ایرادات
بنیاسرائیلی
به احمد کسروی
و نظر
دانشمندان
امروزی
پیش از پاسخ
به تحریفگران،
باید چند نکته
پیرامون کار
مهم کسروی
گفت.
اول برخلاف
نظرهای برخیها،
بویژه قومگرایان،
کسروی اولین
کسی نبود که ایرانی
بودن زبان پیشین
آذربایجان را
مطرح کند. بلکه
کسانی مانند
مارکورات
آلمانی و
مهندس
عبدالله به این
موضوع اشاره
کرده بودند. به
علاوه این،
برای بسیاری
از دانشمندان
غربی روشن بود
که زبان اغوزی
که در ترکیه و
آذربایجان و
آران/شروان جایگزین
زبانهای بومی
شده بود، از
دوران سلجوقیان
وارد این
مناطق میشود. زیرا غربیها
بر تاریخ یونان
واقف بودند. دوم،
دانش ما از
دوران کسروی
بسیار بیشتر
شده است که در
بخش پ و ت این
مقاله، این
نکتهی مهم را
بررسی میکنیم.
الف)
یکی
از منتقدان
کسروی مینویسد:
"در این
كتاب(آذری یا
زبان باستان
آذربایجان) در
ص 17 ذیل عنوان
آذربایجان پس
از مغولان
عنوان شده است
كه :
پس از آن
نوبت آق قیونلوها
رسید كه
همچنان با ایل
های انبوهی به
اینجا رسیدند
و بنیاد
پادشاهی
نهادند و همیشه
در جنگ و
كشاكش میبودند
و تا برخاستن
شاه اسماعیل
صفوی در سال 906
كه هفتاد سال
از تاریخ مرگ
ابوسعید میگذشت
آذربایجان همیشه
میدان جنگها و
لشكركشی ها می
بود و به گمان
من باید انگیزه
بر افتادن
زبان اذری از
شهرهای آذربایجان
و رواج تركی
را در آن پیشامدهای
هفتاد ساله
دانست "
حال
جالب این است
كه كسروی نمیداند
سال مرگ سلطان
ابوسعید آخرین
پادشاه مقتدر
مغول در سال 735 ه .
ق. و برخاستن
شاه اسماعیل
صفوی در سال 906 ه .
ق. است و مشخص می
گردد كه فاصله
زمانی بین مرگ
سلطان مغول و
شروع حاكمیت
اولین پادشاه
صفوی
صدوهفتادویك
سال است نه
هفتاد سال!!
و
بعد اینگونه
مدعی میشود كه
اذربایجان در
عرض 70 سال
زبانش تركی
شده و زبان
آذری از بین
رفته این هم
از گفته های این
مبدا نظریه ."
نخست
اینکه در کتاب
کسروی، در
همان صفحه در
بخش "آذربایجان
پس از مغولان"
آمده است.
"پس
از مغولان در
ایران شورش بس
سختی برخاست زیرا
چون ابوسعید
در سال 735 در گذششت"
(صفحه 17 )
چنانکه
ملاحظه میشود،
کسروی به
صراحت مرگ
ابوسعید را 735 میداند. بنابراین
آن "هفتاد"
سال که در بخش
دیگر متن آمده
است نمیتواند
بهانه برای ستیزیدن
به کسروی شود. زیرا
اغلب کتابها
(بدبختانه در
ایران) در
زمان چاپ، ایرادات
تایپی دارند.
بنابراین
به احتمال بسیار
قوی، در چاپ
نظر فوق کسروی،
یک اشتباه تایپی
بوده است. به
احتمال بسیار
کم، یک اشتباه
ریاضی (که حتی
ریاضیدانان
هم اشتباه میکنند
و نکتهی مهمی
نیست).
باید به دستخط
اصلی کسروی
رجوع کرد تا این
مسئله روشن
گردد. با وجود
ایرادات تایپی
در کتابهای
فراوان، من 99%
احتمال میدهد
که واژهی
"صد" در دستخط
کسروی هست و
در چاپ کتاب
اشتباهی تایپ
شده است. بنابراین،
این تازش به
کسروی بخاطر
غلط در چاپ
متن کتاب، نمیتواند
بهانهای برای
کوبیدن کسروی
باشد. زیرا
کسروی به
صراحت نیز
دوران تیمور و
ترکمنان سپید/سیاه
را نیز گفته
است.
