تورانیان
ایرانی و توروککوهای هوریانی و پاسخی به
ادعای همهترکانگاران
پژوهش: آذرگشنسپ
یکی از همهترکانگاران(پان
ترکیستان) اخیرا ادعا نموده است که هوریانها(با
قبایلهای گوناگون که گویا نام یکی از قبایل
توروککو هست) و تورانیان از قبایل ترک بودند. هرچند وی اسنادی ارائه نکرد،
ولی تنها شباهت واژگان تور
(ایرانیان) و توروککو(یکی از قبایل
هوریان) با واژهء تورک را مورد
استناد قرار داده است. پیش از
اینکه ادامه بدهیم، بد نیست گفتاری سودمند در این
باب از دانشمند بزرگ جمهوری آذربایجان، اقرار علیوف به
میان آوریم. شادروان اقرار علیوف(1924-2004)،
رئیس بخش تاریخ شناسی انستیتو علم جمهوری
آذربایجان(بالاترین مجمع پژوهشی آن کشور)، در کتاب خود
تاریخ آتورپاتکان مینویسد:
http://www.azargoshnasp.net/languages/Azari/eqraaralioffzabaanatoorpaatekaan.htm
نام آذربايجان تـا زماني نه چندان
دور در رديف نامهايي قرار ميگرفت كه هيچگونه اختلاف نظري درباره آن وجود نداشت.
اما در ده سال اخير در جمهوري آذربايجان براي آنكه معنايي تازه به اين
مفهوم بدهند، كوششهاي فراوان به خرج داده ميشود.
اين تجديدنظر، بارها نه از جانب متخصصان
بلكه از سوي كساني كه از دانش به دوراند و تخصصي در اين زمينه ندارند، ابراز ميشود.
اين قبيل مردمان به كارهاي غير علمي دست
ميزنند و چنين گمان ميدارند كه بـا سخنپردازيهاي دور از حقيقت، ميتوانند
مسايل علمي را حل وفصل كنند! جريان را كاملا ساده كرده و بدون هيچ آگاهي از تحليل
ريشهشناسي و بيآنكه خويش را به دانش زبان شناسي بيارايند بـا تمامي نيرو،
كوشش ميكنند كه وجود تركان را در سرزمين ما باستاني بنمايانند و در تحليل خود
نام آذربايجان را به كار ميگيرند!
آنان كه در اين باره از خود كوشش بسيار به
خرج ميدهند، متوجه نيستند كه مفهوم نام، گرچه اسناد مهمي براي معين كردن تـاريخ
قومي خلق است، ولي استناد تنها براساس يك نام بدون نشانههاي ديگر امكانپذير و
دور از اصول علمي است. نيز نميتوان پيدايش زبان خلق را معني جديد داد. و تعيين
كوششهاي تاريخي ـ قومي خلقها بـا استفاده از مفهومي كه حتي بـا نام هم رديف هست،
غير علمي سات و خيلي خطرناك است.
نميتوان سادهلوحانه گمان كرد كه نامهاي
همگون، در تـاريخ بـا هم همانند بوده باشند. نامهاي به ظاهر شبيه كه در طول زماني
زيادي از هم جدا بودهاند، اكثرا به گونهاي تصادفي شبيه ميشوند. «ا.م دياكونوف»
در حالي كه تحليلي جدي از زبانشناسي ندارد، نام خلقها و كشورها را خودسرانه و با
سادهانديشي از روي شباهت ظاهر، به هم نزديك شمرده است و اين كار ما را به حل مسايل
قومي كشور نزديك نخواهد كرد. بـا اصطلاح اصولي دانشمنداني كه پيش از اين ياد كرده
شدند، در حل مشكلترين مسالههاي تاريخي منطقه از آنها استفاده مينمايند، اين
موضوع زياده از حد، ساده و ابتدايي است و بيش از حد مجاز، به خود روا ديدن را نشان
ميدهد. «دلايل» بيبنياد، ايجاد ميشود و تمامي كوشها براي اين انجام مييابد
كه براي نامي ]آذربايجان[ كه ذكرش را در بالا داشتيم كلمههاي شبيه از زبانهاي تركي پيدا
بكنند. بـا استفاده از «فال قهوه» و توضيح ريشهشناسي ميخواهند كه اين عقيده را
ثابت كنند كه نام آذربايجان، ريشه تركي دارد!
اين مولفان نسبت به تمامي قواعد ريشهشناسي
تطبيقي بياعتنايي نشان ميدهند. آنها آگاه نيستند كه بدون درنظر گرفتن احاطه
تاريخي و وضعيت تاريخي، همچنين تـاريخِ خود كلمهها و تغييراتي كه در طول
تـاريخ واژهها از ديدگاه قانونهاي آواشناسي رخ ميدهد، سنجش و مقايسه و برابر
نهادن واژهها هيچگونه پايه علمي ندارد. چون كه جاي هيچ باور علمي نيست كه اين
بـا آن اصطلاح درست همان معنا را داشته باشد كه در زباني ديگر بـا تلفظي شبيه به
آن به كار ميرود! اين مولفان بيخبر از آنند كه بـا شباهت ظاهري واژهها به
يكديگر، هيچ چيز را نميتوان اثبات كرد. شباهت تصادفي كلمهها، نامها و غيره در
زبانهاي گوناگون، يك چيزي معمولا ناگزير و از ديدگاه قانون احتمالات رياضي حتمي
است.
