقاز را (پیش
از قرن بیستم)
جدا نشان میدهند،
اما در اسناد
مکتوبی، میتوان
به طور اجمالی
گفت که 75%
آران/شروان را
جدا از
ارمنستان و
آذربایجان میدانند،
حدود 15-20%
آن را جزو
ارمنستان میدانند
و حدود 10% بخشی
از آذربایجان. البته
آذربایجان
خود یک نام ایرانیست
که هیچ مفهومی
قومی ندارد
(مانند سپاهان
یا خراسان یا یزد برخلاف
برای نمونه
کردستان و
بلوچستان که
نام قومیست).
احمد کسروی
معتقد است :در
قرنهای نخستین
اسلام که تازیکان
در همه جای ایران
رشته
فرمانروایی
را در دست
داشتند اران بیشتر
تابع آذربایجان
بود و کسی که
به عنوان والی
برای هر دو از
شام یا بغداد
فرستاده میشد،
در آذربایجان
مینشست، گاهی
ارمنستان نیز
تابع آنجا بود
... از این جاست
که از این سه
سرزمین یکجا و
با هم یاد میشد. خلاصه
جنگهایی بین
خزرها و
مسلمانان در
قفقاز جنوبی
انجام گرفت که
هر بار منجر
به شکست خزران
در این منطقه
شده است و حتی یکبار،
خزران برای
حدود شش سال
از دربند
فراتر رفتند و
تا موصول رسیدند،
ولی امویان
باز آنها را
شکست دادند.
در مورد
اطلاعات بیشتر
در
موردخزران،
دانشنامهی
اسلام چاپ لیدن
به خوانندگان
توصیه میشود.
امپراتور
خزران یک
امپراتور
چندقومی بوده
است و هرگز
نتوانستند که
از پایین دربند
برای درازمدت
در منطقه
بمانند.
این
امپراتوری در
اواخر دولت
ساسانی شکل میگیرد
و در دوران
ساسانیان،
همواره دربند
مرز ایرانیان
و خزران بود. در زمان
حملهی
هراکولیس به ایران،
خزرها نیز به
آلبانیا و
ارمنستان
حمله میکنند و
این حملات در
منابع ارمنی
به وضوح گزارش
داده شده است. در عین
حال، پس از
فروپاشی
ساسانیان به
دست اعراب،
خزرها از
اعراب شکست میخوردند
و منطقه قفقاز
از چنگ آنها
رها میشود.
Peter Golden, “An
Introduction to the History of the Turkic Peoples”, Otto Harrasowitz, 1992.
“ Turkic penetration probably began in the Hunnic era and its
aftermath. Steady pressure from Turkic nomads was typical of the Khazar era,
although there are no unambiguous references to permanent settlements. These
most certainly occurred with the arrival of the Oguz in the 11th century. The
Turkicization of much of Azarbayjan, according to Soviet scholars, was
completed largely during the Ilxanid period if not by late Seljuk times. Sumer,
placing a slightly different emphasis on the data (more correct in my view),
posts three periods which Turkicization took place: Seljuk, Mongol and
Post-Mongol (Qara Qoyunlu, Aq Qoyunlu and Safavid). In the first two, Oguz
Turkic tribes advanced or were driven to the western frontiers (Anatolia) and
Northern Azarbaijan (Arran, the Mugan steppe). In the last period, the Turkic
elements in Iran (derived from Oguz, with lesser admixture of Uygur, Qipchaq,
Qaluq and other Turks brought to Iran during the Chinggisid era, as well as
Turkicized Mongols) were joined now by Anatolian Turks migrating back to Iran.
This marked the final stage of Turkicization. Although there is some evidence
for the presence of Qipchaqs among the Turkic tribes coming to this region,
there is little doubt that the critical mass which brought about this
linguistic shift was provided by the same Oguz-Turkmen tribes that had come to
Anatolia. The Azeris of today are an overwhelmingly sedentary, detribalized
people. Anthropologically, they are little distinguished from the Iranian
neighbors.”
چنانکه
پروفسور پیتر
گلدن، یکی از
ترکشناسان
برجستهی
جهان میگوید،
هیچ سندی وجود
ندارد که
خزران در
قفقاز یا
آذربایجان
سکونت گزیدند.
همانطور که
برای نمونه هیچ
سندی وجود
ندارد که
روسهایی(روسهای
وایکینگ) که
به مازندران و
گیلان و دربند
و بردع و آران
در قرن دهم و یازدهم
و دوزادهم میلادی
حمله کردند، در
این مراحل
سکونت گزیدند.
