سوسکها و پان ترکیستها
این نوشتار شامل چهار مقاله است و نشان میدهد که چگونه
پان ترکیستها در ماجرای روزنامهء ایران مظلومنمایی
کردند و کارتونی که هیچ معنای قومی نمیدهد را
برای تجزیه طلبی و مزدوری برای بیگانهگان
و توهین به اقوام ایرانی بکار بردند.
مقالهی نخستین.
برگرفته از:
توضیح کاریکاتوریست روزنامه
ایران
رئیس انجمن کاریکاتوریستهای
تبریز طی یادداشتی در سایت رسمی
این انجمن در مورد كاریكاتورهای روزنامه ایران نوشت:
کارتونیست روزنامه ایران طی نامهای طولانی
برای بنده مسئله را توضیح داده است که: «استفاده از واژههای
«سنه نه» و «نه منه» که در دیالوگ سوسک آورده شده، اصطلاحاتی هستند که
روزانه در زبان فارسی بکار گرفته میشوند و این نکته نشان از
نفوذ زبان ترکی (برخلاف آنچه در کنار کارتون نوشته شده) در زبان فارسی
دارد. نکته دوم اینکه در همان صفحه یا صفحه 20 روزنامه، کارتونهای
دیگری کشیده شده که قورباغه و سوسک با لهجه غلیظ
تهرانی حرف میزنند، در حالیکه حمل بر سوسک بودن تهرانیها
نشده است».
وی افزود: کارتونیست روزنامه ایران در
ادامه توضیح داده، که دوستان زیادی از تبریز و
اردبیل دارد و هیچ مقصودی در طنز بکار رفته شده نداشته است و
هیچ دلیلی برای توهین به ترکها وجود ندارد.
مقالهی دوم:
نظر یکی از اهالی آذربایجان:
http://robo.wordpress.com/2006/05/18/iran-caricature
(در سال 2006 این مقاله درج شد)
سوء استفاده از کاریکاتور ایران به نفع
پان ترکها
راستش من هیچ توهینی تو
این کاریکاتور نمیبینم، مگر اینکه آدم بخواد
خیلی قلبی-قره (مشکی قلبانه!) زیر اون جملات خط
بکشه. و بعد از اینکه چند بار خوندش بیاد و دوباره ازش نتایج
دیگری رو استخراج بکنه.
البته همیشه از این دست مسائل ریشههای جانبی داره.
برای مثال در اردبیل ما که دانشگاه آزاد شلوغ شده بیشتر از نظر
من که با محیط اینجا آشنایی دارم عللی کاملاً
متفاوتتر از کاریکاتور ایران داره. یکیش میتونه
پان-ترکهایی باشند که در دانشگاه آزاد تجمع قابل توجهی دارند و
تازگی در پی یک شب شعر کاملاً پان-ترکی دانشگاه انجمن اینها
رو تعطیل کرده پس اینها کاملاً آمادگیش رو دارند که یک
بهانهای پیدا بکنند و چند آدم بیخبر رو تحریک بکنند و
در پشت این برنامهها دنبال اهداف جداییطلبانهی خودشان
باشند…
میدانید که تا جایی
که توانستهام از ترک و ترک ایرانی دفاع کردهام. الان هم حرفم
اینه که روزنامهی ایران مال ملت ایران است و نباید
با یک شوخی کاملاً غیر مستقیم اینهمه جنجال کرد.
قبل از همهی اینها هم "اصطلاح نمنه" دیگه یک
کلمهی است که وارد شده به فارسی و خیلیها در مکالمات
روزمره ازش استفاده میکنند.
عطف به ما سبق همیشه هم بد نیست!
یادتان است کاریکاتور استاد تمساح نیکآهنگ را؟ سالها ما فکر
میکردیم که این کاریکاتور کاملاً عمدی بوده
ولی چند وقت پیش که نیکآهنگ رسماً و در کمال آزادی اعلام
کرد که اون کاریکاتور کاملاً آرشیوی بوده و اصلاً به آیتالله
مصباح ربطی نداشته و بعضی از سودجویان سوژهاش کردهاند
برای اهداف سیاسی، چه شد؟ آیا کسی دنبال آن آدمها
گشت که از یک کاریکاتور و یک کاریکاتوریست بخت
برگشته برای اهداف خودشان سوءاستفاده کردند؟ آیا کسی این
آدمها را به 209 اوین فرستاد؟
اصلا دوست ندارم وارد این جنگهای
فرسایشی بشوم. نوشتم که شاید تلنگری باشد.