براساس قانون نظري احتمالات در زبانهاي
گوناگون ميتوان دهها كلمه شبيه به هم را پيدا كرد. ميتوان به ريخت كلمههاي
زيادي اشاره كرد كه نه تنها شبيه هم تلفظ ميشوند بلكه در اين، يا آن زبان، يك
معنا را افاده ميكنند ولي هيچ عموميت در پيدايش خود ندارند. همه كوششهايي كه به
يگانه پنداشتن واژههاي زبانهاي گوناگون انجام ميگيرد كه تصادفا شباهت ظاهري
دارند، كاملا اشتباه است. همان طور كه ذكر گرديد كلمههايي كه همانند يكديگر طنينانداز
ميشوند، ممكن است از ديدگاه نژادشناسي زبان يكي نباشند. ميتوان بـا تمامي مسئوليت اظهار نمود كه
مولفاني كه ريشه مـردم آذربايجان را تركي ميدانند، تحمل هيچگونه انتقاد را
ندارند. چون كه اين عقيده، اساس علمي ندارد! و بـا هيچ اصل علمي نميتوان گفتههاي
آنها را تصديق كرد و ممكن نيست كه گفتههايي را كه هيچ پايه و اساس قانونمند
ندارند، در رديف كار علمي و تحقيقي جاي داد. آنهايي كه اين را درنظر ميگيرند و
ميكوشند، از اصولي واهي در علم استفاده نمايند، هنوز از سده گذشته مورد
مسخره و خنده قرار دارند.
هر چند كه دليلهاي مولفاني كه كوشش ميكنند
تـا ريشه نام آذربايجان را تركي بدانند هيچگونه پايه ندارد و لازم نيست كه
از نقطهنظر زبان شناسي و تـاريخشناسي اين گفتههاي بياساس را ردكرد ولي
متاسفانه اين به اصطلاح «ايده» در كتابهاي ادبيات جدي و علمي ـ مردمي و حتي علمي
نيز جا باز كرده است و همين، مرا وا ميدارد كوشش نمايم تـا نقطهنظري علمي
را درباره پيدايش مفهوم آذربايجان كه در پايان سده چهارم و آغاز سده سوم پيش از
ميلاد پيدا شد، به طوري كه حتي در دوران باستان آغاز مصر ميانه انعكاس پيدا
كرد، باز نمايم!
با این آغازینه، خوب
است ما نمونههایی بیاورم. برای نمونه به مردمی و
منطقهای به نام Aratta در متون
سومریها (حدود چهارهزار و هفتصد سال تا پنج هزار سال پیش) (اکنون سال
2008) پیدا شده است.
دو
سند در این مورد معرفی میکنیم:
In passing, we may
consider the fragmentary quasi-historical epic of "Enmerkar
and the Lord of Aratta", which is set at the
time of the founding of Uruk by Enmerkar.* In this
poem, the latter king seeks to obtain the submission of the Lord of Aratta (probably called Ensukushsiranna).
This may refer to Sumerian subjugation of an older city-state situated east of
Elam and Anshan (perhaps in Afghanistan], since it is said to be separated from
Sumer by seven mountain ranges (I.I7I). Aratta is also, interestingly, mentioned in (he Indian epic
Mahabharata VIII, 30.35 (cf. 43,47) as a
hostile mountainous land whence flow five rivers including the Sindhu, and which is peopled by the Balhikas,
also called Vasatis, Sindhus and Sauviras. It is a land that
is to be avoided by the Aryas .The Sumerian poem also refers to Aratta as the land cursed by Enki
(LI 19). It further states that, although Inanna was
the goddess of Aratta, "she did not favor him
like [she favored] the lord of Kullab [Lnmerkar]". The poem recounts Enmerkar's
efforts to obtain Aratta's submission to him so that
he may establish his kingdom at Uruk with the
blessings of Enki of Eridu.
It is interesting to note that the religion of Aratta
however, is the same as that of the Sumerians, since both Aratta
and Uruk are mentioned in the poem as being devoted
to Ulu, the sun-god and his sister Inanna.
We have seen that the first settlements m Afghanistan resembling those of Elam and the Indus Valley are from ca 3000 B.C. in Mundigak. As the date of the occupation of Mundigak is somewhat later than that of Uruk, it is not certain if the Mundigak settlement represents Aratta, and whether the hostility represented in the poem of 'Enmerkar and the Lord of Aratta as well as in the MBh is historical at all. For, indeed, like Dilmun, Aratta may have been a symbolic land expressing the opposite of Dharman/Dilmun, since Dilmun and Aratta are represented together in an early Mesopotamian text as if they were the two poles of the universe.(Alexander Jacob, “Atman: A Reconstruction of the Solar Cosmology of the Indo-Europeans”, Georg Olms Verlag, 2005)
سند دوم:
Difficulties arose, however, with
linguistic contacts when, as a result of migrations or by the rise of traffic
on rivers and by sea, or through the caravan trade of more developed societies,
distant peoples speaking different languages got into contact with one another.