اصولاً هیچ سندی
از فرهنگ خزر
از قفقاز یا
آذربایجان
وجود ندارد زیرا
خزرها هرگز
حکومت
درازمدتی بر این
مناطق
نداشتند و از
امویان پیاپی
پس از هر هجومی
شکست میخورند.
در کل،
مناطق ثابت
خزرها (بجز
هجومها و شبیخونهایی
که هر دفعه
مورد شکست
قرار میگیرد)
در کتاب زیره
آمدهاند و ما
نقشهها را از
کتاب زیر برای
خوانندگان
اورده ایم:
هیچ
آثار فرهنگی و
کتابی و
نوشتاری از
خزرها از
آذربایجان
وجود ندارد زیرا
خزرها ساکن این
منطقه نبودند.
برای نمونه
چندین مورد در
تاریخ ایران،
بین قرن دهم
تا دوازدهم میلادی،
روسها به
مناطق شمال ایران
و قفقاز حمله
بردند، و غارت
کردند؛ اما این
حملات نیز به
معنی سکونت
روسها در این
مناطق نیست. حتی اگر
فراتر رویم، ایران
هخامنشی مصر
را بیش از
چندصد سال به
تصرف آورد، ولی
این به این
معنی نیست که
مصر پارسیزبان
یا ایرانی شده
است.
همچنین
خزرها،
نتوانستند
مرز ثابت خود
را از دربند گسترش
دهند و هر
دفعه که از
دربند فراتر میرفتند،
با شکست
روبراه میشدند.
دانشمندان
ترکشناس
مانند پیتر
گلدن نیز میگوید
که هیچ سندی
وجود ندارد که
نشان بدهد
خزرها در
منطقهی
قفقاز پایین (Transcaucasian)
که شامل
ارمنستان،
گرجستان و
آران/شروان
هست، ساکنین این
منطقه بودند:
نقشهی
امپراتور
خزرها در قرن
هفتم و هشتم میلادی
نیز این چنین
است (برگرفته
از کتاب) (این
کتاب در رابطه
با جنگ خزرها
و اعراب نیز
توضیحاتی
داده است):
András Róna-Tas, Hungarians and Europe in the early Middle
Ages: an introduction to early Hungarian history, Central European University
Press, 1999.
آخرین نبرد
اصلی خزران با
اعراب در این
کتاب نیز بررسی
شده است:
During the Khazar-Arab
wars, in 723, the Arabs, attacking from the south, succeeded in breaking through the Khazars' defensive
lines on the Caucasus and occupied the former Khazar capital,
Samandar and Balanjar. The Khazars hurriedly moved their centre to the well-defended
Volga delta, and thenceforth the capital city named after the River Etil became the city
of the Khan )Hanbalik). The late caliph Marvan, however, launched a
renewed attack against the Khazars in 737, and the Khazar chief was forced to flee. His route led north along the eastern bank of Volga. The Arab army followed them on the Western bank of the Volga, and in night ambush
captured the Khazar Kaghan, who only escaped a worse fate by converting to the Islamic faith and making
an open oath of allegiance to the caliph.
The Arab forces withdrew, and after spending a short time superiving the areas north of the
Caucasus, returned home. )
András Róna-Tas, Hungarians and Europe in the early Middle Ages: an
introduction to early Hungarian history, Central European University Press,
1999. Pp 220)
در رابطه با
مهرانیان:
http://www.iranica.com/articles/arran-a-region Encyclopedia Iranica. C. E.
Bosworth. Arran
http://www.iranica.com/articles/albania-iranian-aran-arm Encyclopedia
Iranica. M. L. Chaumont. Albania.
.
همانطور
که طبری نیز میگوید،
نبرد امویان
با خزران به
بلنجز کشید که
منطقهای
بالای قفقاز
کنونی (یعنی
قفقاز شمالی)
و در روسیه
امروزی است. این
نشان میدهد،
که
خزرها(ترکها)
در این منطقه
بیگانه بودند
و امویان
توانستند
ترکان را در
قفقازشمالی
(منطقه روسیه
امروز) نگهدارند. برای همین
نیز در جای دیگر،
طبری به هجوم
ترکان به
آذربایجان و
به دربند میگوید. تمامی این
موارد برای
پژوهشگران
شناخته شده
است و نامش
جنگهای
خزران-عربان یا
Khazar-Arab wars هست. در نهایت،
منطقه
آران/شروان در
دست امویان و
حاکمان محلی ایرانی
(مطیع امویان
و گاهی مطیع
خزران) بود، و
امپراتور خزر
بالای قفقاز
نگهداشته شد
تا در نهایت،
امپراتور
خزران به دست
روسها نابود
گشت.
