در رابطه با زبان پیشین آذربایجان و دیاکونوف

علی دوستزاده

 

 

 

جناب فرهاد قابوسی در مقاله‌ي «زبان قدیم آذربایجان نمیتواند ایرانی بوده باشد»

http://www.iran-chabar.de/article.jsp?essayId=10478

 

مینویسند:

"علاوه بر این همچنانکه در مقاله خود اثبات کرده ام بر طبق نظر یکی از متخصص زبانهای قدیم ایران "والتر برونو هنینگ" برخلاف مغالطه مولف نامعلوم "روابط خوب زبانهای (غلط، درستش لهجه ها است) ایرانی آذربایجان جنوبی... مانند هرزنی و ... با لهجه های شمالغربی و مرکزی ایران" هیچ ربطی به نوعیت زبان آذربایجان نمی تواند داشته باشد! و باز همچنانکه در مقاله خود اشاره کرده ام، بخلاف مغالطه مولف مجهول، "دیاکونوف" در "تاریخ ماد" مشخصا وجود زبانهای مختلف در ماد قدیم را دقیقا تایید کرده و بر رابطه زبان قدیم آذربایجان که زبان عیلامی باشد با زبانهای آورال ـ آلتائی که شامل زبان ترکی است، تاکید میکند."

 

بنده ناچایز نیز به مقاله دیگر جناب فرهاد قابوسی رجوع کردم و ناچار ایشان نظرهای مارکورات و هنینگ و دیاکونوف را نادیده گرفته اند.  به علاوه این در این مقاله نظر چند محقق دیگر مانند ولادیمیر مینورسکی و پیتر گلدن داده خواهد شد و به کتاب سفینه تبریزی نیز اشاره خواهد شد. 

 

یک)

نخست بایست به دیاکونوف اشاره کرده.  بنده به مقاله های روسی و انگلیسی و ترجمه تاریخ مادر دیاکونوف رجوع کردم و برخلاف نظر جناب فرهاد قابوسی، دیاکونوف به صراحت زبان پیشین آذربایجان) را ایرانی میداند. 

 

در اینجا از چهار نوشته دیاکونوف استفاده میشود.

 

«تنها مورد استعمال مجاز اصطلاح آريايي درباره اقوامي است كه در ازمنه باستاني خود، خويشتن را آريا مي ناميدند. هنديان و ايرانيان (پارسيان) و مادها و اسكيت ها و آلان ها و اقوام ايراني زبان آسياي ميانه خود را آريا مي خواندند»

(ا. م. دياكونوف: «تاريخ ماد»، ترجمه كريم كشاورز، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380، ص 142، سطرهاي 5 تا 9، و يادداشت هاي 12 تا 17 ص 82-481).

 

شايان توجه است كه دياكونوف، پژوهشگر روس، در بخش مربوط به "ماد" تاريخ ايران كمبريج (1985، ص 42)، كه سي سال پس از كتاب تاريخ ماد او منتشر شده است، همچنان و به تأكيد، به آريايي بودن مادها تصريح كرده است:

 

It is pretty certain that pastoral tribes with subsidiary agriculture who created the archeological Srubnya(Kurgan) and Andorovo cultures of steppes of Eastern Europe, Kazakhistan, and Soviet Central Asia in the 2nd millennium B.C. were the direct precursors of the Scythians and the Sacae, i.e. of the “Eastern” Iranians.  But this means that the division of the tribes speaking Indo-Iranian (Aryan), into Indo-Aryan and Iranians, must have antedates the creation of these two archeological cultures.  It also means that the ancestors of the speakers of Indo-Aryan and “Western” Iranian idioms(Median, Persian and Parthian) must have reached the south-western part of Central Asia and Easter Iran already earlier, by the end of the 3rd or the beginning of the 2nd millennium B.C.  During the 2nd millennium a considerable part of the population of the Iranian Plateu must already have spoken Indo-Iranian languages, perhaps even Old Iranian languages.

(= تا حدي مسلم است كه قبايل دام دار داراي [اقتصاد] فرعي كشاورزي،  كه فرهنگ هاي باستان شناختي سروبنيا (كورگان) و آندرونووي دشت هاي اروپاي شرقي، قزاقستان و آسياي ميانه شوروي [سابق] را در هزاره دوم پ.م. پديد آوردند، پيشروان مستقيم سكيث ها و سكاها، يعني ايرانيان شرقي بودند. اما اين بدان معنا است كه انشعاب قبايل هندوايراني (آريايي) زبان به هندوآريايي و ايراني، مي‌بايد پيش از پيدايش اين دو فرهنگ باستان شناختي رخ داده باشد. اين باز بدان معناست كه نياكان گويندگان زبان هندوآريايي و گويش هاي ايراني غربي (مادي، پارسي و پارتي) مي‌بايد زماني زودتر، در پايان هزاره سوم پ.م. يا آغاز هزاره دوم پ.م. به بخش جنوب غربي آسياي مركزي و ايران شرقي رسيده باشند. در طي هزاره دوم پ.م. بخش عمده اي از جمعيت نجد ايران لابد به زبان هاي هندوايراني، و شايد حتا به زبان هاي ايراني باستان، سخن مي گفته اند.)