نوشتاره سوم از داریوش کیانی یکی از
اهالی دیگر آتورپاتکان:
سوسکها و پان ترکیستها
(داریوش کیانی)
درج طنزی كودكانه در روزنامهی ایران 22 اردیبهشت
ماه گذشته، بهانه و بسترهای – اگرچه واهی – را فراهم آورد تا سرانجام
اشرار تجزیهطلب و بیگانهپرست پانتركیست گوشههایی
از ماهیت واقعی خود و توطئهای را كه دیرزمانی است
با پشتیبانی مالی و معنوی واشنگتن و باكو، و با اتكا به
جریانسازیهای مزدورانی چون ناصر پورپیرار، برای
فرروپاشی و تجزیهی ایران تدارك دیدهاند، برملا و
آفتابی كنند.
غائله و اغتشاش كوری كه اشرار پانترك به بهانهی دروغین
«اعتراض به توهین به اقوام» (!)، و با به میدان آوردن مشتی عوام
الناس مطلقاً ناآگاه و بیخبر از اصل ماجرا، در برخی از شهرهای
استانهای تركزبان برپا كردند، به خوبی پرده از ترفندهای آنان
برای عوامفریبی و آشوبگری برداشته است. وطنفروشان پانترك،
در ضمن اغتشاشات خیابانی خود، با تعرض به جان و مال مردم، تخریب
اموال عمومی، تاراج مغازهها و حمله به بانكها و ادارات، نشان دادند كه
خواست و آماج واقعی مكتب جعل و جهل و فریب (پانتركیسم) چیست
و حامیان و رهبران بیگانهی آنان چه نقشههای شومی
را برای گسترش ناامنی و ضربه زدن به اقتدار و عزّت كشور و ملت ایران،
تدراك دیدهاند. اگرچه میدانند و میدانیم كه ملت بزرگ ایران،
به ویژه ایرانیان آذری، همواره در برابر توطئههای
پلید بیگانگان بدخواه هشیار بودهاند، و هر گاه كه دشمنان ایران
به گوشهای از این خاك گهربار چشم طمع دوختهاند، تا واپسین
قطرهی خون خویش از این مرز و بوم دفاع كرده و حتا یك
وجب از خاك خویش را به دشمن واننهادهاند. درسی كه شوروی كمونیست
در دههی 20 و عراق بعثی در دههی 60 از هجوم به ایران
بزرگ گرفتند، از یادها نخواهد رفت.
اما در پیوند با رویدادهای اخیر، باید به چندین
نكته اشاره كنم:
1- واقعیت آشكار آن است كه داستان طنز روزنامهی ایران هیچ
گونه ارتباطی با تركزبان یا هر گروه دیگری ندارد و نمیتواند
داشته باشد. موضوع این داستان، شرح حال زیستشناختی و بومشناختی
سوسك (بلای جان بسیاری از مردم شهرهای بزرگ) به زبانی
طنز و كودكانه است، و هیچ یك از توصیفات آن را نمیتوان
با انسان یا گروهی از انسانها مطابقت داد. البته اگر كسی وجود
داشته باشد كه خود را «سوسك» بپندارد و در نتیجه گمان كندكه محتوای
داستان یاد شده بدو اشاره دارد، این دیگر مشكل خود اوست!
متأسفانه اكثریت قریب به اتفاق كسانی كه به بهانهی این
مطلب در اغتشاشات اخیر شركت كرده بودند، متن آن را نخوانده و تنها به
القائات داعیان پانتركیسم گوش سپرده بودند.
