موعود
شناسی در آيين
زرتشت
آيين
زرتشت به
عنوان كهنترين
دين آسيا، و
به جهت اصالت
ژرف و تكيهي
آن بر اقتدار
شاهنشاهي ايران،
تأثيرات
كلاني را بر
اديان پس از
خود، به ويژه
اديان سامي -
ابراهيمي
برجاي گذارده
است. نمونهي
چنين تأثيري
كه ابعاد آن
از ديرباز بر
پژوهندگان
تاريخ اديان
آشكار بوده،
انديشهي
«معاد و
رستاخيز» است.
زرتشت به
عنوان نوانديشي
پيشرو، براي
نخستين بار و
به گونه منسجم
و پيراسته،
انديشهي
«رستاخيز» را
به جهان اديان
عرضه داشت و
چنين آموزش
داد كه در
زماني خاص، با
چيرگي نهايي و
قاطع نيروي
نيكي و راستي
بر دروغ و
بدي، تمام مردگان
با تني مادي
برخواهند
خاست و انسانها،
پس از فرجامين
داوري (گذر از
رودي آتشناك)
در سعادت و
خوشي و
شادكامي، در
زميني كه
ملكوت خداوند بر
آن مستقر شده،
جاودانه
خواهند زيست.
در چنين
مقطعي،
گذرايي زمان
به پايان
رسيده، چارچوب
تاريخ
فروشكسته و
همچون زمان
سرآغاز، جهانِ
نيك، از هر
گونه بدي عاري
خواهد شد. اين
آموزهي بديع
زرتشت كه
انديشهاي
استوار و بنيادين
در آيين وي
است، در پي
چيرگي سياسي -
تمدني دودمانهاي
ايراني
(هخامنشيان،
اشكانيان،
ساسانيان) بر
خاورميانه،
تأثيرات عمدهاي
را بر آيينهاي
اقوام سامي
منطقه - به
ويژه يهوديان
- باقي گذاشته
است.
انديشهي
موعود شناسي
نيز به عنوان
مكمل اصل
«رستاخيز و
معاد»، در
آموزههاي
زرتشت مطرح
بوده و همواره
حضوري كلان در
تعاليم
مزدايي داشته
است. در آموزههاي
موعود شناختي
زرتشتي، از
شمار فراواني
انسانهاي
موعود و منجي
سخن ميرود كه
در آستانهي
رستاخيز، هر
كدام از جايي
و به گونهاي
براي نابودي
دروغ و چيرگي
راستي و
برقراري
مزداپرستي،
بر ميخيزند و
پديدار ميشوند.
زرتشت در
آموزههاي
«گاهاني» خود،
از كسي سخن ميگويد
كه در آينده
خواهد آمد و
راههاي راست
سعادت را
خواهد آموخت
(گاهان: يسن 45/3). او
در جاهايي
ديگر (گاهان:
يسن 45/11؛ 46/3؛ 48/9 و 12؛ 53/2)
از رهانندگان
يا سودرسانها
(Saoshyant)يي سخن ميگويد
كه در آينده
براي استقرار
نيكي و راستي
در چارچوب
آموزههاي
زرتشت،
خواهند كوشيد.
هر چند به نظر
ميرسد كه
انديشهي
موعودها در
سرودهاي
زرتشت هنوز
فاقد شخصيتيابي
عمده است، اما
بيگمان
زرتشت آموزهي
نو و بيسابقهاي
را در اين
مورد عرضه
داشته است؛
چرا كه انگارهي
موعودها -
بدين شكل و
نحو - هيچ
نمونه و
مانندي در
عقايد قوم
هندوآريايي و
ديگر اقوام
هندوراوپايي
ندارد و
انديشهاي به
كلي تازه و بيسابقه
است، ضمن آن
كه قدمت،
گستردگي و
اصالتي كه اين
انگاره به طور
اختصاصي در
آيين زرتشت داشته
و در طول
تاريخ آن،
انديشه و
آموزهاي در
حال رشد و
تكامل بوده، و
نيز ارتباط
تنگاتنگ و
مستقيمي كه
انگارهي
موعودها با
انگارهي
اصيل معاد
دارد، همگي
نشان دهندهي
اين حقيقت
هستند كه
انديشهي
موعودها براي
نخستين بار و
به گونهاي
بديع - آن گونه
كه نياز به
سپري شدن چند
سده براي رشد
و تكامل داشته
- و درست در چارچوب
انديشههاي
معادشناختي
زرتشت، از سوي
او طرح و بيان
شده است.
در اعصار پس
از زرتشت،
اشارات كلي
گاهان به سوشيانسها
(منجيها)،
تشخص بيشتري
يافت و با
بياني اسطورهاي
گفته شد كه در
آستانهي
رستاخيز،
موعودي به نام
Astvat-ereta (= تجسم
راستي) و با
لقب سوشيانس
(در اوستا: Saoshyant؛
در پهلوي: Soshans) از
آب درياچهي
كيانسه (=
هامون) در
سيستان بر ميآيد
و دروغ را
سركوب و نيكي
و راستي را در
گيتي استوار
ميسازد
(زامياد يشت/96-89).