همچنین به
صراحت مرگ
ابوسعید را در
سال 735 ه.ق
دانسته است.
به
علاوهی این،
عبارت بالا نمیگوید
که آذربایجان
در عرض 170 سال
ترکزبان شد،
بلکه میگوید
که ترکی در آن
دوران 170 زبان
غالب گردید. البته
بنابر اسناد
پایین، به طور
واضح نشان
داده میشود که
تاریخپژوهشانی
که دقیق در
مورد این
موضوع پژوهش
کردند، غالب
شدن ترکی را
در دوران صفویه
میدانند.
کسروی
نیز میگوید:
"بدینسان
ترکی در زمان
سلجوقیان
بآذربایجان
درآمده و در
هفتصد سال یا
بیشتر کم کم
بر آن چیره
شده و زبان
بومی را از میان
برده"(همان کتاب).
ب)
نظر
دیگری از پانترکیستها
داده شده است:
"چرا تنها
آذربایجان
ترک شد و نه سایر
ایران".
اول
اینکه ترکزبان
شدن آذربایجان
یک امر تدریجی
بود (در منابع
زیر انگلیسی
از محققان
برجسته به این
نکته اشاره
شده است) و بسیار
پیچیده.
مانند هر
مسئلهی دیگر
تاریخی، نمیتوان
جزئیات آن را
ثانیه به ثانیه
شرح داد.
آنچه ثابت
شده است، همان
اینست که زبان
پیشین آذربایجان
ایرانی بوده
است. زیرا
از ترکان در این
ناحیه، هیچ
سند و دستاورد
فرهنگی وجود
ندارد.
نامهای
شهرها و آذربایجان
همه یکسره ایرانی
است.
گردشگران نیز
زبان این ناحیه
را ایرانی(پارسی/فهلوی)
شمرده و آثاری
به زبان تبریزی
در کتاب سفینه
تبریز و فهلویات
دیگر، و ایرانی
بودن مادها، و
زیر حاکمان ایرانی
و (اندکی عرب و یونانی)
بودن این
مناطق تا
سلجوقیان. این
نکته نیز مهم
است که خزرها
هرچند در
دوران امویان
به آذربایجان
شبیخون زدند،
ولی هر بار از
این مناطق بیرون
رانده میشدند
و این مناطق
را هرگز برای
درازمدت در
دست نداشتند
(حداکثر شاید
پنج ده سال)،
که آن را ترکزبان
کنند.
برای همین هیچ
آثاری از
خزرها
درآذربایجان
نیست و اصولاً
زبان خزرها،
هرچند هنوز
خوب شناسایی
نشده است، ولی
جزو ترکی شرقی
بیشتر دانسته
شده است و از
ترکی اغوزی
جدا میباشد.
دوم
اینکه در آن
دوران مرزها
مانند امروز
نبود. و این
تنها آذربایجان
نبود که ترکزبان
شد، بلکه
آران/شروان،
سغد و خوارزم،
مناطقی از
افغانستان،
بخش اعظم ترکیه،
و حتی بخشهایی
از خراسان،
فارس، و مکانهای
دیگر.
سوم
هرچند جزئیات
این مسئله را
نمیتوان ثانیه
به ثانیه ترسیم
کرد، ولی میتوان
چند نتیجهی
کلی گرفت.
رنه
گروسه در این
مورد میگوید:
«باید
دانست که
چراگاه زیاد
در ایران نیست
و این استیپ
مرتقع خشک که
مرکز آن را
منطقه کویری
پهناوری
اشغال کرده
است برای این
شبانان بیابانگرد
(=ترکان) به
اندازهی استیپ
بسیار وسیع سیبری
و مغولستان و
علفزارهای
آنوتولی در غرب
ایران جالب
توجه نبود.