 

 

وجود قومي آريايي به نام ماد ساخته و پرداخته مورخان ايراني دوران پهلوي نيست بل كه حقيقتي است مبتني بر اسناد و شواهد معتبر تاريخي و باستان شناختي كه عموم دانشمندان جهان به درستي آن ها اعتقاد دارند. حاكميت مادهاي ايراني بر غرب ايران، و سپس پيوستن سكاهاي ايراني بدانان، به تدريج عناصر فرهنگي و زباني و قومي ايراني را بر اين منطقه به طور كامل چيره ساخت. بنابراين در اواسط هزاره اول پيش از ميلاد ديگر عناصر زباني بومي در اين بخش از ايران برجاي نبوده است و لذا تكاپوي پان ترکیستان براي انكار وجود مادها و ماهيت ايراني ساكنان غرب و شمال غرب ايران (آذربايجان) راه به جايي نخواهد برد. ايگور دياكونوف نيز خود بدين نكته به روشني در کتاب ماد تأكيد كرده است:

از قرن هفتم قبل از ميلاد به بعد به تقريب، تمام نام هاي مادي كه به ما رسيده ريشه واضح ايراني دارد ... اين دلايل براي اثبات اين كه زبان مادي (گروه ايراني) لسان مشترك و همگاني اتحاديه قبايل ماد بوده است، كافي به نظر مي رسد (ص 144). در سرزمين ماد، از قرن نهم تا هفتم قبل از ميلاد، چه از روي اصطلاحات جغرافيايي و چه اسامي خاص، پيش رفت عنصر لساني ايراني از مشرق به طرف غرب آشكارا مشهود مي باشد (ص 145). به موازات توسعه حدود سرزمين ماد در قرن هاي هفتم و ششم قبل از ميلاد دايره انتشار زبان مادي – ايراني نيز وسيع تر گرديده است و يكي از علامات آن همانا توسعه دامنه نشر اسامي مادي – ايراني مي باشد (ص 148). زبان مادي ايراني ظاهرا زبان مشترك قبايل ماد بوده و ظهور اسكيت ها محتملا وضع زبان مذكور را بيش از پيش استوار ساخت، زيرا كه تقريبا بدون ترديد مي توان گفت كه اسكيت ها آن زبان را به آساني مي فهميده اند ... محتملا نفوذ مغان و كيش ايشان در سراسر خاك ماد در عين زمان بسط يافت و زبان مغانْ زباني ايراني بود (ص 255). زباني كه مردم عهد باستان مادي مي ناميدند به زبان هاي ايراني تعلق داشته و از اين رهگذر مانند زبان هايي بوده كه اقوام اسكان داده شده و لااقل اكثر اقوام صحرانشين آسياي ميانه، كه اكثريت قاطع اخلاف شان اكنون به يكي از زبان هاي گروه تركي سخن مي گويند، بدون استثنا در عهد باستان بدان متكلم بودند (ص 63). از اواسط هزاره اول قبل از ميلاد در بخش اعظم پهنه هاي ايران‌زمين زبان هاي هندواروپايي (ايراني) كسب برتري كردند و اقوامي كه متكلم به السنه مزبور بودند بعدها فرهنگ بزرگ ايران را آفريدند ... دانش غرب در عصر حاضر، به درستي متوجه نفوذ ايشان در سرزمين ماد و حركت تدريجي شان از شرق به غرب گشت (73-72).

بنابراين، كاملا روشن است كه ساكنان شمال غرب ايران از هزاران سال پيش برخوردار از زبان و فرهنگي ايراني بودند و لذا تكلم كنوني آنان به زبان تركي، هرگز به معناي داشتن تبار و هويتي تركي نيست.

 

 

 

همچنین در یکی از آخرین کتابهای خود، دیاکونوف به صراحت میگوید:

The Turks, conquering lands which had been inhabited by peoples speaking languages of the Iranian branch of Indo-European (Khorezm, Sogdiana, Bactria, Media, Persia, etc.) took wives from the local population and merged with it, both culturally and – in many parts of this territory – also linguistically. 

(The Paths of History – Igor M. Diakonoff, Contributor Geoffery Alan Hosking, Published in the year 1999, Cambridge University Press, pg 88)

در جمله بالا دیاکونوف به صراحت مادها را ایرانی میداند و سرازیر شدن ترکها مال دوران بسیار پس از مادها ذکر کرده است.

 

 

و در نهایت بهتر است از خود زندگینامه دیاکونوف که آخرین اثر وی است و در دوران پس از شوروی نوشته شده است نگاه کنیم.  زیرا در این دوران دیگر سیاستهای خلق سازی شوروی در کار نبود و دیاکونوف هم به صراحت نظر خود را درباره کتاب ماد خودش مینویسد:

 

 

 

http://www.srcc.msu.su/uni-persona/site/ind_cont.htm

 

I.M. Dyakonoff. (1915- 1999)

Publisher: (European House), Sankt Petersburg, Russia, 1995

700 copies

ISBN – n/a

 

در صفحه 730 و 731 این کتاب به قلم خودش دیاکونوف که به انگلیسی نیز در زیر ترجمه شده است:

The book of memoirs

 

Last Chapter (After the war)
pp 730 - 731 

 

 

 But Hermitage salary alone was not enough for living, even combined with what Nina earned, and I, following to an advice from a pupil of my brother Misha, Lesha Brstanicky, [signed a contract and] agreed to write "History of the Media" for Azerbaijan.


All they searched for more aristocratic and more ancient ancestors, and Azerbaijanis hoped, that Medes were their ancient ancestors.

 

The staff of Institute of history of Azerbaijan resembled me a good panopticon. All members had appropriate social origin and were party members (or so it was considered); few could hardly talk Persian, but basically all were occupied by mutual eating (office politics - AB). Characteristic feature: once, when we had a party (a banquet) in my honor at the Institute director’ apartment (who, if I am not wrong, was commissioned from a railway related-job), I was amazed by fact that in this society consisted solely of Communist party members, there were no women. Even the mistress of the house appeared only once about four o'clock in the morning and has drunk a toast for our health with a liqueur glass, standing at the doors.
 