In these cases, the use of some systems of signs, replacing communication by
language, became necessary. According to the Sumerian epic 'The Lord of Aratta' when King Enmerkar sent
an expedition to Aratta (today the archaeological
site Shahr-i Sokhta in Iran)
in order to obtain building materials, the Sumerian merchants made known their
demands with the help of pictographic signs scratched on clay tablets. The men
of Aratta understood the pictographic signs and
adopting this communication system, they also began to create pictographic
signs to express their claims for a counter value in cereals.(Janos Harmatta, “The Language of the ‘Silk Route’ up to the 16th
century” in: Atlas of languages of intercultural Communications in the Pacific,
Asia, and the Americas (Trends in Linguistic Documentation), International Council
of Philosophy and Humanistic Studies (Corporate Author), Stephen A. Wurm (Editor), Peter Muhlhausler
(Editor), Darrell T. Tyron (Editor), S. A. Wurm
(Editor), D. T. Tryon (Editor), Mouton de Gruyter
(December 1996).
هرچند دانشمندان
مکان آراتا/Aratta در
متون سومریان را به طور دقیق نمیدانند ولی
عدهای از اهل فن آن را جزو ایران بزرگ (ایران
کنونی و افغانستان و آسیایه میانه) میدانند.
همانطور
که مشاهده میشود، حدود پنج هزار سال پیش به شاه Aratta و سرزمین Aratta در متون
کهن سومری اشاره شده است. حتی
نام این Aratta در متون سانسکریت (حدود دو هزار و ششصد سال تا سه هزار سال
پیش) نیز آمده است.
(البته
در اینجا کاری به نظریه بطلان ربط دادن زبان سومری به
زبانهای آلتایی نداریم و برای اطلاعات بیشتر
در این مورد، به این پیوند بنگرید:
http://www.azargoshnasp.net/recent_history/pan_turkist_philosophy/sumd/buqalamoonsumeri.htm
)
هردوت
یونانی در دفتر هفتم –بند شصت و یکم تاریخش در رابطه با
پارسها مینویسد:
[7.61] Now these were the nations
that took part in this expedition. The Persians, who wore on their heads the
soft hat called the tiara, and about their bodies, tunics with sleeves of divers colours, having iron scales
upon them like the scales of a fish. Their legs were protected by trousers; and
they bore wicker shields for bucklers; their quivers hanging at their backs,
and their arms being a short spear, a bow of uncommon size, and arrows of reed.
They had likewise daggers suspended from their girdles along their right
thighs. Otanes, the father of Xerxes' wife, Amestris, was their leader. This people
was known to the Greeks in ancient times by the name of Cephenians; but they called themselves and were called by
their neighbours, Artaeans.
It was not till Perseus, the son of Jove and Danae, visited Cepheus the son of
Belus, and, marrying his daughter Andromeda, had by
her a son called Perses (whom he left behind him in
the country because Cepheus had no male offspring),
that the nation took from this Perses the name of
Persians.
According to Herodotus and Hellananicus the Persians were called also Artaoio (Artaians).
(Herodotus VII, 61. 150.; Marquart 1986,
Untersechungan zur
Geschichte von Eran I: 234).
در اینجا
میبینیم که هردوت میگوید: پارسها و همسایگان
پارسها، پارسها را ارتایی میخواندند که درست این نام
همانندی آوادی با ارته متون پنج هزار سال پیش سومری
دارد. اگر قرار است بنا بر تصادف
ظاهری نامها، تاریخ
نویسی کنیم، پس میتوان ادعا کرد که
آریاییها در زمان پنج هزار سال پیش احتملا در فلات
ایران بودند. البته این نظر
محققان امروزین نیست.
همچنین باز اشاره
میشود به کشور Arman/Armanum در متون
بیش از چهارهزار سال پیش بین النهرینی. ذکر فتح Arman/Armanum
، نرم-سویین آکادی (Naram-Sin) پادشاه امپراتوری آکاد در
سالهای 2190-2154 پیش از میلاد در یک کتیبه
این چنین آمده است:
“From the old, from the creation of Men, no one among the kings had
overthrown Armanum and Ebala:
with the help of the weapon of Nergel’, Naram-Sin, the mighty, opened the only path there and he
gave him Armanum and Ebla. He also granted him the Amanus,
the Cedar Forest and the Upper Sea…”(Nicolas Wyatt, “Space
and Time in the Religious Life of the Near East,Continuum
international publishing group, 2001).
پس اگر تنها با شباهتهای
آوایی پیش برویم، کشوری/مردمانی به نام armanum یا همان armanestan کنونی دستکم چهار هزار سال
پیش وجود داشت.
یا برای نمونه چون
زبان ایرلند نامش Gaelic هست و در ایران مان زبان Gilak داریم، به این معنی نیست که این دو
از یک ریشه هستند.
متاسفانه این امر ساده
برای عدهای هنوز روشن نشده است و آنها تنها با شباهتهای آوایی،
تاریخسازی میکنند.
نگارنده دوباره سفارش میکند که مقدمهی این مقاله
خوانده شود.