در روزگاران
بعد، با تركيب
اين اعتقاد
مزدايي با طرح
غير ايراني
هزارهها
(مبني بر اين
كه حوادثي خاص
در هر دورهاي
از تاريخ،
متناوباً
تكرار خواهد
شد) دو موعود
ديگر به نامهاي
اوشيدر Ushidar (در
اوستا: Ukhshyat-ereta =
پرورانندهي
راستي) و
اوشيدرماه (در
اوستا: Ukhshyat-nemah =
پرورانندهي
نماز) به
«سوشيانس»
افزوده ميشوند
و گفته ميشود
كه اين سه
موعود، هر يك
در ابتداي
هزارهاي، از
نطفهي زرتشت
كه در بن
درياچهي
كيانسه محفوظ
است و هر بار،
دوشيزهاي
خاص با آبتني
كردن در آن،
بارور ميشود،
زاده شده و در
زمان خود،
براي شكست
دروغ و پيروزي
راستي، خواهند
كوشيد. در
اسطورههاي
متأخر
مزدايي،
ابعاد انگارهي
موعود شناختي
مزدايي
گسترده شده و
نام موعودها و
منجيان
فراواني به
ميان ميآيد.
البته افزوني
شمار موعودها
در روايات مزدايي
اين دوره،
سواي اين كه
برآمده از
جايگاه مهم و
بنيادين اصول
فرجام شناختي
و موعود شناختي
در اين دين
است، حاصل
فشارها و
تنگناهاي وارد
به جامعهي
زرتشتي در
اثناي هجوم
مقدونيان و
سپس تازيان، و
اميد و انتظار
زرتشتيان به
رهايي هر چه زودتر
از اين اوضاع
دشوار بوده
است. اين
موعودها در
روايات
زرتشتي بر دو
گروهاند؛
دستهي نخست
شامل
پهلوانان و
مقدساني
هستند كه در
گذشتهي دور
ميزيستند و
سپس جاودانه
شدند و هر
كدام در جايي پنهاناند
تا در زمان
مقرر، خود را
آشكار كنند و
با ياري
رساندن به
سوشيانس،
براي پيروزي
راستي بكوشند
[مانند: پشوتن
پسر ويشتاسپ
در كنگ دژ؛ اغريرث
در سغد؛
فردخشت در دشت
پيشانسه؛
اوروتت نر پسر
زرتشت در ور
جمكرد؛ نرسي
برادر جمشيد؛ توس؛
گيو پسر گودرز
و … (بندهش،
ص9-128)]؛ و گروه
دوم،
موعودهايي
هستند كه پيش از
اين وجود
نداشتهاند
بل كه هر كدام
در زمان مقرر
زاده ميشوند؛
مانند
اوشيدر،
اوشيدرماه،
سوشيانس و كيبهرام
ورجاوند. بدين
ترتيب و در مجموع،
غالب متون
مزدايي چنين
روايت ميكنند
كه در آستانهي
هزارمين سال
پس از زرتشت،
نخست كيبهرام
از هندوستان
(يا
افغانستان) و
پشوتن - پسر
ويشتاسپ - از
كنگ دژ برآمده
و پادشاهي و
دين زرتشتي را
استوار ميسازند
تا آن كه در
آغاز هزاره،
اوشيدر
پديدار ميشود
و رهبري دين
را ميپذيرد و
پس از ديدار
با اورمزد، به
عنوان معجزه،
خورشيد را ده
شبانهروز در
اوج آسمان
متوقف ميكند
و صلح و آشتي و
خرمي را در
زمين ميگسترد.
پس از پايان
يافتن هزارهي
اوشيدر، ديوي
به نام ملكوس (Malkus)
پديدار ميشود
و زمين را
دچار باران و
توفاني سهمگين
ميكند آن
گونه كه
بسياري از
مردم و
جانوران نابود
ميشوند. براي
جبران اين
تلفات، از ورِ
جمكرد (= دژ
زير زميني
جمشيد؛ نگاه
كنيد به: ويديوداد،
فرگرد دوم)
مردمان و
جانوران
بسياري رهسپار
سكونت بر زمين
ميشوند. در
ابتداي هزارهي
بعد،
اوشيدرماه بر
ميآيد و بيست
شبانهروز
خورشيد را در
اوج آسمان ميايستاند
و نيكيها و
خرميهاي
بسياري را در
زمين آشكار ميسازد
و گروهي از
موجودات
اهريمني را
نابود ميكند.
نزديك به
پايان هزارهي
اوشيدرماه،
ضحاك از بند
خود در كوه
دماوند رها ميگردد
و بسياري از
آفريدگان را
تباه ميكند؛
تا آن كه
گرشاسپ (سام)
برانگيخته ميشود
و ضحاك را به
ضربهي گرز
خود، ميكشد و
گيتي را از
زيانكاري وي
ميرهاند. در
آغاز هزارهي
سوم پس از
زرتشت،
سوشيانس برميآيد
و پس از ديدار
با اورمزد،
خورشيد را سي
شبانهروز در
اوج آسمان
متوقف ميكند.
در زمان او،
كيخسرو
پديدار ميشود
و پادشاهي
گيتي و دينگستري
را به دست ميگيرد
تا آن كه
رستاخيز
مردگان آغاز
شود [بندهش،
ص 128، 2-141؛ روايت
پهلوي (بهار،
ص281-277)؛ زند
وهومن يسن،
ص69-64؛ متون
پهلوي، ص143)].
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كتابنامه:
* «بندهش»:
نوشتهي
فرنبغ دادگي،
ترجمهي
مهرداد بهار،
انتشارات
توس، 1369
* «زند وهومن
يسن»: ترجمهي
صادق هدايت،
انتشارات
جاويدان، 2537
* «متون پهلوي»:
تأليف جاماسبجي
دستور
منوچهرجي
جاماسب،
ترجمهي سعيد
عريان، كتابخانهي
ملي جمهوري
اسلامي
ايران، 1371
* بهار،
مهرداد:
«پژوهشي در
اساطير
ايران»، انتشارات
آگه، 1376