The majority of employees of the Institute had very distant relation to science. Among other guests were my friend Lenja Bretanitsky (which, however, worked at other institute), certain complacent and wise old man, who according to rumors, was a red agent during Musavatists time, one bearer of hero of Soviet Union medal, arabist, who later become famous after publication of one scientific historical medieval, either Arabic, or Persian manuscript, from which all quotes about Armenians were removed completely; besides that there were couple of mediocre archeologists; the rest were [Communist] party activists, who were commissioned to scientific front.

 

Shortly before that celebrations of a series of anniversaries of great poets of the USSR people started. Before the war a celebration of Armenian epos hero of David of Sassoon anniversary took place (epos’ date was unknown, though). I caught only the end of the celebrations in 1939 while participating in the expedition, excavating Karmir Blur [in Armenia]. And it was planned an anniversary of the great poet Nizami celebration in Azerbaijan. There were slight problems with Nizami - first of all he was not Azeri but Persian (Iranian) poet, and though he lived in presently Azerbaijani city of Ganja, which, like many cities in the region, had Iranian population in Middle Ages.  Second, according to the ritual, it was required to place a portrait of the poet on a prominent place, and whole building in one of the central areas of Baku was allocated for a museum of the paintings illustrating Nizami poems.

Problem was that the Koran strictly forbids any images of alive essences, and nor a Nizami portrait, neither paintings illustrating his poems never existed at all.

So Nizami portrait and paintings illustrating his poems were ordered three months before celebrations start.  The portrait has been delivered to the house of Azerbaijan Communist party first secretary Bagirov, local Stalin. He called a Middle Ages specialist from the Institute of History, drew down a cover from the portrait and asked:
- Is it close to original?
- Who is the original? - the expert has shy mumbled. Bagirov has reddened from anger.
- Nizami!
- You see, - the expert told, - they have not created portraits in Middle Ages in the East...

All the same, the portrait occupied a central place in gallery. It was very difficult to imagine more ugly collection of ugly, botched work, than that which was collected on a museum floor for the anniversary.

I could not prove to Azeris, that Medes were their ancestors, because, after all, it was not so. But I wrote "History of the Media", big, detailed work.   Meanwhile, according to the USSR law a person could not have more than one job, so I was forced to leave (without a regret) Azerbaijan Academy of sciences, and, alas, the Hermitage, with its scanty earnings. For some period I worked at Leningrad’s office of History museum…

 

نتیجه بخش بالا اینست:

دیاکونوف میگوید که آکادمی علوم آذربایجان او را استخدام کرد که کتاب تاریخ مادر (همان که کریم کشاورز به فارسی ترجمه کرده است) را تالیف کند.  دیاکونوف به صراحت میگوید: "من نتوانستم برای آذربایجانیها ثابت کنم که مادها نیاکان آنها هستند.  بلاخره حقیقت همینست.  ولی من کتاب تاریخ ماد را نوشتم.».

 

برای همین است که برای نظرهای بهتر و شفافت تر و صحیح تر در رابطه با مادها، بایست به نوشتار دیاکونوف در تاریخ کامبریدج ایران نگاه کرد.  زیرا دیگر در اینجا، نه استخدامی برای جمهوری شوروی آذربایجان در کار بوده است و نه فشارهای دوران استالین.

http://www.azargoshnasp.net/history/Medes/medediak/maad.html

 

 

همچنین جالب است که نظر دیاکونوف را در رابطه با نظامی بدانیم:

"جشنواره نظامی گنجوی چند مشکل داشت.  بزرگترین مشکل آن این بود که نظامی گنجوی ترک نبود بلکه ایرانی(پارسی) بود و هر چند او در شهر امروزین گنجه زندگی میکرد ولی گنجه در زمان خودش یک شهر ایرانی-زبان بود»

 

بنابراین بر خلاف نظر جناب فرهاد قابوسی، نظر دیاکونوف به صراحت اینست که مادها آریایی و غیرترک میبودند.  همچنین نظر دیاکونوف دربازه زبان ایلامی اینست که هیچ پیوندی به زبانهای آلتایی ندارد.  لازم به ذکر است که امروز حتی خانواده اورال-آلتایی میان محققان و زبانشناسان دیگر استفاده نمیشود بلکه زبانهای آلتایی و زبانهای اورالی در میان زبانشناسان دو خانواده جدا از هم دانسته میشوند. 

 

 

نظرهای هنینگ و مینورسکی و مارکورات و گلدن و دانشنامه برینتیکا..

 

 

هرچند استاد مارکورات مال صدسال پیش بود و امروز محققین بایست به منابع تازه رجوع کنند، ایشان در کتاب ایرانشهر به صراحت مینویسند:

 

علامه قزويني در كتاب بيست مقاله از قول ماركوارت، مستشرق مشهور آلماني كه در كتاب ايرانشهر خود آورده، مي‌نويسد: «‌اصل زبان حقيقي پهلوي عبارت بوده است از زبان آذربايجان، كه زبان كتبي اشكانيان بوده است.  چون ماركوارت از فضلا و مستشرقين و موثقين آنها است و لابد بي ماخذ و بدون دليل سخن نمي‌گويد.»( قزويني، بيست مقاله، چاپ دوم، چاپ دنياي كتاب، 1363، صص 184-183.)