بنابراین ایران
منزلهی پلی
بود که در
فاصلهی میان
این دو منطقه
قرار میگرفت
و برای طوایف
ترک نوعی منزل
در سر راه
سفرشان محسوب
میشد. حدا
اکثرش این بود
که برخی از
طوایف که
البته
تعدادشان
اندک بود در بعضی
از نقاط ایران
که برای پرورش
دام مساعدتر
بود رحل اقامت
میافکندند،
از جمله ناحیهی
آذربایجان و
اطراف همدان و
در شیب جنوبی
البرز و در
شرق شیراز و غیره»(گروسه،
رنه: «ایران و
نقش تاریخی
آن»، ترجمهی دکتر
غلامعلی سیار،
مجلهی هستی،
تابستان 1372)
چند
مکان دیگر ایران
نیز مانند
لرستان که
چراگاههای
وسیعی داشتند
زیر نظر
حاکمان ایرانیتباران
(هزاراسپان یا
همان اتابکان
لرستان که
کرد/لرتبار
بودند) بودند
و همچنین مکان
اصلی مهاجرت
ترکان، همان
منطقه چراگاههای
پیوسته
آران/شروان و
آذربایجان و
علفزرهای وسیعی
آنوتولی بوده
است و نه جنوب
ایران. یعنی
الزاماً هر
مکانی که
چراگاه داشت،
ترکزبان
نشد، اما
مناطقی که چراگاه
داشتند (مانند
آذربایجان)
نسبت به
اصفهان یا یزد
و بلوچستان،
برای ترکان
مناسبتبر
بودند.
پس
این بیابانگردان
سرزمین استیبهای
وسیع میخواستند
و نه برای
نمونه یک
منطقه کوچک در
حدود بخشی از
کرمان (اگر
ترکانی به این
مناطق مانند یزد
امدند
تعدادشان
چندان نمیشد زیرا
چراگاه های
فراوانی در این
مناطق نداشت). مناطق
شمال و لرستان
زیر حاکمان
محلی بود که
بارها این
حاکمان
هررزمان
امپراتور
مرکزی ضعیف میشد،
قدرت-نمایی میکردند. این
حکومتهای محلی
باجگزار
حکومتهای
بزرگتر
بودند ولی آن
حکومتهای
بزرگتر نیز به
این محلها
حمله مستقیم
نمیکردند، زیرا
سودی برای
آنها نداشت و
به علاوه، این
نواحی مسلمان
بودند.
این مناطق نیز
به انداز استیپهای
وسیع مثلث ترکیه-آران-آذربایجان
نیستند و مهاجرت
اصلی ترکان،
به مناطق
انوتولی بوده
است که میبایست
از آذربایجان
نیز گذر کنند.یکی
دیگر از دلایلش
این بود که
آنوتولی (و نه
جنوب و مرکز ایران)
که منطقه مورد
جلب ترکان
اغوز گرفته
بود، جایگاه
مسیحیان بود و
اینها میتوانستند
به عنوان "جنگ
با کافران"،
آن را فتح کنند
و بدست بگیرند.
اما مناطق دیگر
ایران مسلمان
بود. حتی
پادشاهان
سلجوق به این
قبایل میگویند
که مناطق ایران
به اندازه کافی
برای شماها
علفزاد
ندارد، و برای
چراگاه های جدید،
باید سرزمین
کافران را فتح
کنید که آنها
نیز به جون
روم و بیزانس
میفتند. امروز
ترکیه اکثریت
ترکزبان هست
ولی در ایران
زبان ترکی
حدود 16 تا 20% هست..
همچنین
باید دانست در
آنزمان مرز
ثابت بین ترکیه/آران/آذربایجان
نبوده است و
باید این
منطقه را یک
استیپ
علفرزاد وسیع
پیوسته
دانست، که به یقین،
مورد جلب توجه
ترکان بوده
است و هیچ جای
ایران به اندازه
این استیپ
مثلث وسیع،
علفزاد ندارد. آذربایجان
هم به علاوه
دارا بودن
مناطق وسیع
علفزار، خود پلی
بود برای این
گروه. هیچ جای
دیگر ایران
"پلی" برای این
مهاجرت نیست و
اینها برای
نمونه چون از
آسیایه میانه
میامدند،
ناچار از
آذربایجان میگذشتند.