اما كارتون همراه این داستان نیز حاوی توهین به صاحبان هیچ
زبان و گویشی نیست و این تصور كه كارتون مورد بحث تركزبانان
را به سوسك تشبیه كرده، مطلقاً خطا و اشتباه است. در متن داستان گفته میشود
كه: «دستور زبان سوسكی هم آن قدر سخته (هنوز هیچ كس درست نفهمیده
كدوم فعلهاشون ing میگیره) كه هشتاد درصد خود
سوسكهام بلد نیستن و ترجیح میدن به زبونهای دیگه
حرف بزنن». در كارتون مورد بحث نیز به همین موضوع اشاره شده و در آن،
پسربچهای با زبان «سوسكی» به سوسك میگوید كه: «soosoo soosking sisko sooski sooskung». اما چنان كه در متن گفته شده، چون سوسك
زبان خود را درست نمیفهمد، از حرفهای پسربچه سر در نمیآورد و
به زبانی دیگر (در این جا: تركی) به سادگی میگوید:
«چی؟!» (به تركی: نمنه). بنابراین زبان سوسك، همان زبانی
است كه پسربچه بدان سخن گفته و ing دار است
(مانند زبان انگلیسی!)، و نه، مثلاً زبان تركی، كه سوسك در این
جا ناگزیر به استفاده از آن شده است. بر این اساس، روشن است كه كارتون
مورد بحث، نه زبان سوسكها را تركی دانسته است و نه تركزبانان را به سوسك
شباهت داده است. اما نكتهی بسیار مهمی كه در لابهلای
غوغاگریهای اشرار تجزیهطلب پانترك از چشمها پنهان ماند، آن
است كه در یكی دیگر از كارتونهای همین داستان،
سوسك بینوا، هنگامی كه با پر غلغلك داده میشود، جملهای
را به زبان فارسی ادا میكند و میگوید: «نه، جون مادرت،
هی هی!». اگر قرار باشد صرف بیان یك واژهی تركی از
زبان سوسك، توهین به تركزبانان عالم انگاشته شود و چنین غائلهای
به پا شود، پس فارسیزبانان دنیا نیز باید ادای یك
جملهفارسی از زبان سوسك را توهینی بزرگ به خود بدانند و همه جا
را به آشوب بكشند؟ اما واقعیت آن است كه هیچ فارسی زبانی
چنین نكرد! در هر حال آشكار است كه در این جا نیز بر مبنای
متن داستان، سوسك به جهت ندانستن زبان soosking خود، باز
ناگزیر شده به زبانی دیگر (در این جا: فارسی) سخن
بگوید. به همین سادگی! البته واضح است كه برای اشرار تجزیهطلب
اساساً متن و محتوای این داستان مهم نبوده و عوام نیز كه اصلاً
اطلاعی از اصل موضوع نداشتهاند. آنان فقط در پی اغتشاش و خرابكاری
بودند و متأسفانه روزنامهی ایران و طراح هنرمند و آذری آن،
مانا نیستانی، قربانی توطئهی از پیش طراحی و
برنامهریزی شدهی پانتركهای آشوبگر شد.
2- یكی از اهداف اشرار پانتركیست از برپایی
اغشاشات اخیر (علاوه بر تلاش برای القای این توهم كه در ایران
میان شهروندان مناطق مختلف كشور [به تعبیر آنان: اقوام] اختلاف و درگیری
عمیقی وجود دارد و شهروندان یك منطقه از كشور [به تعبیر
آنان: قوم فارس!] به شهروندان منطقهای دیگر [به تعبیر آنان:
قوم ترك!] پیوسته در حال توهین و ظلم و تعدیاند، و بنابراین
باید هر چه زودتر از این كشور جدا و مستقل شد و خود را از این
شرّ این درگیریها و توهینها و ستمها رها كرد)، به راه
انداختن مانوری عوامفریبانه و نیز امتیازگیری
از دولت بوده است. چنان كه در غالب بیانیههایی كه به
مناسبت مسائل اخیر از سوی گروههای قومگرا و حتا از جانب شخصیتهای
سیاسی آذری منتشر شد، پس از اعتراض به توهین خیالی
روزنامهی ایران، به ناگاه با لحنی آمرانه و طلبكارانه درخواست
تشكیل فرهنگستان زبان تركی، تدریس زبان تركی در مدارس، و
توجه به آبادانی و توسعهی مناطق تركزبان مطرح شده است! این
همه ادعا در حالی است كه ایرانیان تركزبان %20 كل جمعیت
ایران را تشكیل میدهند و این حقیقت جواز راهاندازی
فرهنگستان زبان تركی و تدریس زبان تركی را در مدارس (یا
تبدیل شدن زبان تركی به دومین زبان ملی ایران، چنان
كه پانتركها میگویند) به هیچ كس نمیدهد. آیا
تاكنون در ایالات متحدهی امریكا یا كانادا به سبب وجود
جمعیت پرشمار چینیزبان، فرهنگستان زبان چینی برپا
شده یا زبان چینی در مدارس آنان تدریس میشود؟!
