زرتشت-اوستا
و پورپيرار
زرتشت٬
پيامبر
باستانی
ايرانيان و
اوستا کتاب
مقدس ايشان
است. اين
پيامبر بزرگ
دارای عقايد و
افکاری بود که
با توجه به
زمان او بسيار
پيشرفته بهنظر
میرسيد. شايد
همين موضوع
باعث شده است
که [نويسندهي]
دوازده قرن
سکوت[=پورپيرار]
سعی میکند تا
به طور کلی
اوستا و زرتشت
را جعلی
ناميده و رد
کند.
وی نخست از
قول «ساموئل
نيبرگ» مینويسد:
«کهنهترين
سندی که از
زمان زرتشت در
دست داريم٬ از
کسانتوس
ليديهای است
که يکی از همزبانان
سالخوردهی
هرودت است.
اين سند میگويد:
زرتشت۶۰۰ سال
پيش از
لشکرکشی
خشايارشاه به
يونان میزيسته
است. خبرهای
ديگری از اين
دست ولی به
گونهی ديگر
از آکادمی
افلاتون در
دست
داريم...»(دوازده
قرن سکوت٬
ص۲-۱۳۱)
سپس يک صفحه
بعد از قول
«بنونيست» میآورد:
«نه يونانيان
و سريانیها و
نه نويسندگان
ارمنی٬ هيچيک
از زرتشت
اوستايی و
آيين او که در
گاهان اوستا
بازگو شده٬
آگاهی نداشتهاند...»(همان٬
ص۱۳۳ ٬
سطرهای۲۰-۲۲)
از همين تناقض
اوليه که
بگذريم٬ اينکه
ظاهراً
کسانتوس مورخ
ليدی -در آن
زمان غرب آسيای
کوچک و از
جمله ليدی
جزيی از جهان
يونانی و
دارای زبان و
فرهنگ يونانی
بود- و آکادمی
افلاتون(که در
قلب يونان
بود) را نمیتوان
جزء يونانيان
به حساب آورد!
زيرا چند سطر
بعد گفته شده
که نه
يونانيان و
سريانیها و
نه نويسندگان
ارمنی٬ هيچيک
از زرتشت و
آيين او آگاه
نبودند!
و [اينک] بهديگر
نوشتهها میرسيم
که علاوه بر
موارد بالا میافزايد:
«...تاکنون در
هيچ سند
دولتی٬ ملی٬
مذهبی و حتا در
گاتها٬ بههيچ
صورتی نام
زرتشت را
نيافتهايم»(همان٬
ص۱۳۱
٬سطرهای۲-۳)
اما وی باز هم
به تکرار چشمبستهی
گفتههای بیاساس
پيشين خود
پرداخته٬
زيرا در گاتها
به کرات نام
زرتشت را میبينيم.
به عنوان
مثال:
يسناء٬
هات۲۸-بند۲۸:
«پروردگارا
چنانکه در
گفتار آسمانی
نويد داده شده
است در پرتو
انديشهی پاک
و راستی بهسوی
ما آی و ما را
از بخشايش دير
زيوی برخوردار
ساز- ای هستی
بخش دانا به
"زرتشت" و همهی
دوستان او
نيروی معنوی و
شادمانی بخش
تا بر کينهی
دشمنان خود
چيره
گردند.»(آذرگشنسپ۱۳۵۱
٬ گاتها٬
سرودههای
زرتشت٬ برگهای
۳۳-۳۴)
يسناء٬
هات۲۹-بند۸:
«يگانه کسی که
به دستورات الهی
گوش فرا داد و
من او را خوب
میشناسم٬
همانا زرتشت
اسپيتمان است-
تنها او است
که خواستار
آموزش آيين
راستی و
سرودهای ستايش
مزدا است٬
بنابراين به
او شيوايی
بيان خواهم
بخشيد.»(همان٬
برگهای
۱۰۱-۱۰۲)
بار ديگر نام
زرتشت را در
يسناء-هات۳۳-بند۱۴
میبينيم:
«زرتشت همهی
جسم و جان خود
را با برگزيدهترين
منش پاک خود
چون پيشکشی
بیارزش به
خداوند خود
نياز میکند و
با فرمانبرداری
از دستورات
الهی و