دانشنامهی
کامبردیج نیز
در مورد این
سخنان سلجوقیان
برای فتح
آنوتولی و چرا
آذربایجان
مکان مورد
توجه ترکمنان
اغوز بود، سخن
رانده است:
Bosworth, C. E. (1968), “The Political and
Dynastic History of the Iranian World (A.D. 1000–1217)”, J.A. Boyle (ed.),
Cambridge History of Iran, vol. 5: The Saljuq and
Mongol Periods, Cambridge University Press: 1-202. (pages 43-44):
The Oghuz
successes in Iran and the consequent crumbling of Ghaznavid
and Buyid defenses inevitably attracted more Turkmen
from Central Asia; indeed, the westward deflexion of
unruly elements was now becoming one of Toghril’s
instruments of policy. We are badly informed about the tribal affiliations of
the Turkmen in Iran at this time. After their appearance in the accounts of Saljuq origins, the Qiniq
disappear wholly from mention. The 7th/ 13th-century Armenian historian Vardan calls Toghril "leader
of the Doger", another Oghuz
tribe, who, unlike the Qiniq, did play a significant
role in northern Iran; and Cahen has suggested that
in his capacity as chief of a coalition of tribes, Toghril
might be considered the head of the Doger. Only in
the 6th/12th century do we have some information about the activities of
individual Oghuz tribes,3 though we do
know that in the middle decades of the 5th/11th century there had been a considerable influx of Central
Asian elements into northern Iran and thence to the borders of Armenia and
Byzantium.
From this same
period dates the especial importance of Azarbaijan as
a base for Turkmen expansion. This area lay at one end of the route through Ray
and northern Iran along which Turkmen passed from Khurasan
and beyond, and its fertile valleys—Azarbaijan is one of the few regions of Iran
where dry farming can be practised to any considerable
extent—provided pasture for the nomads herds.
Political authority in the region was fragmented, which gave numerous opportunities for
employment in the service of local rulers. Moreover, as a frontier province
sharing a border with Christian powers, Azarbaijan
had long-established traditions of ghazi warfare, in which families like the Shaddadids were prominent, as we have seen. All these
factors combined to make Azarbaijan a
concentration-point for the Turkmen, and at this period it began to acquire
the Turkish ethnic and linguistic colouring which it
still has today.1 Over the next century or so, ghazi elements from
this area put pressure on the Christian kingdoms of Armenia and Georgia, while
at the same time they infiltrated into Anatolia, founded ghazi states such as
those of the Danishmanids and Mangujekids,
and laid the foundation for a Saljuq sultanate at Rum
which would endure for many decades after the Great Saljuqs
had disappeared from Iran and Iraq.
It is unlikely that
the Saljuq Sultans Toghril
and Alp-Arslan conceived of their mission in the
west as an all-out offensive against Christian Armenia, Georgia, and Byzantium Their main
interests were, first, to occupy and bring under direct control the rich lands
of ancient Iranian civilization: Khurasan. Jibal, and Fars; and second, they wanted to hold Iraq as a
bastion against the Fatimids and their satellites in
Syria and al-Jazirch. Warfare in Armenia and Anatolia
was therefore left primarily to the Turkmen and ghazis, troublesome and
undisciplined marauders whose presence in the settled lands of Iran and Iraq
would have been an embarrassment to the sultans. Ibrahim Inal
does not represent the more mature outlook of the sultans, but on one occasion
he expressed what must have been their desires. In 440/1048 he sent a large
body of Oghuz ghazis from Transoxiana
to raid Byzantium. He told them previously, "My territory [the region of
Hamadan and Hulwan] is not extensive enough to
support you or provide for your needs. The most sensible policy for you is to
go and attack Rum, fight in the way of God, and gain booty. I will follow after
you and assist you in this."
در
کل:
1) آذربایجان
برخلاف بیشتر
مناطق ایران
چراگاه های
فراوان دارد
که به زندگی
ترکان/مغولان
همسانی داشت.
2) ترکان/مغولان
بیشتر به این
ناحیه و
آنوتولی و
آران/شروان
مهاجرت کردند
زیرا در کل، این
منطقه پیوسته
با هم، دارای
دشتهای
فراوانی است
که چراگاه های
مناسب دارند.
3) در
دوران صفویه،
که پایگاهشان
از آذربایجان
است، عمده قبایل
قزلباش از
آنوتولی و شام
به این ناحیه
مهاجرت کردند.
4) به
علاوه اینکه
مسیر و گذرگاه
اغوزان به
آنوتولی بود، اما
ترکان/مغولان
به آن نیز
مهاجرت بیشتری
داشتند (به هر
دلیلی که یکیش
همان چراگاه
ها و دشتهای
وسیع برای
گوسفندان قبایل
ترک هست)
5)
ترکزبان شدن
آذربایجان یک
روزه یا حتی
صد و هفتاد
ساله نبوده
است.. روندی
بوده است که
از دوران
سلجوقیان
آغاز میشود و
تا نیمه دوران
صفویه غالب میشود،
و حتی هنوز در
مناطقی مانند
آستارا اتفاق
افتاده است
پ)
حرف اصلی
کسروی اینست:
زبان آذربایجان
پیش از سلجوقیان
یک زبان ایرانی
بود و کم کم این
زبان (یا گویشهای
ایرانی) از بین
میرود و ترکی
در دوران صفویان
(یا اواخر
حکومت
ترکمنان و پیش
از صفویان)
زبان غالب میشود.