 

در هر رو، نظر مارکورات هرچی بوده است، مال صدسال پیش میباشد و در آن زمان بسیاری از آثارهای زبانهای پارسی باستان و لغات مادی و اشکانی و فهلویات متعدد از آذربایجان هنوز شناخته نشده بودند.  همچنین آقای قابوسی دچار اشتباه فاحشی شدند و زبان قفقازی و غیرترکی و غیرایرانی آلبانیای قفقاز را یک زبان ترکی حساب کردند.  در حالیکه زبان آلبانیای قفقاز جزو گروه های زبانهای قفقازی همریشه با لزگی و گرجی حساب میشود و در دوران پس از اسلام، کلیسای مسیحی آلبانیای قفقاز در کلیساسی ارمنیان ادغام شد.  آلبانیهای قفقاز (آرانیها) هیچ وابستگی به ترکان نداشتند!  بنابراین روشن میگردد که ما نمیتوانیم ترجمه گری جناب فرهاد قابوسی را از مارکورات مود اطمنیان بدانیم زیرا ایشان نتیجه های غلط از منابع تاریخی مانند کتاب موسی خورنسی و حتی استاد مارکورات میگیرند.

 

نظر هنینگ هم اینست:

 

It is generally agreed, and indeed not subject to serious doubt, that before the advent of the Turks, Iranian languages were spoken here in Azerbaijan and Zanjan, as elsewhere in Persia.

(Henning, W.B. "The Ancient Language of Azerbaijan," Transactions of the Philological Society (1954): 457)

 

ترجمه:

پیش از آمدن ترکان به ایران، زبانهای ایرانی در آذربایجان و زنجان مانند سایر ایران رواج داشتند و این نظریه محققین میباشد و تردید واقعی در این موضوع وجود ندارد.

 

همچنین لازم به ذکر است که خود هنینگ در رابطه مقاله خودش که دستاویز جناب قابوسی شده است ، به صراحت در یادداشتی بر مقاله خود  مینویسد:

 

 

This paper has been dogged by misfortune. Important new publications, each requiring fresh adaptation of the views presented, kept coming in, cither at the last minute or after the event. While the printing was in process, my friend and former student Dr. E. Yarshater, of the University of Tehran, presented me with (1) the second edition of Kesravi's Azari, for which I had looked so long in vain (above, p. 165 ; it is indeed, much superior to the third edition, which is merely a reprint); (2) H. Sutude (Sotoodeh), Farhang-i Gilaki, Tehran, 1954 (an admirable work); (3) Yahya Zoka, The dialect of Keringan, Tehran, 1332/1953-4 (the first glimpse of one of the unknown dialects of the Qaraja-day, see above, p. 165; received too late, unfortunately, to be taken into account here).

 

یعنی ایشان میگویند که بسیاری از منابع به دستشان نرسیده من جمله گویشهای خلخال و گویشهای کرینگان.   متنها به زبان هرزنی دسترسی داشتند و مطمئن نبودند.  تنها متنی که ایشان به آن دسترسی داشتند همان زبان هرزنی و تاکستانی بود.  بنابراین در یادداشت بر مقاله خودش مینویسد که این مقاله با بدبختی روبرو شده و مقالاتی و کتابهایی به تازه چاپ شده اند که موجب میشود که بسیاری از دیدگاه-ها در رابطه با مقاله ای که نوشته شدم تعویض شوند. 

 

همچنین در مقاله خود، هنینگ به صراحت مینویسد:

 

Secondly : some villages in the Qarajadagh, to the north-cast of Tabriz. Nothing is known about their language.*

Thirdly : several villages in Khalkhal, at the eastern fringe of Azerbaijan.   This is precisely the area in which we should expect to find dialects that provide a transition from Talish To Takistani, and for this reason it is much to be regretted that we know nothing about them.   There is at least a potential source of information. 

 

بنابراین ایشان نه به زبانهای ایرانی خلخال و نه زبانهای ایرانی قاراجاداغ دسترسی داشتند و برای همین پس از دسترسی به این منابع تارزه، همان یادداشت بالا را بر مقاله خود افزوده است.

 

ولادیمیر مینورسکی هم مینویسد:

 

Professor Vladimir Minorsky also states:

 

‘’ In the beginning of the 5th/11th century the G̲h̲uzz hordes, first in smaller parties, and then in considerable numbers, under the Seldjukids occupied Adharbayjan.  In consequence, the Iranian population of Adharbayjan and the adjacent parts of Transcaucasia became Turkophone.

(Minorsky, V.; Minorsky, V. "Ad̲h̲arbayd̲j̲an " Encyclopaedia of Islam. Edited by: P. Bearman , Th. Bianquis , C.E. Bosworth , E. van Donzel and W.P. Heinrichs. Brill, 2007.)

 

ترجمه:

در زمان قرن پنجم هجری، قبایل اغوز نخست اول به طور اندک و سپس با شمار بسیار زیر نظر سلجوقیان آذربایجان را اشغال کردند.  در این زمان، مردمان ایرانی-تبار آذربایجان و بخشهایی از قفقاز ترکزبان شدند

 

 

 

 

از دانشنامه بریتانيكا (زير واژه اغوز) نقل قول می کنیم:

These Turks came to form the bulk of the population there, and one Oguz tribal chief, Osman, founded the Ottoman dynasty (early 14th century) that would subsequently extend Turkish power throughout the eastern Mediterranean. The Oguz are the primary ancestors of the Turks of present-day Turkey. Little is known about the origins of the Turkic peoples, and much of their history even up to the time of the Mongol conquests in the 10th–13th centuries is shrouded in obscurity. Chinese documents of the 6th century AD refer to the empire of the T'u-chüeh as consisting of two parts, the northern and western Turks. This empire submitted to the nominal suzerainty of the Chinese T'ang dynasty in the 7th century, but the northern Turks regained their independence in 682 and retained it until 744. The Orhon inscriptions, the oldest known Turkic records (8th century), refer to this empire and particularly to the confederation of Turkic tribes known as the Oguz; to the Uighur, who lived along the Selenga River (in present-day Mongolia); and to the Kyrgyz, who lived along the Yenisey River (in north-central Russia). When able to escape the domination of the T'ang dynasty, these northern Turkic groups fought each other for control of Mongolia from the 8th to the 11th century, when the Oguz migrated westward into Iran and Afghanistan. In Iran the family of Oguz tribes known as Seljuqs created an empire that by the late 11th century stretched from the Amu Darya south to the Persian Gulf and from the Indus River west to the Mediterranean Sea. In 1071 the Seljuq sultan Alp-Arslan defeated the Byzantine Empire at the Battle of Manzikert and thereby opened the way for several million Oguz tribesmen to settle in Anatolia.

(= درباره خاستگاه مردمان ترك آگاهي هاي اندكي موجود است، و بخش عمده اي از تاريخ آنان حتا تا زمان فتوح مغولان در سده هاي 13-10 م. در پرده ابهام است. اسناد چيني سده ششم م. به امپراتوري تو- چوئه، كه مركب از دو بخش، تركان شمالي و تركان غربي بود، اشاره مي كنند. اين امپراتوري در سده هفتم  به حاكميت صوري دودمان چيني تانگ گردن نهاد، اما تركان شمالي در 682 استقلال خود را بازيافتند و تا 744 حفظ كردند. كتيبه هاي ارخون، كهن ترين نوشته‌ي شناخته شده ي تركي (سده هشتم)، بدين امپراتوري و به ويژه به اتحاديه قبايل ترك معروف به اغوز؛ نيز به ايغورها، كه در امتداد رود سلنگا (اينك در مغولستان) مي زيستند؛ به قرقيزها، كه به موازات رود يني سئي (اينك در روسيه) مي زيستند اشاره دارد. اين دسته هاي تركان شمالي، هنگامي كه موفق به رهايي از استيلاي دودمان تانگ شدند، براي تسلط بر مغولستان از سده هشتم تا يازدهم، آن گاه كه اغوزها به سوي غرب به ايران و افغانستان مهاجرت كردند، به نبرد با يك ديگر پرداختند. در ايران يكي از تيره هاي قبايل اغوز، معروف به سلجوقيان، در اواخر سده يازدهم امپراتوري اي را پديد آوردند كه از آمودريا تا خليج فارس در جنوب، و از رود سند تا درياي مديترانه در غرب گسترده بود. در 1071 سلطان سلجوقي آلپ ارسلان امپراتور بيزانس را در نبرد منزيكرت شكست داد و در نتيجه آن راه اسكان چندين ميليون ايلياتي اغوز در آناتولي گشوده شد. اين تركان به گونه توده اي از مردمان بدين سرزمين وارد شدند، و يكي از قبيله سالاران اغز، به نام عثمان، دودمان عثماني را بنيان نهاد (اوايل سده 14) كه سپس نيروي تركان  را در سراسر مديترانه شرقي گسترش داد. اغوزها نياكان اصلي تركان تركيه كنوني هستند)

 

 

 

پروفسور پیتر گلدن

(http://newark.rutgers.edu/~history/index.php?content=deptmem&name=golden)

امروز جزو برترین پژوهشگران اقوام ترکی میباشند.   در صفحه 386 کتاب خود که جامع ترین و کامل ترین کتابی است که درباره تاریخ گروه های مختلف ترک چاپ شده است روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به چند مرحله بخش کرده است.

 

Turkic penetration probably began in the Huunic era and its aftermath. Steady pressure from Turkic nomads was typical of the Khazar era, although there are no unambiguous references to permanent settlements. These most certainly occurred with the arrival of the Oguz in the 11th century. The Turkicization of much of Azarbayjan, according to Soviet scholars, was completed largely during the Ilxanid period if not by late Seljuk times. Sumer, placing a slightly different emphasis on the data (more correct in my view), posts three periods which Turkicization took place: Seljuk, Mongol and Post-Mongol(Qara Qoyunlu, Aq Qoyunlu and Safavid). In the first two, Oguz Turkic tribes advanced or were driven to the western frontiers (Anatolia) and Northern Azarbaijan(Arran, the Mugan steppe). In the last period, the Turkic elements in Iran(derived from Oguz, with lesser admixture of Uygur, Qipchaq, Qaluq and other Turks brought to Iran during the Chinggisid era, as well as Turkicized Mongols) were joined now by Anatolian Turks migrating back to Iran. This marked the final stage of Turkicization. Although there is some evidence for the presence of Qipchaqs among the Turkic tribes coming to this region, there is little doubt that the critical mass which brought about this linguistic shift was provided by the same Oguz-Turkmen tribes that had come to Anatolia. The Azeris of today, are an overwhelmingly sedentary, detribalized people.

 

 

پس بنا بر نظر پیتر گلدن، زبان ترکی تنها در دوران صفویان در آذربایجان غالب شد.  بنابراین برخلاف نظر جناب قابوسی، نظر محققین امروز بر ایرانی-تبار  بودن (یعنی از خانواده هندوایرانی و شاخه ایرانی و همریشه با زبانهای کردی و پارسی و تالشی ...) زبان پیشین آذربایجان است.  این نظریه محققان هیچ ربطی به پان ایرانیسم ندارد بلکه امروز هرکسی میتواند در این موضوع تحقیق کند.