روشن است كه تدریس زبانهای محلی در مدارس امری كاملاً بیمعنا
است، چرا كه هر فردی زبان محلی خود را از گهوارهی خویش
فرا میگیرد، و لذا فقط زبان ملی است كه برای آشنایی
همگان با آن، میبایست در مدارس آموخته شود. اما بحث از فقر و توسعهنیافتگی
مناطق تركزبان (شمال غرب ایران) جز طنز و مطایبه چیز دیگری
نمیتواند باشد؛ چرا كه علاوه بر ظواهر امر، آمارهای رسمی نیز
نشان میدهند كه شمال غرب ایران یكی از آبادترین و
توسعهیافتهترین و ثروتمندترین مناطق كشور است.
3- چنان كه میدانید، عنوان اصلی گذاشته شده به تیم ملی
فوتبال ایران، ستارگان پارسی بود كه متأسفانه تحت تأثیر
اغتشاشات اخیر و حتا اعتراضات برخی شخصیتهای سیاسی
آذری، با طرح این ادعا كه تیم ملی فوتبال ایران به
«قوم» فارس (!) متعلق نیست و به همهی «اقوام» ایران تعلق دارد،
تغییر داده شد. اما حقیقتی كه قومسازان و قومپرستان و
حتا بسیاری از شخصیتهای سیاسی كشور از آن
ناآگاهاند این است كه در ایران چیزی به نام «قوم فارس»، یا
هر قوم دیگری وجود ندارد. در چارچوب كشور ایران تنها و تنها
«ملت ایران» و «ملیت ایرانی» موجود است و تفاوتهای
زبانی و گویشی موجود میان شهروندان مناطق مختلف كشور، فقط
نشان دهندهی وجود تنوع فرهنگی در كشور است و نه چیز دیگری.
واحدی به نام «قوم فارس/ پارس» نزدیك به دو هزار سال پیش در
جامعهی یكپارچهی ایران تحلیل رفت و از این
رو گفتوگو از «قوم فارس/ پارس» در ایران معاصر، بیمعنا و فاقد موضوعیت
است؛ و دقیقاً از این رو است كه قومسازان و تجزیهطلبان تاكنون
نتوانستهاند مشخص كنند و توضیح دهند كه منظورشان از «قوم فارس» یا
«فارسها» دقیقاً چیست. اما از آن جا كه مهمترین دودمانهای
پادشاهی ایران (هخامنشیان و ساسانیان) از ایالت
پارس/ فارس برخاسته بودند، توسعاً، كل كشور ایران، چنان كه در متون كهن و میانهی
یونانی، لاتینی، ارمنی، سریانی، چینی،
و فارسی – عربی دوران اسلامی مشاهده میشود، از دیرباز
و سنتاً پارس/ فارس/ فُرس خوانده میشده است. حتا هنوز نیز در زبانهای
اروپایی از كشور ایران گاه با نام پارس (انگلیسی: Persia؛ فرانسوی: Perse) یاد میشود و البته اگر خواست
رضا پهلوی نبود، نام رسمی ایران در اسناد بین المللی
هنوز پارس بود. بنابراین مشخص است كه عنوان پارسی / فارسی،
منحصراً دارای مفهومی ملی است و نه قومی، و عنوانهای
چون ستارگان پارسی نیز به همهی مردم ایران دلالت و اشاره
دارد.