این حرف را
تمامی محققان
غربی امروز پذیرفتهاند. اما باید
چند نکته را نیز
در مورد کار
کسروی گفت:
برای نمونه،
کسروی به کتابهایی
مانند نزهت
المجالس، سفینهی
تبریزی، و ده ها
متن فهلویات دیگر
که امروز کشف
شده است،
دسترسی
نداشت.دوم کسروی
آگاه نبود که
بیشتر
سربازان مغول
نیز ترکتبار
بودند و
بنابراین به این
مرحله، (یعنی
حملهی مغول
به ایران)،
چندان توجه
نکرد.
امروز بر همه
محققان روشن
است که بیشتر
سربازان
اتحادیهی
مغول، از تبار
ترک بودند:
Turkish
warriors trooped to the flag of Genghis by the tens of thousands, partly
because the Mongols
had defeated them,
partly for the military adventure, partly because rain fell more often and
grass grew taller progressively as one moved west and south. Turks
far outnumbered, ethnic Mongols in the mounted armies that attacked Persia, and they brought with them their wagons, their families,
and their enormous herds of horses and sheep, which fed their way through Khurasan and westward along the flanks of the Alburz Mountains to the thick pastures of Azerbaijan.
Although many of the Turkish invaders had themselves been converted to Sunni
Islam in the preceding centuries as a result of contact with urban merchants
and missionaries from Khurasan, they joined eagerly
in the violent dismembering of Persian society, ridding the land of the farms,
crops, irrigation works, and cities that obstructed the free movement of their
herds
( Dunn, Ross E. (1986). The Adventures of Ibn Battuta.
University of California Press. Pg 81-84)
پس چنانکه میبینید،
ترکانی که در
ارتش مغول
بودند، بسیار
بیشتر از
مغولان
بودند.
خیلی ساده: Turks far outnumbered ethnicl Mongols in the
mounted armies.
دانشمندان
دیگر نیز به این
نکته اشاره میکنند:
اکسیویر
پلانهول:
Mongol invasion in the 13th century led to an extensive renewal of tribal
stock, and the Turkic groups of the region during this period had not yet
become stable
(جغرافیای
ایران -
دانشنامه ایرانیکا)
نظر
حتی جواد هیئات
که همواره پشتیبان
فروپاشی وحدت
ملی و تعصب
ترکی هست:
"با
حمله مغولها
مهاجرت ترکان
به ايران و
بخصوص
آذربايجان از
سر گرفته شد.
بيش از نصف
سپاهيان مغول
را ترکها
تشکيل مي
دادند و عده
زيادي از
فرماندهان ارتش
مغولها ترک
بودند."(متن
سخنراني آقاي
جواد هيئت - 27
خرداد 1366
دانشگاه
تبريز) (این
نکته در کتاب
"سیری در زبان
ترکی" نیز
آمده است)
پیتر
گلدن:
other Turks brought to Iran during the Chinggisid
era, as well as Turkicized Mongols
(تاریخ
ترکان - پیتر
گلدن)
پروفسور
یارشاطر:
"The Turkic
population continued to grow under the Ildegozid atabegs of Azerbaijan (531-622/1136-1225), but more
particularly under the Mongol il-khans
(654-750/1256-1349), the majority of whose soldiery was of Turkic stock and
who made Azerbaijan their political center."
(یارشاطر
در ایرانیکا زیر
زبان آذری)
ت)
کسروی کتابش
و تحقیقاتش
مال 90 سال پیش
هست و الان
اطلاعات
امروزی ما از
ترکان مغول بیشتر
است و اینکه
در ادبیات
فارسی،
مغولها را
همان ترکها میدانند
بخاطر اینست
که ماهیت بیشتر
اتحادیه مغول
که به ایران
حمله کرد،
همان ترک بوده
است. به
علاوه البته
که هر دو گروه
را اغلب
دانشمندان از
گروه آلتایی میدانند
که بحث
جداگانه است و
هر دو یک
اسطوره واحد و
ریختار واحد
(زردپوست و
تنگچشم)
دارند.