سرسپردگی
کردار و گفتار
و همهی نيروی
خود را به اشا
ارمغان میآورد.»(همان٬
برگهای
۴۲-۴۴)
نويسندهی ما
بار ديگر
تاکيد میکند:
«...هيچ سند کهن
ملی٬ که از
اين خردمند
زرتشت نام٬
ذکری کرده
باشد بهدست
نداريم...»(همان٬
برگ۱۳۵ ٬ سطر
۱به بعد). اما علاوه
بر متنهای
پهلوی که
بارها نام
زرتشت را همچون
پيغمبری
آوردهاند٬
يک سند کهن
ملی آشکارا
زرتشت را همچون
پيغمبری
خردمند
ناميده است:
(شاهنامه٬
پيدا شدن
زرتشت و گزيدن
گشتاسپ دين او
را)
«چو يک چند
گاهی برآمد
برين درختی
پديد آمد اندر
زمين//همه برگ
او پند و بارش
خرد کسی کز
خرد برخورد کی
مرد//بهشاه
جهان گفت
پيغمبرم تو را
سوی يزدان همی
رهبرم// و چند
بيت بعد...//از
ايران گشتاسپ
تا پيش کاخ
درختی گشن بيخ
و بسيار
شاخ//خجسته پی
و نام او
"زردهشت" که
اهرمن بدکنش
را بکشت»
و شکی نيست که
فردوسی توسی
در بيان اين
حقايق از متنهای
پهلوی
باستانی بهره
برده است. اما
فردوسی تنها
کسی نيست که
زرتشت را میشناخت.
آوازهی اين
پيامبر
باستانی در
ميان همهی
پارسيان و
تازيان
پيچيده بود.
ابن اثير در
"تاريخ کامل"
خود نوشت:
«...پس از او پسرش
گستاسپ بر سر
کار آمد. به
روزگار او
زرادشت بن
سقيمان
پديدار شد و
دعوی پيغمبری
کرد.»(تاريخ
کامل ابن
اثير۱۳۷۰ ٬
برگ۲۹۹: در اين
نوشته زرتشت
با لقب
اوستايی
خودش "سپيتمان"
آمده است.)
کتابهای
تاريخی چون:
«تاريخ الرسل
و الملوک جرير
طبری(تاريخ
الرسل و
الملوک۱۳۶۲
ص۴۷۷)» و «تاريخ بلعمی(تاريخ
بلعمی۱۳۵۳
ص۶۵۶)» و «تاريخ
سيستان(تاريخ
سيستان۱۳۶۶
ص۳۴: اين سند
به مزداپرست
بودن
زرتشتيان در
عهد ساسانيان
عالمگير
بود.)» و «اخبار
الطوال
دينوری(اخبار
الطوال
دينوری ۱۳۶۴
ص۴۹)» و «تجارب
المم ابوعلی
مسکويه
رازی(تجارب
المم ابوعلی
مسکويه
رازی۱۳۶۹ ص۸۳)»
و «تاريخ
گزيدهی
حمدالله
مستوفی(تاريخ
گزيدهی
حمدالله
مستوفی)». همگی
از اين پيامبر
فرزانه نام
بردهاند.
البته ذکر نام
او به همين
موارد٬ پايان
نمیيابد
بلکه تقريباً
در هر تاريخ
اوضاع ايران پيش
ازاسلام
نگاشته شده
باشد؛ نام او
را میيابيم.
و اما دليلی
که نويسندهی
ما برای جعلی
بودن زرتشت
اقامه کرده٬
نبودن اين
پيامبر در کتيبههای
شاهان
هخامنشی٬
اشکانی و
ساسانی است.
پورپيرار مینويسد:
«...پس شايد همان
مقدونيان و
عربها بودهاند
که دست اين
همه سنگتراش
را از عهد
هخامنشيان تا
پايان
ساسانيان گرفتهاند
و مانع شدهاند
که حتا يکبار
نام زرتشت
پيامبر را بر
يکی از اين
چند ده کتيبهای
که برخی از آنها
صرفاً
تبليغاتی-مذهبی
بوده است٬
بنگارند؟»(همان٬
برگ۱۳۱
سطرهای ۳۵-۳۶)
اما بايد
پرسيد که در
روزگار
باستان٬
مردمان کدام
سرزمين در
کتيبههایشان
نام پيامبر
خود را بردهاند.