 

برای نمونه بخشی از کتابهای محققان امروز در google books رایگان قابل دسترس میباشد.

 

و ایشان میتوانند به آسانی در رابطه با نظر محققین و زبان مادی پژوهش کنند.

http://books.google.com/books?q=medes+%22iranian+language%22

 

 

سومری و ایلامی و ..غیره نه ربطی به هم دارند و نه ربطی به زبانهای آلتایی

 

 

یکی از مفهومهای بیجا و مورد کاربرد برخی از قومگرایان امروز واژه زبان "التصاقی" است. 

 

 

يک:  زبان هاي آگلوتيناتيو (التصاقي)  جهان فراوان اند ولي اين امر، به اين معنا نيست که هر زبان ملتصقي، ترکي مي باشد.  مثلا زبان هاي قهوه اي پوستان آستراليا وزبان بانتو(bantu) و (Swahili)  سياه پوستان آفريقا و زبان هاي سرخ پوستان آمريکا و زبان هاي دراويديان هند و زبان براهويي در شرق ايران و زبان هاي قفقازي مانند چچني و لازي و گرجستاني و اورارتو و هورياني و زبان باسک در اسپانيا و زبان هندواروپايي تخاري و تا حدي زبان هندواروپايي آلماني همگي آگلوتيناتيو مي باشند ولي با زبان تركي همريشه نيستند و اصلا ارتباطي با تركي ندارند. همچنين در گروه زبان هاي آلتاييك (كه زبان تركي زيرمجموعه ي آن است) مي شود از زبان هاي منچوري و ژاپني... نام برد كه آن ها هم آگلوتيناتيو هستند ولي تركي  نيستند.  همان طور كه زبان انگليسي  و عربي هر دو تحليلي (analytic) مي باشند ولي در دو خانواده مختلف زباني قرار گرفته اند. و منشا ديگري محسوب نمي شوند.

 

ergative به حالتي گفته مي شود كه در آن مفعول فعل متعدي مي تواند بدون تغيير در معنا در نقش فاعل فعل لازم بكار گرفته شود. براي مثال در زبان انگليسي، فعل open در دو جمله  I opened the door و The door opened به ترتيب در قالب فاعلي و مفعولي آمده است بدون آنكه ما با استفاده از قانون هاي دستوري و فعل كمكي was بخواهيم در آن تغييري ايجاد كنيم.

 

اما بايد گفت كه چيزي به نام اقوام التصاقي زبان نداريم. همانطور که چيزي به نام اقوام ارگاتيو زبان نداريم.  زبان ترکي براي نمونه يک زبان اسپليت-ارگاتيو نيست (برخلاف زبانهاي سومري، کردي، تالشي، لهجه هاي پارسي يزد و کرمان و فارس، پشتو). اما زبانهاي سومري و اورارتويي و هوريان و غيره همه زبان هاي اسپليت-ارگاتيو هستند. 

بگذاريد نظر چند دانشمند جديد را در مورد اين اصطلاح من در آوردي ( زبان التصاقي)، كه پان ترکيست ها در دروغ نويسي هاي خود به گستردگي از آن بهره مي برند، نقل كنم:

 

در سال 1971 فردي مجارستاني مقاله اي در مجله معتبر جهاني CA درج و ادعا كرد كه زبان هاي مجاري و تركي و اورال و آلتايي از بازماندگان زبان سومري هستند. ولي از طريق گونه شناسي زبان ها نمي توان همريشگي آن ها را ثابت كرد و حتا پيوند فرضي ميان دو خانواده زباني اورال- آلتايي نيز اثبات نشده است (Britannica: Ural and Altaic)  چه برسد به سومري و زبان هاي اورالي و زبان هاي آلتايي.  استدلال اين نظريه پرداز درست مانند استدلال پان تركيست ها است. زيرا اين فرد مي گفت چون زبان سومري التصاقي است پس زبان مجاري و سومري از يك خانواده اند. همچنين فرد ياد شده با استفاده از چند واژه مجعول سومري و تلفظ غير واقعي و تغيير معني آن ها مي خواست بگويد كه لغت هاي مشترك بسياري ميان زبان سومري و مجاري موجود است  در زبان مجاري مانند زبان تركي ريشه كلمات همواره ثابت است و لغات با افزودن پسوند هاي متفاوت به ريشه كلمات ساخته مي شود. براي همين در دوران گذشته يعني (60) سال پيش اشخاصي بودند كه فرض مي كردند اين دو زبان از يك ريشه اند. اما همانطور كه در بالا تذكر داديم نظر همه منابع معتبر بر اين است كه اين دو خانواده (اورالي و آلتايي) از هم جدا هستند.  همچنين ادعاي يگانگي ريشه زبان تركي و سومري كلا باطل است. پيشوندها و پسوندها در ساختار واژگاني زبان سومري، آزادانه به كار مي روند. سومري از اين نظر با ديگر زبان هاي پيوندي آسيايي، مانند اورالي و آلتايي، دراويدي، ژاپني، و كره اي فرق دارد؛ از اين رو كه در اين زبان ها در هنگام صرف فعل، اسم، يا ضمير، تنها از پسوندهاي معيني مي توان استفاده نمود.

 

در ادامه، به برخي از پاسخ هاي زبان شناسان به اين افراط گر مجاري، نگاهي مي افكنيم.  همين گفتارها در جاي خود، ادعاي پان تركيست ها را نيز ابطال مي كند زيرا استدلال شان درست مانند آن فرد مجاري است. برخي از نوشته هاي اين دانشمندان را در اين جا مي خوانيد.