در هر حال یکی از
نویسندگان همهترکانگاران ادعا میکنید:
« بر اساس اطلاعاتي كه دانشمندان غربي از روي الواح آشوري قديم منتشر كردهاند
و در سال 1376 شمسي از طرف آقاي دكتر يوسف مجيد زاده باستان شناس معروف ايراني در
ايران منتشر شده است، آگاهي ما تا اندازه اي از توروكي هاي باستان آذربايجان تكميلتر
ميشود. سرزميني كه «توركي» ها در آنجا سكونت داشتند در الواح آشوري قديم «توركوم» (Turukum) ناميده شده است.
اين سرزمين در حد فاصل اربيل در شمال شرقي عراق تا درياچه اروميه در آذربايجان قرار
داشت. سرزمين «توركوم» با سرزمين «گوتيوم» (ميهن گوتي ها) و هم چنين با ايالت هوري
نشين «اشنونا»(1) در كرانه شرقي رود دياله همسايگي داشت.
اشنونا (تل اسمر كنوني) به طور قطع در جنوب سرزمين «توركوم» قرار داشت. نخستين اطلاعي كه از توروكي هاي باستان آذربايجان داده شده مربوط به
شمسي آداد اول (1813 – 1781 ق.م) پادشاه آشور در اواخر قرن نوزدهم قبل از ميلاد مي
باشد ولي اين موضوع كه «توروكيها» قبل از اين تاريخ با حمورابي پادشاه مشهور بابل
(به توريخ دلاپورت 2003 – 1961 ق.م)(2) درگيريهايي داشته اند،
..
بنابراين مي توان زبان هوري را به عنوان زباني «پروتو تورك» كه از
هزاره چهارم قبل از ميلاد توسط عناصر هوري در كرانه غربي درياي خزر تكلم مي شده و
در هزاره هاي بعد به شمال بين النهرين تا سوريه رسيده است معرفي كرد.
»
نخست بایست گفت که
سرزمین مورد مذکور در متون آسوری Turukkum هست و نه تورکوم. یعنی در آوانگاری
فارسی میشود توروککوم.
دوم بایست گفته این سرزمین در آذربایجان
نیست بلکه در رشتهء کوههای زاگروس است. سوم بایست گفت که زبانهای
هوریانها هیچ ربطی به زبانهای آلتایی ندارد و
دانشمندان این زبان را به خوبی بررسی کردند.
در رابطه با زاگروس بودن
این سرزمین، چنانکه برای نمونه این منبع آورده است:
“Zaziya, the king
of Turukkum in the Zargros
mountains, played a trick on him, as was reported to Zimri-Lim”(Marc Van De Mieroop, “King
Hammurabi of Babylon: A Biography”, Blackwell Publishing, 2004. Pg 60)
همچنین در این
کتاب میخوانیم:
Turukkum: highland people from the Zagros Mountains to the north east of
Assur (pg 151)
ترجمه: مردمان
کوهستانی در ناحیهی کوههای زاگروس در شمال
شرق آشور.
در کتاب مفصل
دیگری میخوانیم:
“The final zone belongs to the inner Zagros ranges and intermontane valleys where the conflict reflected in the Shemshara archives provides the basic north-south division Turukkum-Gutium-Elam. Especially the important letters 36,63, 64 show clearly how this conflict involved Gutean pressure on the Turukkean kingdoms, which in turn received support from Shuruhduh of Elam. Simultaneously a fourth entity, the Lulleans, can be seen to operate near and around the region of Shemshara.”(Jesper Eidem, Jørgen Læssøe, “The Shemshara Archives”, Kgl. Danske Videnskabernes Selskab, 2001).
بنابراین این قوم
ساکنین مناطق زاگروس یا همان مناطق کردنشین/لرنشین
ایران کنونی بودند.
دومین موضوع زبان
این قوم است. بنابر تصریح
محققان و منابع موثق، زبان این قوم یک زبان هوریانی بود. بجز کتاب دکتر مجیدزاده که برگرفته از
منابع غربی است، ما نیز چهار سند دیگر در این مورد
معرفی میکنیم:
“It is not known whether the migrations of the Hurrians ever took the form of aggressive invasion; 18th-century-bc texts from Mari speak of battles with the Hurrian tribe of Turukku south of Lake Urmia (some 150 miles from the Caspian Sea’s southwest corner), but these were mountain campaigns, not the warding off of an offensive.”( "Turukku." Encyclopædia Britannica. 2008. Encyclopædia Britannica Online. 08 Jun. 2008 <http://www.britannica.com/EBchecked/topic/610495/Turukku>.)
“Direct evidence of population movement in the eastern frontiers is provided by the letter from Mari, according to which the inhabitants of the Zargos, Turukkaeans by name were so tormented by hunger that they attacked settlements in order to pillage supplies. Among the few Turukkaean names known to us there are some, especially of their leaders, who were Hurrian (Klengel).”(Wilhelm, Gernot. The Hurrians. Translated by Jennifer Barnes. Warminster, England: Aris & Phillips, 1989. Pg 14)
کتاب نامبرده در رابطه با
اقوام هوریان است و هیچ سخنی در مورد ترک بودن آنها گفته نشده
است. در مورد زبان هوریانها
بیشتر خواهیم نوشت ولی فعلا کافی است که به این
نکته اشاره کنیم که مقالهء پروفسور Klengel نشانگر هوریانی بودن
سرزمین/مردم توروککوم است.