در ايران
باستان نيز٬
چون ساير ملل
نام خدايانی
چون٬
اهورامزدا٬
ميترا و
آناهيتا آمده
است -همانطور
که در عيلام
نام خدای
اينشوشينک٬
در آشور خدای
آشور٬ در مصر
اوزيريس٬
آمون٬ رع و... بر
کتيبهها
نوشته شده
است- در کتيبههای
هخامنشی و
ساسانی٬ نيز
چون تمدنهای
همجوار تنها
نام خدايان میآيد
و اثری از نام
پيامآوران
اين خدايان
نيست و اين
سنت کهن هرگز
نمیتواند
دليلی بر
انکار اصل
موضوع٬ يعنی
انکار دين
باشد!
نويسندهی ما
معتقد است که
اوستا در
"همين
اواخر"(همان٬
برگ۱۳۵ سطر۴
به بعد) در هند
تدوين يافته
است. قديمیترين
اوستا مربوط
به قرن ۱۳
ميلادی
است.(دياکانوف۱۳۷۹
برگ۵۲) يعنی
حدود ۷۰۰ سال
پيش. از اين
پس٬ برداشت ما
از «همين
اواخر» به پيروی
از نويسندهی
-دوازده قرن
سکوت- در حدود
۷۰۰ سال پيش
خواهد بود.
اما بايد گفت
قدمت اوستا
بسيار بيشتر
از «همين
اواخر» است. در
قرن سوم پيش
از ميلاد يک
نويسندهی
يونانی ديگر
بهنام
"هرميپ
ازميری"
نوشته است که زرتشت
در تعليمات
خود دوميليون
شعر گرفته است.(همان٬
برگ۵۰)
علاوهی بر
اين در متون
اوستا بهجز
گاتها
واژگانی وجود
دارد که بسيار
شبيه به واژهای
هممعنی خود
در کتيبههای
پارسیباستان
است. مانند:
فارسی اصطلاحات
پارسی باستان
اوستا
خانواده
nmana tauma
کلان
vith vis
قبيله dantu
zantu
استان یا
کشور dahyu dahyu
ملت یا
مردم khshassa
khshathra(فرای
1377، ميراث
باستانی
ايران، ص85)
همچنين در
ونديداد ضمير
من(اول شخص
مفرد)=آزم و در
پارسیباستان
اَدَم٬ در
ونديداد شائیتيم(=شادی)
و در پارسیباستان
شیياتيم. در
ونديداد
دئوا(-ديو) و در
پارسی باستان
دئوا.
واژهی آب
نيز٬ هم در
پارسیباستان
و هم در اوستا
بهصورت آپ
آمده است.
چيترا در هر
دو بهمعنای
نژاد و تَخْمَ
در هر دو معنا
دلير و پهلوان(پورداوُد۱۳۵۳
يادداشتهای
گاثاها٬
برگ۵۰۰-۵۰۲)و...
و از اين دست
واژگان مشابه
به ميان اين
دو بسيار است.
بنابر موارد
مذکور٬ قدمت
اوستا دستکم
تا دوران
هخامنشی به
پيش میرود و
از اينرو
منطقی نيست
اين دست پيوندها
را ناديده
گرفت و اين
تصور القاء
شود که واژههای
فراموش شدهی
کتيبههای
پارسی باستان
را در همين
اواخر برای
جعل اوستا در
هند استفاده
کرده باشند.
زبان اوستا٬
بهويژه گاتها٬
بسيار کهنتر
از روزگار
هخامنشی است.
بهطور کلی
بيشتر
محققان اوستا
و زبانشناسان
ايرانی
معتقدند که
اوستا تا
هزارهی نخست
پيش از ميلاد
میرسد.(دربارهی
قدمت اوستا
بنگريد به
«تاريخ ماد٬
دياکونف۱۳۷۹٬
برگهای
۴۸-۵۶)» و نيز
«تاريخ
اتورپاتکان٬
علیاُف۱۳۷۸
برگهای
۱۹۷-۲۱۹)» و نيز
«حقوق بشر در
جهان امروز و
حقوق بشر در
ايران
باستان٬
فريدون
جنيدی۱۳۷۸ برگ۳۷»)*
*اعتبار
باستانشناختی
آريا و پارس،
محمدتقی
عطايی و علیاکبر
وحدتی،نشر و
پژوهش
شيرازه،1382