 

«اين واقعيت كه زبان سومري در عين پيچيدگي، به خوبي شناخته شده است، در صدسال گذشته بسياري را وادار كرده تا دست به قلم برند و اين زبان را در عمل به همه زبان هاي موجود در سرزمين هاي ميان پلي نزيا و آفريقا ارتباط دهند. نويسندگان چنين پژوهش هايي به گونه اي استوار و قابل اعتماد اين نكته را اثبات مي كنند كه يا زبان خودشان يا زباني كه به آن علاقه مند شده اند به زبان سومري باستان مربوط است. قاعده ي اي نگونه پژوهش ها آن است كه پژوهشگران يادشده، چند واژه ي شبيه به واژگان سومري و تعدادي از ويژگي هاي زباني سومريان را كه از بافت متن ها برداشته شده و مي تواند با ويژگي هاي دستوري چند زبان ديگر هم شباهت داشته باشد،  به عنوان دليل ادعاي خود مطرح مي كنند.»

 

« تقسيم زبان ها به دو گونه ي «پيوندي» (التصاقي) و «تصريفي» تنها بخشي از كل ساختار زبان را، كه ساخت شناسي واژگاني ناميده مي شود، دربر مي گيرد. شباهت ساخت شناسي واژگاني ميان دو زبان، لزوما به معناي همريشه بودن آن دو زبان نيست.» 

 براي مثال، همه زبان هاي زير، زبان هايي پيوندي هستند، اما در گروه هايي متفاوت قرار داده مي شوند:

زبان هاي آفريقايي همچون بانتو، سواحيلي…..؛

زبان هاي دراويدي همچون تاميل و مالزيايي…..؛

زبان هاي بومي استراليا…؛

زبان هاي بومي آمريكا…؛

زبان هاي قفقاز همچون گرجي و چچني و لازي و اودي و لزگي..؛

زبان هاي هند و اروپايي همچون زبان تخاري و تا اندازه اي كمتر زبان هاي آلماني؛

زبان هاي پلي نزيايي.

و  زبان هاي اورالي،

و همچنين زبان هاي آلتايي  

 

زبانشناسی در اين باره مي گويد: «براي مثال، تخاري كه زباني هندواروپايي است، همانند سومري و مجاري، زباني پيوندي به شمار مي رود، اما هيچ كس زبان تخاري را  به اين دو زبان ربط نمي دهد.  در نتيجه ي سالها پژوهش بر روي بسياري از زبان ها از نظر پيوندي، تصريفي، يا جداگانه بودن زبان كه موضوعي پرسابقه است ولي امروزه مورد ترديد قرار دارد، من به اين نتيجه رسيده ام: از ديدگاه من، اين مفاهيم سه گانه (پيوندي، تصريفي، و جداگانه) حداكثر، مراحلي است كه زبان ها ممكن است يا بايد در گذر قرن ها از آن عبور كنند. همچنين از نظر من، چگونگي دسته بندي زبان ها به ويژگي هاي بنيادين آن ها بستگي دارد. براي مثال، زبان انگليسي را امروزه به عنوان زباني مستقل مي شناسيم، اما اين نكته پذيرفته شده است كه اين زبان پيش تر تصريفي بوده است و آثار تصريفي بودن هنوز در ساختار فعل هاي آن باقي است. اما اگر به گروهي از واژگان مانند "parent, parenthood,…" ، "man, manly, manliness,…" ، و "rest, restless, restlessness,…"  توجه كنيم، ديگر نمي توان ويژگي هاي پيوندي، به معناي كلاسيك را، در آن انكار كرد

 

به این نمونه میتوان واژگانی متعددی مانند واژه argumentatively  در انگلیسی نگاه کرد که از argue+ment+ative+ly یعنی چهار بن ساخته شده است و نظرهای کودکانه پان ترکیستان مانند اینست که چون زبان انگلیسی یا فارسی ویژگی التصاقی را در لغتسازی دارد، پس این زبانها با ترکی همریشه هستند.   برای نمونه برخلاف زبان ترکی که تنها پسوند دارد، زبان فارسی مانند ربان سومری هم میانوند، هم پیشوند و هم پسوند در لغتسازی دارد ولی کسی ادعا نمیکند که این زبان بخاطر این ویژگی دستور زبانی یک رریشه با فارسی باشد.  بنابراین گونه شناسی typology دو زبان هیچ نوع نشان پیوند دو زبان نیست چنانکه زبانشناسان امروزی نیز بر این امر اقرار میکنند.

 

و همچنان كه همه مي دانند، زبان عربي و زبان كردي از لحاظ ساختار لغت هر دو زباني تصريفي مي باشند ولي تا به حال هيچ كس ادعاي همخانواده بودن اين دو زبان را نكرده است.  ساختار لغت و جمله بندی تنها يكي از ده ها ابعاد يك زبان مي باشد.  اما همان طور كه اشاره كرديم زبان سومري حتا در شيوه ساختار لغت با زبان هاي تركي و مجاري بسيار فرق دارد. پيشوندها و پسوندها در ساختار واژگاني زبان سومري، آزادانه به كار مي روند. سومري از اين نظر با ديگر زبان هاي پيوندي آسيايي، مانند اورالي و  آلتاي، دراويدي، ژاپني، و كره اي فرق دارد؛ از اين جهت كه در اين زبان ها در هنگام صرف فعل، اسم، يا ضمير، تنها از پسوندهاي معيني مي توان استفاده نمود.   (در اينجا ميبينيد که اصطلاح عام کردن از واژه التصاقي بي معني است زيرا در ترکي تنها پسوند به بن اضافه ميشود در حاليکه در زبانهاي استراليايي و آفريقايي و سومري پيشوند و پسوند و ميانوند هر سه به بن اضافه ميشوند).