ما در اینجا،
نظر محققان
امروزی را در
رابطه با ترکزبان
آذربایجان
نقل میکنیم. دقیقتری
موشکافی از این
مسئله، مال
پروفسور اکسیوری
دا پلانهول
است که در آخرین
نظرهای نقل
قولهای زیر
آمده است. وی میگوید
که دوران
سلجوقیان هنوز
آذربایجان
ترکزبان نشده
بود و تنها
اندکی شاید از
مردم آذربایجان
ترکزبان
بودند.
بلکه در
دوران صفویه
است که زبان
ترکی غالب میشود. این
موضوع در
مقالهی دیگر
نیز موشکافی
شده است و
کتابهایی
مانند سفینهتبریز
و نزهتالمجاس
و فهلویات
ماماعصمت تبریزی
و مغربی تبریزی
و غیره، و
همچنین سنی
شافعی بودن
مردم آذربایجان
(ترکان همواره
و به طور اکثریت
مطلق، سنی حنفی
بودند) پیش از
دوران صفویه،
خود ثابتکنندهی
این واقعیت
است.
1
Peter B. Golden. Otto Harrasowitz, 1992). pg 386:"Turkic penetration
probably began in the Hunnic era and its aftermath.
Steady pressure from Turkic nomads was typical of the Khazar
era, although there are no unambiguous references to permanent settlements.
These most certainly occurred with the arrival of the Oguz
in the 11th century. The Turkicization of much of Azarbayjan, according to Soviet scholars, was completed
largely during the Ilxanid period if not by late
Seljuk times. Sumer, placing a slightly different emphasis on the data (more
correct in my view), posts three periods which Turkicization
took place: Seljuk, Mongol and Post-Mongol (Qara Qoyunlu, Aq Qoyunlu
and Safavid). In the first two, Oguz
Turkic tribes advanced or were driven to the western frontiers (Anatolia) and
Northern Azarbaijan (Arran, the Mugan
steppe). In the last period, the Turkic elements in Iran (derived from Oguz, with lesser admixture of Uygur, Qipchaq,
Qaluq and other Turks brought to Iran during the Chinggisid era, as well as Turkicized
Mongols) were joined now by Anatolian Turks migrating back to Iran. This marked
the final stage of Turkicization. Although there is
some evidence for the presence of Qipchaqs among the
Turkic tribes coming to this region, there is little doubt that the critical
mass which brought about this linguistic shift was provided by the same Oguz-Turkmen tribes that had come to Anatolia. The Azeris of today are an overwhelmingly sedentary,
detribalized people. Anthropologically, they are little distinguished from the
Iranian neighbors."
2
W.B. Henning: “It is
generally agreed and indeed not subject to serious doubt that before the advent
of the Turks, Iranian languages were spoken here in Azerbaijan and Zanjan, as elsewhere in Persia”(The Ancient Language of
Azerbaijan,” TPS, 1954-55.)
3
Peter Christensen, The Decline
of Iranshahr: Irrigation and Environments in the
History of the Middle East, 500 B.C. to A.D. 1500 (Copenhagen: Museum Tusculanum Press, 1993. Pp 210 “The Ghuzz
Turks arrived in the 11th and 12th centuries. They were assigned grazing lands
in norther Azerbaijan, including the Mughan steppe where they could serve as fighters for the
faith, Ghaziyan, against Armenians and Georgians. The
Ghuzz presumably number some tend
of thousands and can hardly have disturbed patterns to any great extent; in
fact, the mountains of Azarbaydjan already contained
more or less nomadic population of Kurds. The Mongol invasion on the other
hand, brought considerable number of immigration. No less than a half million
nomads with their herds, were brought west and settled in Azarbaydjan,
Arran, and Anatolia. Later, successive Turkish rulers on the northern Plateau –
the Qara-qoyunlu, the Aq-qoyunlu,
and especially the Safavids – transferred many of
these nomads from Anatolia to Azarbaydjan and other
places”
4
Tadsuez Swietchowski Only in the 11th century, when Oghuz Turkic tribes under the Seljuk dynasty entered the
country, did Azerbaijan acquire a significant number of Turkic inhabitants. The
original Persian population became fused with the Turks, and gradually the
Persian language was supplanted by a Turkic dialect that evolved into the
distinct Azerbaijani language. The process of Turkification
was long and complex, sustained by successive waves of incoming nomads from
Central Asia. After the Mongol invasions in the 13th century, Azerbaijan became
a part of the empire of Hulagu and his successors,
the Il-Khans. In the 15th century it passed under the rule of the Turkmens who
founded the rival Qara Qoyunlu
(Black Sheep) and Aq Qoyunlu
(White Sheep) confederations. Concurrently, the native Azerbaijani state of the
Shirvan-Shahs flourished.