این مقاله را میتوان نیز از اینجا دریافت:
http://www.azargoshnasp.net/history/Hurrian/KlengelHurrian.pdf
Klengel, Horst (1962): Das Gebirgsvolk der Turukku in den Keilschrifttexten altbabylonischer Zeit, Klio 40, 5-22.
منبع سوم
تاریخ کامبریدج چاپ سوم، جلد دوم، بخش اول:
The
Cambridge Ancient History. 3rd ed. Vol. 2, Part 1. History of the
Middle East and the Aegean region c. 1800-1380 B.C.
by I. E. S. Edwards; C. J. Gadd; N. G. L. Hammond; E.
Sollberger, 1973.
در صفحهی دوم به زاگرس نشین بودن این قوم با
گوتیان اشاره میشود:
“Here it was not only the almost continuous hostility of Eshnunna which had to be faced, but the Gutians
and Turukkians.
These last must have been particularly dangerous opponents. On the occasion of peace treaty MutAshkur, the son and successor of Ishme-Dagan,
married the daughter of a Turukkian chieftain called Zaziya, and even Hammurabi of Babylonia did not disdain to
seek this man’s alliance”
همچنین در صفحهی
بیست و سوم همین منبع، به هوریان بودن این قوم اشاره
میشود:
“One of the chiefs of the
latter, Zaziya, has a name which appears to be Hurrian; two other Turukkians
mentioned in letter from Mari answer to names which certainly are such. It is conceivable, therefore, that the whole
warlike race of Turukkians, which lived in the slopes
of the Zagros and entered into conflict with Hammurabi himself, belonged to the
Hurrian family”
یک منبع دیگر در رابطه با هوریان بودن این قبیله/سرزمین می آوریم:
) Læssøe, Jørgen ; Leigh-Browne, F S [Transl]: People of Ancient Assyria. Their
Inscriptions and Correspondence. London: Routledge
1963. (
“The further consolidation of the power of Babylon to the north
must, as we have seen, have involved Assur and
Nineveh, even though the capture of these cities is not specifically mentioned
in Hammurabi's year-formulas. The rebellious Turukkaean
tribes in the mountains east of Assyria had also come up against Babylonian
arms. The 37th year of the reign was 'the year in which with the support of the
god Marduk he conquered the armies from Turukkum, Kakmum, and the land of
Subartu'. How effective was the Babylonian
subjugation of Turukkum and Kakmum
and whether it was followed by a more continuous Babylonian influence in the
Kurdish mountains, are questions that cannot be decided from Babylonian
source-material.
The Turukkaeans
who have so far been mentioned by name in this account have had Hurrian names. It was Ushtan-sharri,
son of Ullum-tishni, who was deported to Babylon and
later sought by Shamshi-Adad and Hammurabi (p. 36).
It was Lidaja, the Turukkaean
commander, who attacked the land of Shusharri (p.
44), and who on another occasion surrendered the town of Uta
to Ishme-Dagan without a fight under pressure of the
din of arms in the Assyrian camp (p. 46); and it was Zazija
whose daughter's marriage to the son of Ishme-Dagan
was to seal a pact of friendship between the Assyrians and the Turukkaeans (p. 44). There are, therefore, grounds for
believing that Hurrians had considerable influence
among the Turukkaeans. In the period following the
reign of Ishme-Dagan at Assur,
the Hurrians were destined to play a decisive part in
the history and cultural development of Assyria. “
این کتاب را
میتوان از اینجا (در سال 2008) یافت:
http://www.aina.org/books/poaa/poaa.htm
در نهایت نشان داده شد
که سرزمین توروککوم در اطراف زاگروس بود و نه آذربایجان و
همچنین زبان آنها هوریان بود.
زبان هوریانی
ربطی به ترکی ندارد و جزو زبانهای قفقازی و نه
آلتایی حساب میشود.
برگرفته از اینجا:
http://www.azargoshnasp.net/history/Hurrian/hurrianpasokh.htm
(برای کل خواندن مقاله پیوند بالا را دنبال
کنید)
زبان هوري-
اورارتويي، يك زبان قفقازي شرقي
«ما در نشريات پيشين مان، احتمال تعلق زبان هوري- اورارتويي را به گروه زباني شمال
قفقاز مورد توجه قرار داده بوديم. اين فرضيه را اينك مي توان تصديق نمود» (۱). در مقدمه این کتاب می
خوانیم(1): «به ياري مجموعه هايي كه آنان (دياكونوف و استاروستين) عرضه نموده
اند، اينك ريشه يابي نزديك به چهل درصد واژگان اورارتويي و حدود سي درصد واژگان
هورياني كه كمابيش به طور قابل اعتمادي ترجمه شده، امكان پذير گرديده است. به نظر
مي رسد كه زبان هوري- اورارتويي در داخل گروه زبان هاي قفقازي شمال شرقي، به عنوان
يكي از شاخه هاي آن، جاي مي گيرد. در اين كتاب،
استاروستين و دياكونوف حدود يك صد واژه ي همريشه، بسياري از ماده هاي اصلي آن ها
را كه به ندرت وام گرفته شده، و برابري هاي بسياري را در پي بندهاي دستوري آن ها
يافته اند. اين نويسندگان پيش نهاد مي كنند كه خانواده ي زبان هاي هوري- اورارتويي
شاخه اي است از خانواده ي گروه شمال شرقي قفقازي.»