4- از جمله شعارهای موهنی كه اشرار تجزیهطلب در اغتشاشات خیابانی
اخیر خود میدادند، «مرگ بر ارمنی» بود! همین نكتهی
ظریف خود دلیلی است روشن بر این كه منشأ و سرچشمهی
اصلی آشوبهای اخیر جایی جز باكو، كه دولتمردان آن
ارمنیان را دشمنان خود میپندارند (و اسراییل را نزدیكترین
دوستشان) نبوده است. بدیهی است كه ایرانیان هیچ
گاه با ملت دوست و برادر ارمنستان مشكلی نداشتهاند، اما پانتركهای
داخلی از آن رو كه خود را دارای ریشه و تبار ایرانی
نمیدانند بل كه خویشتن را با تركزبانان قفقاز و اران همخون و همسرنوشت
میپندارند، طبیعی است كه همواره و به هر مناسبتی پرچم به
اصطلاح جمهوری آذربایجان (اران) را بر سر خود بگردانند و سنگ دولتمردان
آن خطه را به سینه بزنند و در دفاع از منافع آنان شعار دهند.
5- یكی از نتایج مثبت اغتشاشات اخیر رخ داده در مناطق تركزبان
كشور، آن بود كه مسؤولان جمهوری اسلامی ایران سرانجام به عمق
فاجعه پی بردند. با وجود آن كه سالها بود ایرانیان میهنپرست
دربارهی تحركات خزندهی جریانات تجزیهطلب و پانتركیست
هشدار میدادند، اما دولتمردان از جدیت و حساسیت موضوع آگاه
نبودند. اما اینك، با مشاهدهی آشوبها و خرابكاریهای
هدایت شدهی تجزیهطلبان در مناطق تركزبان، دیگر بر این
حقیقت واقف شدهاند كه باید به گونهای جدی و اساسی
جریانات تجزیهطلب را ریشهكن كرد و تقویت و تحكیم
مبانی هویت ملی را در دستور كار قرار داد تا ایمان و
افتخار به ایرانی بودن در دل و جان همهی ایرانیان
برای همیشه نشیمن كند و بر استحكام و استواری و آسیبناپذیری
وحدت و اتحاد ملی بیافزاید.
نوشتار چهارم از داریوش کیانی:
شعارهای تجزیهطلبان در اغتشاشات اخیر شمال غرب ایران
با تداوم اغتشاش و خرابكاری تجزیهطلبان
پانتركیست در شماری از دانشگاهها و شهرهای شمال غرب كشور،
گوشهی دیگری از جنایات این گروه بر آنانی كه
از ابعاد و ریشههای جریان پانتركیسم ناآگاه بودند،
آشكار گردید. اگرچه سالها پیش از این، نویسندهی این
سطور، بحرانی را كه اینك جریانات وابستهی تجزیهطلب
برپا كردهاند، پیش بینی نموده و نسبت به حركت خزندهی این
گروه به سوی آشوبگری و فاشیسم هشدار داده بود، اما عدم توجه
مردم و مسؤولان بدین موضوع، سرانجام فضای مناسبی را برای
برپایی مانوری عوام فریبانه از سوی پانتركیستهای
نژادپرست فراهم آورد. با وجود این، عدو سبب خیر شد و در پی
اغتشاشات اخیر، با انتقال اقدامات تجزیهطلبان از فاز تئوریك و
زیرزمینی به فاز عملیاتی و علنی، توجه مردم و
مسؤولان به ابعاد و گستردگی بحران جلب گردید و اقدامات ِ، اگر چه دیرهنگام،
اما گستردهای برای ریشهكنی عوامل فاسد جریان پلید
پانتركیسم و تجزیهطلبی انجام شد. بیگمان با توجه پیوستهی
عموم مردم و همهی مسؤولان به حراست از وحدت ملی و تمامیت ارضی
ایران، و تلاش برای تحكیم و تقویت هویت ملی و
مؤلفههای آن، گروههای وابسته و آشوبگری چون پانتركها، دیگر
هرگز مجالی برای عوام فریبی و خرابكاری و خودنمایی
نخواهند یافت.