5
Jan Perry:
“We should
distinguish two complementary ways in which the advent of the Turks affected
the language map of Iran. First, since the Turkish-speaking rulers of most
Iranian polities from the Ghaznavids and Seljuks onward were already iranized
and patronized Persian literature in their domains, the expansion of Turk-ruled
empires served to expand the territorial domain of written Persian into the
conquered areas, notably Anatolia and Central and South Asia. Secondly, the
influx of massive Turkish-speaking populations (culminating with the rank and
file of the Mongol armies) and their settlement in large areas of Iran
(particularly in Azerbaijan and the northwest), progressively turkicized local speakers of Persian, Kurdish and other
Iranian languages ”(John
Perry. Iran & the Caucasus, Vol. 5, (2001), pp. 193-200. THE HISTORICAL
ROLE OF TURKISH IN RELATION TO PERSIAN OF IRAN)
6
(V. Minorsky, Studies in
Caucasian history, Cambridge University Press, 1957, pg 112): "The
original sedentary population of Azarbayjan consisted
of a mass of peasants and at the time of the Arab conquest was compromised
under the semi-contemptuous term of Uluj
("non-Arab")-somewhat similar to the raya
(*ri’aya) of the Ottoman empire. The only arms of
this peaceful rustic population were slings, see Tabari, II, 1379-89. They spoke a number of dialects (Adhari(Azari), Talishi) of which even
now there remains some islets surviving amidst the Turkish speaking population.
It was this basic population on which Babak leaned in
his revolt against the caliphate."
7
Rybakov:
"Speaking of the Azerbaijan culture originating at that time, in the
XIV-XV cc., one must bear in mind, first of all, literature and other parts of
culture organically connected with the language. As for the material culture,
it remained traditional even after the Turkicization
of the local population. However, the presence of a massive layer of Iranians
that took part in the formation of the Azerbaijani ethnos, have imposed its
imprint, primarily on the lexicon of the Azerbaijani language which contains a
great number of Iranian and Arabic words. The latter entered both the
Azerbaijani and the Turkish language mainly through the Iranian intermediary.
Having become independent, the Azerbaijani culture retained close connections
with the Iranian and Arab cultures. They were reinforced by common religion and
common cultural-historical traditions.”[ "“History
of the East” (“Transcaucasia in XI-XV centuries” in Rostislav
Borisovich Rybakov
(editor), History of the East. 6 volumes. v. 2. “East
during the Middle Ages: Chapter V., 2002. – ISBN 5-02-017711-3.
http://gumilevica.kulichki.com/HE2/he2510.htm )".
8
According to C.E. Bosworth “The
eastern Caucasus came under Saljuq control in the middle
years of the 5th/11th century, and in ca. 468/1075-56 Sultan Alp Arslān sent his slave commander ʿEmād-al-dīn Savtigin as governor of
Azerbaijan and Arrān, displacing the last Shaddadids. From this period begins the increasing Turkicization of Arrān,
under the Saljuqs and then under the line of Eldigüzid or Ildeñizid Atabegs, who had to defend eastern Transcaucasia against
the attacks of the resurgent Georgian kings. The influx of Oghuz
and other Türkmens was accentuated by the Mongol
invasions. Bardaʿa had never revived fully after
the Rūs sacking, and is little mentioned in the
sources. ”
(C.E. Bsowrth, Arran in
Encyclopedia Iranica)
9)
Fridrik Thordarson: “Iranian influence on Caucasian languages. There is general
agreement that Iranian languages predominated in Azerbaijan from the 1st
millennium b.c. until the
advent of the Turks in a.d. the 11th century (see Menges, pp. 41-42; Camb. Hist.
Iran IV, pp. 226-28, and VI, pp. 950-52). The process of Turkicization
was essentially complete by the beginning of the 16th century, and today
Iranian languages are spoken in only a few scattered settlements in the area. ”(Fridrick Thordarson, “Caucasus
and Iran” in Encyclopedia Iranica)
10)
“The
gradual weakening of Āḏarī began with
the penetration of the Persian Azerbaijan by speakers of Turkish. The first of
these entered the region in the time of Maḥmūd
of Ḡazna (Ebn al-Aṯīr [repr.], IX, pp.