به جز تعداد شاياني متن اورارتويي و مقداري اندكي نوشتار هورياني كه از گورگاه ها
و ديگر كاوشگاه هاي باستان شناختي به دست آمده، هيچ گونه اثر نوشتاري و زبان
شناختي از اقوام كسپي، كاسي، گوتي، لولوبي، مانا، امرد برجاي نمانده است. برخي
دانشمندان شماري از اين اقوام را مانند: مانا، لولوبي، و گوتي به عنوان طوايف يا
زيرمجموعه هاي قوم هوري دسته بندي مي كنند. براي نمونه، در مرجع ياد شده در بالا،
هرچند آگاهي اندكي از زبان گوتيان داريم، برپايه ي ديدگاه دياكونوف (ديرين- زبان
شناس) آمده است كه گويش هورياني به زباني اورارتويي شبيه است. دياكونوف از زبان
گوتي به عنوان زيرگروه زبان هورياني ياد مي كند كه با زبان هاي مانا خويشاوند
بودند(۱) (۲).
..
(1)Diakonoff, I.M., & Starostin, S.A., "Hurro-Urartian as an Eastern Caucasian
Language," Munchener Studien
zur Sprachwissenschaft, Beiheft 12, 1986 (103
pages).
(2)Diakonoff, I.M: "The Medes" in Cambridge
History of Iran: Volume 2, The Median and Archaemenian
Periods
(3)Diakonoff, I.M., "Hurro-Urartian Borrowings in Old Armenian", Journal of
American
Oriental Society, Vol. 105, No. 4 (Oct-Dec 1985)
برخی از همهترکانگاران
زبان هوریان را به خاطر گونهشناسیاش (یعنی
چون این زبان التصاقی) است، ترکی میدانند. این ادعا بسیار مضحک است
زیرا با این روش، میتوان ادعا کرد که چون زبان
هوریانی یک زبان اسپلیت-ارگتیو است (یک
ویژگی زبانشناسی که در مقاله های زیر آن را شرح
دادیم) پس با کردی که این ویژگی را دارد، از
یک ریشه است (اتفاقا برخی از ناتیونالیستهای
کرد این ادعا را میکنند ولی بایست خاطر نشان داد که
بسیاری از گویشهای فارس و حتی زبان پشتو هم
ین ویژگی را دارد و این ربطی به همریشه
بودن این دو زبان ندارد). چنانکه در
این جا ذکر شده است، زبان هوریانی، نه هنداوروپایی
است و نه آلتایی(ترکی)، بلکه جزو خانوادهی بزرگ زبانهای
قفقازی (گرجی، لزگی..) حساب میشود:
http://www.azargoshnasp.net/history/Hurrian/hurrianpasokh.htm
پاسخهایی به
ادعای همهترکانگاران در این مورد داده شده است:
http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/zabanelamiaranitorkinist.htm
http://www.azargoshnasp.net/recent_history/pan_turkist_philosophy/sumd/buqalamoonsumeri.htm
http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/panturkisthadorooghag.htm
پس نتیجهی
این بحث اینست که مردم توروککوم زاگرس-نشین و هوری زبان
بودند و هیچ پیوندی به اقوام آلتایی نداشتند. و اگر همانندی یک واژه نشانگر
یک ریشه بودن باشد، پس پنج هزار سال پیش پارسها یا همان Arattaian در منطقه بودند یا کشور ارمنستان 4200 سال پیش در
منابع بوده است یا مردم گیلک گیلان با زبان Gaelic
ایرلند از یک قوم هستند.
بنابراین آنچه در آغازینه این مقاله نقل قول شده است،
بسیار مهم است.
یکی دیگر از
اقوامی که همهترکانگاران در مورد آنها ادعای ترک
بودن میکنند، اقوام تورانیان است.
امروز تمامی دانشمند و
اوستاشناسان یکنظرند که تورانیان یکی از اقوام
آریایی و نه آلتایی بودند. بایست به این نکته اشاره کرد که در
متون صفویان، عثمانیان را رومی و دولت روم میخواندند. در حالیکه عثمانیان
یونانی/رومی نبودند اما چون جغرافی آنجا از قدیم
روم نامیده میشد، این نامگزاری بر سرزمین
عثمانیان بین مسلمانان رواج داشت.
همچنین در این دوران، آسیایمیانه و
دولت شیبانیان اوزبک را توران میخواندند.