در اینجا
فرازهایی از
سه جنگ مهم
اعراب-خزرها
اورده میشود. تنها در یک
دوران شش
ساله، خزرها
توانستند از
دربند بگذرند
و تا حد اخلاط
و موصول پیشروی
کنند، که باز
از امویان
شکست خوردند و
دیگر، شهر
دربند
مرز بالایی
مناطق جنوب
قفقاز (آران/شروان
و گرجستان و
ارمنستان)،
مرز آنها با اعراب
گشت. به علاوه
مقالهی
دانشنامه
اسلام چاپ لیدن،
فرازهایی اینجا
در مورد خزرها
از منابع
معتبر اورده میشود،
و چنانکه نشان
داده میشود، هیچکدام
از این منابع
سخنی از سکونت
خزران در
قفقاز یا
آذربایجان نمیگویند
(درست مانند
اواخر دوران
ساسانیان که
مصر و فلسطین
و شام هم برای
حدود ده تا بیست
سال زیر قلمرو
ساسانیان بود
ولی هرگز این
به آن معنی نیست
که این مناطق
ایرانیزبان
شدند).
منبع اول
از منابع گرجی،
در رابطه با
چهرهی ریختار
خزران (که
همان نژاد
زردپوست و تنگ
چشم است)، سخن
میگوید.. این
منبع نیز در
مورد برخورد
خزران با
ساسانیان و
اواخر حکومت
ساسانیان سخن
میراند:
Heraclius attacked the Persians in Transcaucasia and Atropatena, but the
Persians struck back. Heraclius invited the Khazars to attack Albania, they
ravaged it and, having seen the abundance of booty captured, “the prince their
ruler” (išxann tērn noc‘a) decided to return the next year. Indeed, it
occured in the 38th year of Husraw II (628), “the year of his murder,” when Ĵebow
Xak‘an 145 arrived with his son and an immense army of Mongoloid-looking hordes
of the Northern barbarians (“of that ugly, insolent, broad-faced, eyelashless
mob in the shape of women with dishevelled hair,” žantatesil žprheres
laynadēm anartewanoun bazmout‘eann i jew igakan gisarjaks dimeals). 146
Having destroyed the walls of Č‘ołay (Darband?) like a flood, he
attacked Partaw and pillaged Albania. Then, he turned to Georgia and besieged
“the luxurious, commercial, famous, and great city of Tbilisi” (zp‘ap‘kasoun
vačarašah hrč‘akawor mec‘ k‘ałak‘n Tp‘łis). 147 It was at
this stage that “the Great Emperor” (Heraclius) joined his ally 148 —our
Albanian source describes their meeting in one short phrase (“exchanging royal gifts, they greatly rejoiced to see each
other”). Husraw sent an army under Šahrapłakan for the defence of the
besieged city, and when the townfolk saw the approaching Persians, they then
began to mock the two kings. It is not clear from this account whether the
Persians were successful in entering the besieged city, which the Byzantine
engineers tried in the meantime to destroy by using balistras and other siege
machines and attempting to make the River Kura (Georgian Mt’k’uari) overflow
into the city.
Golden, Peter B. (Editor); Ben-Shammai, Haggai (Editor); Rona-Tas, Andras
(Editor). Handbook of Oriental Studies, Section 8 : Uralic and Central Asian
Studies, Volume 17 : World of the Khazars : New Perspectives : Selected Papers
from the Jerusalem 1999 International Khazar Colloquium Hosted by the Ben Zvi
Institute.
Boston, MA, USA: Brill Academic Publishers, 2007. p 341.
http://site.ebrary.com/lib/northeastern/Doc?id=10271117&ppg=349
Copyright © 2007. Brill Academic Publishers. All rights reserved.
منبع دوم در
رابطه با
جنگهای خزران
با مسلمان
صحبت میکند و
عدم موفقیت
خزران از گرفتن
مناطق پایین
دربند برای
مدتی طولانی:
Unlike their predecessors, the Muslims were expansionists interested in
conquest. As early as 641 we find Muslim troops at Derbend and attempting to
penetrate further still. This was not the same as the lengthy mopping-up
operations which characterised the first couple of decades of Islamic rule in
the former Persian empire. Even if they had but limited success, mingled with
some failure, in these attempts to conquer new territory in the Caucasus, all
of this was a pointer to what was to follow. And while the real, if varying,
threat which Khazars and Muslims constituted to each other remained alive for a
full century thereafter, we also note one feature of that century which shows
the direction of the historical wind. The Khazars removed their capital
northwards, to get out of the way of the dangers posed by Arab raiding; and
Arabs made attempts to advance in the same direction. In 713 Maslama b. ‘Abd
al-Malik, a son of the great Umayyad caliph ‘Abd al-Malik and himself a general
of great distinction, captured Derbend, an achievement which he repeated the
following year, when he also destroyed the town. But in the following two
decades the pendulum swung backwards and forwards, and in 730 the Khazars were
able to defeat and kill another Muslim general, Jarrah b. ‘Abd Allah al-Hakami.