 

برخلاف تركي، زبان سومري زباني  اسپلیت-ارگاتيو است و اسپلیت-ارگاتيو بودن همانطور که به آن اشاره شد امري است ثابت تر در دوران تاريخ يک زبان. زبان پهلوي (و بطور كلي زبان هاي ايراني ميانه)، همانند زبان كردي جديد، ارگاتيو گسسته بوده اند. در زبان فارسي ميانه (و نيز در زبان هاي هندو آريايي ميانه، هندي جديد، پنجابي، راجستاني، ماراتي، و سندي) «زمان گذشته» در هندو اروپايي اصلي (در قالب استمراري، گذشته كامل، و ماضي نامعين) فراموش گرديد و جاي خود را به ساختاري داد كه اسم مفعول مجهول را دربر مي گرفت. براي نمونه در مورد فعل هاي متعدي، جمله ي I hit him تبديل شد به He (was) hit by me . در نتيجه ساختاري به وجود آمد كه در آن مفعول در حالت مستقيم (نهادي) و فاعل در حالت غيرمستقيم (حالت ملكي قديم در زبان هاي ايراني، و حالت ابزاري قديم در زبان هاي هندو آريايي) قرار گرفت.

 

زبانشناس دیگری نیز مینویسد:

«تعريف ارائه شده درباره ويژگي گونه شناختي پيوندي بودن زبان ها بسيار ضعيف است. چراكه اين ويژگي اساسا از اهميت چنداني برخوردار نيست. چنان كه يك فرد با مشاهده صدق كردن ويژگي ياد شده در زبان هاي قفقازي، اورالي، و آلتاي مي تواند به سادگي به كم اهميت بودن آن پي ببرد.

زبان سومري در بسياري از موارد كاملا با زبانهاي اورالي فرق دارد. براي نمونه، در زبان هاي اورالي صرف فعل تنها به وسيله پسوندها صورت مي گيرد، اما در زبان سومري علاوه بر پسوندها، انواع گوناگوني از پيشوند وجود دارد كه به فعل افزوده مي شوند. ضماير مفعولي، وجه نماها و مفاهيم واژگاني به واسطه اين پيشوندها تعيين مي شوند. براي نشان دادن تعدد و نيز شدت يك حالت «بُن» در زبان سومري مي تواند تكرار شود؛ حال آن كه اين ويژگي در زبان هاي اورالي(و همچنین التايي) وجود ندارد. درهر صورت،  ويژگي هاي مربوط به گونه شناسي(typology) زبان ها حداكثر مي تواند يافته هايي آزمايشي به شمار آيد و نمي توان آن ها را سندي بر ارتباط ديرين دو يا چند زبان دانست».

 

 

 

بنابراين چيزي به نام اقوام یک ریشه اسپليت-ارگاتيو زبان نداريم همانطور که چيزي به نام اقوام یک ریشه التصاقي-زبان نداريم و وجود شباهت در ميان يکي از صدها ويژگي دستوري دو زبان مختلف نمي تواند به معناي پيوند و همريشگي آن دو زبان باشد چنانکه همه دانشمندان و زبانشناسان نه زبان کردی و برخی از لهجه های فارسی را بخار اسلپیت ارگتیو بودن با سومری یکی میدانند و نه زبانهای هندواروپایی یا دراویدی یا ترکی یا غیره را بخاطر کیفیت های التصاقی در لغتسازی یا جمله سازی (هندواروپایی کمتر، ترکی تا حدی بیشتر ولی بدون پیشوند و میاوند  و دراویدی و زبانهای قفقازی مانند گرجستانی از ترکی بیشتر) جزو زبانهای همخانواده با سومریان میدانند.  بنابراین پان ترکیستها بخاطر ناآگاهی عمومی مردم از اصولات زبانشناسی، دروغ و تحریف اصولات زبانشناسی را برای کهن نشان دادن اقوام ترک به پیش میبرند در حالیکه تمام منابع دست کم از دوران مادها و چه پس از اسلام تا حداقل دوران مغولان، زبان آذربایجان را یک زبان ایرانی تبار میدانند چنانکه کتاب نو کشف سفینه تبریز و ده ها منبع دیگر این نکته را به خوبی ثابت کرده است.

http://www.azargoshnasp.net/languages/Azari/azarimain.htm

 

 

 

برای اطلاعات بیشتر:

 

تحريف پان تورکيسم درباره سومريها

 

درباه مردم قفقازي و رد نظر بطلان پان ترکيستان

 

بررسي نظرهاي پان ترکيستها و پان عربيستها درباره ايلاميان

 

همچنین میتوان به دانشنامه های معتبر مانند بریتنیکا سال 2007 رجوع کرد و زبانهای ایلامی و سومری نه ربطی با هم دارند و نه ربطی به ترکی. 

 

http://www.britannica.com/eb/article-9109817/Sumerian-language

 

http://www.britannica.com/eb/article-9032223/Elamite-language

 

 

بنابراین این نویسنده امیدوار است که با وجود جهان اینترنت و دسترسی به اطلاعات مستند، تحریف تاریخ کهن ایران نیز در میان غیرسیاسیون اثرگذار نخواهد بود.