تور (اوستايي Tura، پهلوي Toj/Toz) عنوان
قوم يا قبيلهي مجاور و گاه متخاصم
با آرياييان خاص (قوم زرتشت) در عصر اوستايي (آسياي مركزي سدهي 13پ.م.) بوده است كه از آن براي
نخستين بار در اوستاي كهن (يشت13/4-143) ياد گرديده و به روان مؤمنان مزداپرست آن درود فرستاده شده است. از آن پس
نيز نام "تور" و "توراني" صرفاً در روايات ايراني، و از طريق آن، در متون يوناني
آشكار و شناخته ميشود. با اين
حال، و با وجود اين كه در هيچ يك از منابع تركي پيش از اسلام نامي از
"تور" و "توراني"
نرفته و اساساً چنين قوم يا قبيلهاي براي آنها ناشناخته بوده است، نظريهپردازان نژادپرست
پانتركيسم در قرن بيستم، براي پر كردن خلاء بيهويتي خود، به اسطورهسازي متوسل شده، توران را منشأ و خاستگاه
تركان معرفي كردند و از وجود امپراتوري
توران در عصر باستان دم زدند و از ضرورت احياي آن امپراتوري خيالي ترك از مرزهاي عثماني تا چين
سخن راندند!
اما
با توجه به آن چه از تورانيان كهن
و حقيقي بر جاي مانده است، يعني شمار زيادي نام شخص و مكان، كه تنها در متون زرتشتي و ايراني ياد
گرديده، و جملگي ريشه و معنايي ايراني دارند (مانند: پشنگ، افراسياب، گرسيوز، اغريرث، گُروي، كهرم، سپهرم،
اندريمان، سرخه، شيده، فرنگيس، منيژه،
ويسه، فرشيدورد، لهاك، هومان، پيران، بارمان، پيلسم، گلباد، نستيهن، سيامك، شواسپ، ارجاسپ، ويدرفش،
نامخواست و…)، كاملاً آشكار و مسلم است كه تورانيان عصر اوستايي، قوم/ قبيلهاي «ايراني» (آريايي به معناي عام)
بودهاند. نام «تور» نيز خود
واژهاي ايراني است و معناي «نيرومند و خشمگين» را دارد. از سوي ديگر، در عصر و گسترهاي كه تورانيان
ميزيستند (آسياي ميانهي سدهي13پ.م.) هنوز پاي هيچ قوم و قبيلهي تركزباني به آسياي ميانه گشوده نشده بود و اين
مردمان هنوز در مرزهاي چين و
مغولستان ميزيستند.
در
عصر اشكاني و ساساني، پس از آن كه ياد و خاطرهي تورانيان كهن ديگر به اسطورهها پيوسته و در دل حماسهها
جاي گرفته بود، با جايگزين
شدن هپتاليان و خيونها در آسياي ميانه، و سپس در عصر اسلامي با ساكن شدن "تركان" در اين ناحيه، نام قوم/ قبيلهي
فراموش شده و از ميان رفتهي «توران»، به ساكنان جديد و نوآمدهي اين منطقه، يعني هپتاليان و خيونها
و هونها، و سرانجام «تركان» اطلاق گشت و با آنان منطبق شد. از اين روست كه در
متون عصر اسلامي، گاه از اصطلاح
تور و توران براي اشاره به تركان ساكن آسياي ميانه و ماوراءالنهر استفاده ميشود.
در
اين باره نگاه كنيد به:
ولاديمير بارتولد: "سخنراني كوتاهي درباره قفقاز و آسياي
ميانه"، ياد يار، دفتر اول، مؤسسه مطالعات تحقيقات فرهنگي، 1372، ص 175
گراردو
نيولي: "زمان و زادگاه زرتشت"، ترجمهي سيدمنصور سيدسجادي، انتشارات آگه، 1381، ص149 به
بعد
مهرداد
بهار: "پژوهشي در اساطير ايران"، انتشارات آگه، 1376، ص
2-181، 390
جليل
دوستخواه: "اوستا"، جلد دوم، انتشارات مرواريد، 1375، ص 4-963
ذبيحالله
صفا: "حماسهسرايي در ايران"، انتشارات
فردوس، 1374، ص 586 به بعد
حسن
پيرنيا: "تاريخ
ايران باستان"، جلد سوم، انتشارات افراسياب، 1378، ص 5-1994
مري
بويس: "تاريخ
كيش زرتشت"، جلد يكم، ترجمهي همايون صنعتيزاده، انتشارات توس، 1376، ص 144
مري
بويس: "چكيدهي تاريخ كيش زرتشت"، ترجمهي همايون صنعتيزاده، انتشارات صفيعليشاه،
1377، ص 4-23
عبدالحسين
زرينكوب: "تاريخ مردم ايران"، جلد يكم، انتشارات اميركبير، 1373، ص 17،40
ريچارد
فراي: "ميراث باستاني ايران"،
ترجمهي مسعود رجبنيا، انتشارات علمي و فرهنگي، 1377، ص 8-67
آرتور كريستنسن:
"مزداپرستي در ايران قديم"، ترجمهي ذبيحالله صفا، انتشارات هيرمند، 1376، ص 112، 6-95
احسان
يارشاطر: "تاريخ ايران"، جلد سوم- قسمت اول، پژوهش دانشگاه كمبريج، ترجمهي حسن انوشه، انتشارات اميركبير،
1380، ص 20-519
پرويز رجبي: "هزاره هاي
گمشده"، جلد چهارم، انتشارات توس، 1381، ص 55-54
محمدامين رياحي خويي:
"فردوسي"، انتشارات طرح نو، 1375، ص 51-47، 190
محمد
معين: "فرهنگ فارسي"،
جلد پنجم، انتشارات اميركبير، 1380، ص 399
-
E. Yarshater, "Afrasiab":
Encyclopaedia Iranica, vol.