Now the Umayyad caliphate itself began to suffer from the major internal
difficulties which destroyed it two decades later, but it was still able to
send Marwan b. Muhammad, who was to become the last Umayyad caliph a little
later, to deal with the Khazars. Another gifted military leader, in 737 he
advanced beyond Atil, and defeated the kaghan.
Golden, Peter B. (Editor); Ben-Shammai, Haggai (Editor); Rona-Tas, Andras
(Editor). Handbook of Oriental Studies, Section 8 : Uralic and Central Asian
Studies, Volume 17 : World of the Khazars : New Perspectives : Selected Papers
from the Jerusalem 1999 International Khazar Colloquium Hosted by the Ben Zvi
Institute.
Boston, MA, USA: Brill Academic Publishers, 2007. p 375.
http://site.ebrary.com/lib/northeastern/Doc?id=10271117&ppg=383
Copyright © 2007. Brill Academic Publishers. All rights reserved.
Georgia and Armenia (and Caucasian Albania, so tightly connected to both) were
for decades, if not centuries, battlegrounds for the Khazars, who repeatedly
invaded these countries in order to pillage, or to confront their Arab
enemies. Armenian and Georgian authors
have preserved for us valuable information about Alans, Maskuts, Bulghars,
Basils, Savirs, Khazirs / Khazars, Huns and other Northern peoples. However,
much of this information, especially that found in the Georgian sources (which
are of later dates as compared to the Armenian ones), is legendary in
character, and therefore must be treated with caution. Both the Armenian and
Georgian historical traditions suggest a very early date for a Jewish presence
in their respective countries, but there is a difference between the historical
fates of these two Jewries: while Armenian Jews vanished, most of them probably
through assimilation, as the Armenian Golden, Peter B. (Editor); Ben-Shammai, Haggai (Editor);
Rona-Tas, Andras (Editor). Handbook of Oriental Studies, Section 8 : Uralic and
Central Asian Studies, Volume 17 : World of the Khazars : New Perspectives :
Selected Papers from the Jerusalem 1999 International Khazar Colloquium Hosted
by the Ben Zvi Institute.
Boston, MA, USA: Brill Academic Publishers, 2007. p 308.
http://site.ebrary.com/lib/northeastern/Doc?id=10271117&ppg=316
Copyright © 2007. Brill Academic Publishers. All rights reserved.
بنابراین
خزرها
هرچندباری به
مناطق قفقاز
جنوبی
(آران/شروان/گرجستان)
هجوم میاوردند
و شبیخون میزدند،
ولی مرز ثابت
آنها با امویان
شهرهایی
همچون دربند
(مال
مسلمانان) و
بلنجر و سمندر
(در قفقاز
شمالی و فرای
آن) بوده است. هیچ
نشانی نیز از
فرهنگ و تمدن
خزران در ایران
یا حتی قفقاز
پیدا نشده است
زیرا هرگز نمیتوان
انتظار داشت
که امپراتوری
که برای حدود
شاید ده سال
در یک منطقه
حکومت براند،
بتواند ماهیت
مردم این ناحیه
را تغییر دهد
و چنانکه
ملاحظه شد،
زبان ترکی
اغوزی در
آذربایجان،
با زبانهای
قفقچای خزران
فرق اساسی
دارد.
در کل، آذربایجان
و آران و
شروان زیر نظر
حاکمان ایرانی
مهرانیان و
شدادیان و
جستانیان و بنی
ساج و سالاریان
و روادیان و
شروانشاهان (ایرانیشده
ولی گویا با
اصلیت عرب)
بودند و بخشی
از امپراتور
امویان و سپس
عباسیان. پس از
فروپاشی
خزرها، بعدها
سلجوقیان
منطقهی
قفقاز را در
اواخر دوان
قرن یازدهم میلادی
گرفتند، و
منطقه نیز
بدست حکومتهای
ترکان افتاد و
حاکمان محلی ایرانی
اغلب جایگاه
خود را باختند
(بجز
شروانشاهان) و
زبان اغوزها
وارد منطقهی
وسیع آذربایجان
و آران-قرهباغ
و ترکیه گشت،
و به مرور
زمان مردمان این
منطقه، ترکزبان
شدند.