مروری بر شعارهایی كه تجزیهطلبان پانتركیست در
اغتشاشات اخیر شمال غرب سرمیدادند، به خوبی، وابستگی و
ماهیت فاشیستی و شیطانی این توطئه را برملا
خواهد ساخت:
آذربایجان بیدار است، بر زبان تركی استوار است!
رییس جمهور! عذر بخواه!
ارومیه بیدار است، به تبریزش متكی است!
تركی زبان مادریام است، مدرسه، مدرسه!
تركیه! كمك!
تبریزما خون میگرید، تركیه از دور تماشا میكند!
ارومیه به پا خیز، در تبریز خون جاری است!
ای هممیهن به پا خیز، در تبریز برادر[ت] كشته شد!
زبان تركی رسمی شود!
زبان تركی آزاد شود، دشمناناش خوار شوند!
زنده باد آذربایجان، نابود باد آپارتاید!
ملت آذربایجان چنان ذلتی را تحمل نمیكند!
بیدار شو ترك بیدار شو، آذربایجان در تنگنا است!
روشنی خاموش شدنی نیست، زبان تركی عوض شدنی نیست!
مرگ بر فاشیسم! ننگ باد بر شووینیسم!
زبان تركی مردنی نیست، با زبانی بیگانه عوض شدنی
نیست!
مرگ بر فاشیسم!
مرگ بر شووینیسم!
مرگ هست، بازگشت نیست!
زبان تركی رسمی شود، به چشم دشمنان خار شود!
ما تركایم، خود ترك، آذری گفتهی دشمن است!
هر كسی به زبان خودش باید مدرسه داشته باشد!
راه ما، راه ملت و حق است!
ای «ملت» محبوب، زنده و پاینده باشی!
خون شهیدم را پس بدهید، زبان ملتام را بدهید!
خون شهید از میان نمیرود، زبام ملتام نابود نمیشود!
پاسخ فقط: از گور بیرون بیا، شورش كن!
در تبریز خون جاری شد، تهران از دور تماشا كرد!
این خون از میان نخواهد رفت!
آذربایجان بیدار است، به هویت خود استوار است!
آذربایجان نخوابیده است، هویتاش را از دست نداده است!
آذربایجان زنده باد، زبان تركی رسمی باد!
وزیر ارشاد استعفا استعفا!
یا مرگ یاد آزادی
! اگر قفسام از طلا باشد، [باز] هوس آزادی را دارم!
ما خلق ارومیهایم، سرباز بابكایم!
زنجانیها نمردهاند، زبان تركی را نفروختهاند!
به زبان تركی مدرسه، مدرسه!
هوار! هوار! من تركام!
ما برای مرگ حاضریم، سرباز بابكایم!
آذربایجان متحد شود، منافق نابود شود!
ترك تركی را به فارس نمیفروشد!
خاك بر سرت بیغیرت!
این سو و آن سوی [ارس] یكی شود، پایتختاش تبریزشود!
مرگ بر آپارتاید!
من آتشام، با آتش بازی نكن، آتش میگیری میسوزی!
آینده مال ما است!
آذربایجان باید متحد شود، مركزش تبریز شود!
یا مرگ یا قراباغ، جز این راه دیگری ندارم!
آذربایجان بیدار است، به زبان خودش استوار است!
مرگ بر ایران!
امروز هوا ابری است، مردكهای فارس خواباند!
آذربایجان آزاد شود، روح بابك شاد شود!
سوگند به ستار خان، تهران را به خون میكشیم!
آذربایجان مال ما است، افغانستان مال شما!
زبان فارسی، زبان سگ [است]!
آنانی كه بیطرفاند، از فارس هم بیشرفترند!
ترك، ترك را به فارس نمیفروشد!
سوگند به ستارخان، تهران باید به آتش كشیده شود!
آذربایجان بیدار است، كردها مهمان ما هستند!
تبریز، باكو، آنكارا! فارسها كجا ما كجا!
در ارومیه خون جاری است، آنكارا از دور تماشا میكند!
مرگ بر ارمنی!
هممیهن!
اگر تجزیهطلبان را ریشهكن نكنیم، چنین آیندهای
در انتظار ما خواهد بود