383ff.). But it was in the Saljuq period that Turkish
tribes began to migrate to Azerbaijan in considerable numbers and settle there
(A. Kasravī, Šahrīārān-e
gomnām, Tehran, 1335 Š./1956,
III, pp. 43ff., and idem, Āḏarī, pp.
18-25). The Turkic population continued to grow under the Ildegozid
atabegs of Azerbaijan (531-622/1136-1225), but more
particularly under the Mongol il-khans
(654-750/1256-1349), the majority of whose soldiery was of Turkic stock and who
made Azerbaijan their political center. The almost continuous warfare and
turbulence which reigned in Azerbaijan for about 150 years, between the
collapse of the Il-khanids and the rise of the Safavids, attracted yet more Turkic military elements to
the area. In this period, under the Qara Qoyunlū and Āq Qoyunlū Turkmen (780-874/1378-1469 and
874-908/1469-1502 respectively), Āḏarī
lost ground at a faster pace than before, so that even the Safavids,
originally an Iranian-speaking clan (as evidenced by the quatrains of Shaikh Ṣafī-al-dīn, their eponymous ancestor, and by his biography),
became Turkified and adopted Turkish as their
vernacular. Safavid rule (905-1135/1499-1722), which
was initially based on the support of Turkish tribes and the continued backing
and influence of the Qezelbāš even after the
regime had achieved a broader base, helped further the spread of Turkish at the
detriment of Āḏarī, which receded and
ceased to be used, at least in the major urban centers, and Turkish was
gradually recognized as the language of Azerbaijan. Consequently the term Āḏarī, or more commonly Azeri, came to be
applied by some Turkish authors and, following them, some Western orientalists, to the Turkish of Azerbaijan. “ (E. Yarshater, “Azari: the Iranian
language” in Encyclopaedia Iranica)
11)
Olivier Roy. “The new Central Asia”,
I.B. Tauris, 2007. “The mass of the Oghuz Turkic tribes who crossed the Amu Darya towards the
west left the Iranian plateau, which remained Persian, and established
themselves more to the west, in Anatolia. Here they divided into Ottomans, who
were Sunni and settled, and Turkmens, who were nomads and in part Shiite (or,
rather, Alevi). The latter were to keep the name “Turkmen”for a long time: from the 13th century onwards they
“Turkised”the Iranian populations of Azerbaijan (who
spoke west Iranian languages such as Tat, which is still found in residual
forms), thus creating a new identity based on Shiism and
the use of Turkish. These are the people today known as Azeris.”
12)
X. Planhol, “Iran: Geography”
in Encyclopaedia Iranica
This unique aspect of Azerbaijan, the only
area to have been almost entirely “Turkicized” within
Iranian territory, is the result of a complex, progressive cultural and
historical process, in which factors accumulated successively (Sümer; Planhol, 1995, pp. 510-12)
The process merits deeper analysis of the extent to which it illustrates the
great resilience of the land of Iran. The first phase was the amassing of
nomads, initially at the time of the Turkish invasions, following the route of
penetration along the piedmont south of the Alborz,
facing the Byzantine borders, then those of the Greek empire of Trebizond and
Christian Georgia. The Mongol invasion in the 13th century led to an extensive
renewal of tribal stock, and the Turkic groups of the region during this period
had not yet become stable. In the 15th century, the assimilation of the
indigenous Iranian population was far from being completed. The decisive
episode, at the beginning of the 16th century, was the adoption of Shiʿite Islam as the religion of the state by the Iran
of the Safavids, whereas the Ottoman empire remained faithful to Sunnite orthodoxy. Shiʿite propaganda spread among the nomadic Turkoman tribes of Anatolia, far from urban centers of
orthodoxy. These Shiʿite nomads returned en
masse along their migratory route back to Safavid
Iran. This movement was to extend up to southwest Anatolia, from where the Tekelu, originally from the Lycian
peninsula, returned to Iran with 15,000 camels. These nomads returning from
Ottoman territory naturally settled en masse in regions near the border, and it
was from this period that the definitive “Turkicization”
of Azerbaijan dates, along with the establishment of the present-day
Azeri-Persian linguistic border—not far from Qazvin, only some 150 kilometers
from Tehran.