2, 1987, p. 576
- C. E. Bosworth, "Central Asia IV. In the Islamic period up to the Mongos": Encyclopaedia Iranica, vol. 5, 1992, p. 169
(به نقل از http://prana.persianblog.com/1382_10_prana_archive.html)
لازم به ذکر است که
تمامی نامهای تورانیان در اوستا یک سره
ایرانی/آریایی هستند و نه آلتایی. خوب است اینجا نقل قولی از چند
اوستاشناس و دانشمندان بزرگ دیگر را بیاوریم:
In early Islamic
times Persians tended to identify all the lands to the northeast of Khorasan and lying beyond the Oxus with the region of Turan, which in the Shahnama of Ferdowsi is regarded as the land allotted to Fereydun's son Tur. The denizens of Turan
were held to include the Turks, in the first four centuries of Islam
essentially those nomadizing beyond the Jaxartes,
and behind them the Chinese (see Kowalski; Minorsky,
"Turan"). Turan
thus became both an ethnic and a geographical term, but always containing
ambiguities and contradictions, arising from the fact that all through Islamic
times the lands immediately beyond the Oxus and along its lower reaches were
the homes not of Turks but of Iranian peoples, such as the Sogdians
and Khwarezmians.
)Encyclopædia Iranica, "CENTRAL ASIA: The Islamic period up to the mongols", C. Edmund Bosworth(
دیاکونوف نیز به
این موضوع اشاره میکنند:
I. M. Diakonoff, The Paths of
History, Cambridge University Press, 1999, pp 100 :
Turan was one of the nomadic Iranian tribes mentioned in the Avesta. However, in Firdousi’s
poem, and in the later Iranian tradition generally, the term Turan is perceived as denoting ‘lands inhabited by Turkic
speaking tribes.
این موضوع که
تورانیان ربطی به ترکان نداشتند از اوائل قران بیستم روشن بود،
چنانکه دانشمند روسی، بارتولد (با وجود اینکه اثرهای صدسال
پیش شاید کهنه شده باشند ولی در این مورد نظر دانشمندان
کنونی نیز همین است) مینویسد:
«نام توران در
اوستا آمده است. چنین به نظر
میرسد که تورانیان شاخهای از
آریاییان بودند که از فرهنگ کمتری برخوردار شدند. میان دو گروه ایرانیان و تورانیان
دشمنی وجود داشت. از سدهی
ششم میلادی که ترکان به آسیای میانه راه
یافتند، شباهت این دو نام سبب شد که برخی نام توران را با نام
ترکان یکی بدانند; حال آنکه رابطهای میان
این دو نام نیست»(عنایت الله رضا،آران و آذربایجان، نشر
هزار، تهران 1385)
البته برخی از
مورخین، با تصریح
ایرانی بودن تورانیان، بر این باورند که نام قومهای
آلتایی ترک برگرفته از نام تورانیان آریایی
است و شاید این بخاطر سکونت تدریجی ترکان در آسیایه
میانه و کم شدن بومیان پیشین ایرانیتبار
در این منطقه باشد. برای
نمونه ریچار فرای با پذیرفتن آریایی بودن
اقوام تورانی، احتمال این نظر را میدهد:
“It is possible that in Islamic times the Turks were really equated with a Tur people of an earlier age, since the designation ‘Turk’ is probably a plural Tur-k, with the word ‘Tur’ designating some totem among the Ur-Turks of Central Asia. Hence Turkic Tur-k would equal Iranian Tur-an, also plural. The history of the word ‘Turan’, Scanty though it is, however, must be investigated.
…
Although the Tura in the Avestan
Age were most probably Iranian, perhaps the memory of the struggles with
aborigines played a part in the development of the epic. Later, of course, the Turks conveniently took
the role of the great enemies of Iran.
The extent of the influence of the Iranian epic is shown by the Turks
who accepted it as their own history as well as that of Iran…
”
(R.N. Frye, The Heritage of Persia: The pre-Islamic History of One of the World's Great Civilizations, World Publishing Company, New York, 1963. Pg 40-41)
در هر صورت، ریشههای
گوناگونی برای واژهی ترک داده شده است ولی
هیچ کدام هنوز مورد نظر محققان پذیرفته نشده است.
در این مقاله نشان داده
شد که هوریانها و سرزمین توروککوم
هوریانی و مردمان توران، ترکتبار و آلتایی نبودند. مقدمهی این مقاله در مورد روش
درست تحقیق در تاریخ و زبانشناسی بسیار ضروری
است. در رابطه با ترکزبان شدن
آذربایجان در دوران اسلامی، در منابع غربی و دانشگاهی هیچ شکی وجود ندارد
و خوانندگان میتوانند برای اطلاعات بیشتر به این
سری مقلات نیز رجوع کنند:
http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/pasokhbehrazmioz.htm
http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/diakonoffqabusi.htm
http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/zabanelamiaranitorkinist.htm
http://www.azargoshnasp.net/Pasokhbehanirani/NezamiUSSRpoliticization.htm
البته این پژوهش یک
بحث علمی میباشد و نه یک گفتار سیاسی.